درد و دلها با امام زمان ......

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0
میگویند نوشته ها از گفته ها معتبر ترند ...


دوازده هزار نامه ی دعوت نوشتند،


ولی با بیش از سی هزار نیزه و شمشیر به استقبال رفتند !


آقای من ، راز بی نشانی بودن ات را اکنون میفهمم ؛


کاش نامه هایی که تمبر صداقت نداشتند هیچگاه به نشانی نمی رسیدند ...


" يــا صاحـــب الـــزمــــان
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zahra

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0

میرزا ابوالفضل قهوه چی می فرمود :


یک وقت در جمکران در عالم مکاشفه خدمت حضرت رسیدم

حضرت فرمودند: میرزا ابوالفضل این همه جمعیت را که می بینی به جمکران آمده اند ،

یک نفر به خاطر من نیامده است
یکی می گوید : آقا جان خانه می خواهم

یکی می گوید : آقا جان لانه می خواهم

یکی می گوید : آقا جان دانه می خواهم

یکی می گوید : زن می خواهم

یکی می گوید : پول می خواهم

یکی می گوید : مریضم


یکی نیست بیاید و بگوید : آقا جان دلم تنگ شده، من آمده ام تو را

صدا بزنم، فقط تورا می خواهم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zahra

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0


زیباست :وقتی با تمام وجود احساس کنی :
کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :
آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها .. در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان :
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :
تا دلم دلبسته ی زمین است ،
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :
آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :
سری به من بزن :
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :
لبخند بر لب داشتند :
بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
جان مهدی بیا :
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :
لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :
یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..
مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود
مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد ...

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zahra

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


دلگیرم از این همه غربت و تنهایی ات مولاجان

دلگیرم از این همه فداکاری ات برای اهل زمین

دلگیرم از این هزاره ی بلنده غیبتت برای مهیا شدنِ من برای ظهور

می گویند هنوز به اِضطِرار نرسیده ایم برای آمدنت کمی دیرتر بیا

می گویند کمی تأخیر کن تا اهل زمین مُهیای آمدنت شوند و به گمانم حسابِ روزها و ماه ها و سال های غیبتت را ندارند که سخن از تأخیر می زنند

قرار بود ذکرِ مُدامِ لحظه های من در زمین "تعجیل" باشد اما اهل زمین آماده نیستند "تأخیر" کن

تأخیر کن آقای من ولی برای اهل زمین، نه برای من

برای من و عاشقانه های من "تعجیل" کن

تعجیل کن آقای من

زودتر بیا دلتنگم برای دیدارت در انتهای غیبت

کمی زودتر بیا چشم به راه تو هستم در این آخرالزمانه ی پُر هیاهو که فراموشی و غفلت گرانبهاترین سرمایه ی انسانیت است

مولاجان من به جای تمام اهل زمین تو را عاشقانه دوست دارم

لااقل بخاطر من "ظهور" کن

آنچنان با حضورت عشقبازی می کنم تا اهل زمین را شرمنده ی حاضر بودنت کنم

آنچنان تو را در زندگی ام و در لحظه هایم حاضر می کنم تا خدا اشتیاق مرا برای آمدنت ببیند و لااقل برای من و دلِ آسمان "ظهور" کنی جانا

آنچنان دل به عشقت می سپارم که اگر هم من نبودم و تو آمدی قصه ی عاشقی ام را برای اهل زمین بلند بلند بخوانی آقا

آنچنان می خواهمت که آرزو می کنم خدا تو را از حضور در قلبِ من به ظهور در جان و هستیِ من برساند تا عشقم با ظهورت بر سینه ی خلقت حَک شود مولای من

خلاصه که دوستت دارم آقاجان
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

مهدی جان

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

به تمنای نگاهت گدامانده هنوز

فقرا نزد کریمان ک معطل نشوند

چشم براهتوگدامانده هنوز

در نبودت ز دلم صدق و صفا کم کم رفت

مهرت امابه دلم شکر خدامانده هنوز

می شود دیدن روی تو نسیبم باشد

دل من بین همین خوف رجا مانده هنوز

به همان ناله ای بین در دیوار قسم

مادر قاطمه چشم براهت بخدا مانده هنوز

ای امید همه دلهای شکسته برگرد

نوکری در عقب قافله جا مانده هنوز

همه حاجات به لطف تو روا شده امـــــــآ

باشما یک سفر کرببلاماندهه هنوز
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسى شود، آن خسته که بیمار تو باشد
از چشمۀ خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لبْ تشنه دیدار تو باشد
خوابى که بِهْ از دولت بیدار توان گفت
خوابى ست که در سایه ى دیدار تو باشد
هر چاک قفس از تو خیابان بهشتى ست!
خوش وقت اسیرى که گرفتار تو باشد
بر چهره‏ى گل پاى چو شبنم نگذارد
آن راهروى را که به پا، خار تو باشد!
"صائب" اگر از خویش توانى بدر آمد
این دایره‏ ها نقطه ى پرگار تو باشد​
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
oxwii0p2k8p298bbukn.jpg


آقا جان :من خیلی کوچکتر از آنم که بخواهم چیزی بگویم ولی می خواهم

حرف دلم را بشنویدمنی که غرق در گناهم ولی با این حال دلی دارم پر ز

شور و شوق وصال ؛و رسیدن به آزادی.

آقا جان؛هوای شهرمان را دود و دم گناه گرفته بوی غربت در کوچه های

شهرمان پیچیده؛ دلهای مردم شهر سیاه شده دیگر اثری از دلهای پاک

نیست دیگر کسی به فکر دیگری نیست گذشت آن زمان که همسایه به

فکر همسایه اش بود و از تمام احوال او خبر داشت ولی دریغ که اکنون

همسایه، همسایه اش را نمی شناسد چه رسد که از احوال او جویا شود .

آقا جان؛ در این شهر همه با هم غریبه اند، هر کس سرش به کار خود است

و در پی اندوختن متاع دنیا، همه در تلاش هستند ، صبح تا شب به دنبال

یک چیز می دوند چیزی که در شهرمان حرف اول را می زند،پول.آری پول

است که دیگر حرفی برای کسی باقی نگذاشته است و مردم برای بدست

آوردنش از هیچ کاری دریغ نمی کنند آنها حاضرند برای بدست آوردن پول دل

ها را بشکنند، قلب ها را به درد بیاورند، زندگی ها را نابود کنند !

آقا جان؛ شرم می کنم از گفتنش ولی آنها حاضرند به خاطر بدست آوردن

دنیا هر چیزی را از دست بدهند حتی حاضرند قلب شما را به درد بیاورند و

دل شما را از دست بدهند و کسی نیست تا به آنها بگوید: ای جاهلان

لباس آخرت جیب ندارد اینها را برای چه اندوخته اید؟

آقا جان؛ نمی دانم چه بگویم ولی همین مردم با این همه ظلم و ستمی که

در حق خود و دیگران روا می دارند در محافلی که نام شما برده می شود

می آیند تا خودی نشان دهند ناله سر می دهند و گریه می کنند تا خود را

منتظر تر از بقیه نشان دهند ولی آقا جان اینان

تا کی می توانند شخصیت کاذب خود را حفظ کنند؟

آقا جان؛ما همه به امید روزی هستیم که شما بیایید و تمام پرده ها کنار رود

و چهره ی واقعی دروغ گویان بر مردم آشکار شود.


اللهم عجل لولیک الفرج
یا حق

 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


شاید آن روز که سهراب نوشت:

“تا شقایق هست زندگی باید کرد” خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید اینگونه نوشت:

هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی بی مهدی زندگی با غم‏هاست

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

n00083855-b.jpg



گـرچه خسته ام گـرچه دلشکسته ام بـاز هـم گشـوده ام دري به روي انتظار تـا بگـويمت هنـوز هـم به آن صـداي آشنا اميـد بسته ام.

اي تو صاحب زمان! اي تو صاحب زميـن!
دل جدا ز ياد تو آشيانه اي خـراب وبي صفاست
ياد سبز و روح بخـش تـو ياد لطف بـي نهايت خـداست
کـوچه باغ سينه ام اي گل محمدي به عطر نامت آشناست آنکه در پي تـو نيست کيست؟ آنکه بـي بهانه تـو زنـده است در کجاست؟

اي کرامت وجود!
باد غربتي که مي وزد به کوچه هاي بي تـو بـوي مرگ مـي دهـد بـوي خستگي فسـردگـي
کـوچه ها در انتظار يک نسيـم روح بخـش يک پيـام آشنـا و دلنـواز سينه را گشـوده انـــد.
کـوچه هـاي مـا هميشه عاشق تـو بـوده انـد.
اي کبوتر دلـم هوايي محبتت! سينه ام آشناي نعمت غم است گر هزار کـوه غم رسـد هنـوز هـم کـم است از درون سينه ام نـاله هاي مـرغ خسته اي به گـوش مـي رسـد. بالهاي زخمـي ام نيازمنـد مـرهـم است.

صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تـو ز «نـدبه»هاي ما طلـوع مـي کنـد. آنکه شب پـس از دعا با سرود اشتياق و نغمه اميد با دلـي سفيد خـواب رفته است روز را به شـوق ديدنت شروع مـي کند
اي تـو معني اميـد و آرزو! اي بـراي انتظار عاشقانه آبـرو!
عشقهاي پاک در ميان خنده ها و گريه هاي عاشقان پيـش عصمت الهي ات خضـوع مي کند.
اي بهانه اي براي زيستـن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است.
جمکران جلوه اي از انتظار و شـوق ماست اي بهار جاودان اي بهار آفـريـن مـا در انتظار مقـدم تـوييـم اي اميـد آخـريـن!

اي عزيز دل پناه شيعيان اي فـروغ جـاودان! سـايه بلنـد نام و ياد تـو از سر و سراي عاشقان بيقرار کـم مباد
قامت بلند شوق جز بـر آستـان پـرشکـوه انتظار خـم مبـاد
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
یه غروب آتشین که زمین ذوب حرارت خداست...

یه صدای ربنا...

دوباره دلامونه تکون میده...

توی دست حس ما لاله بوی خون میده...

به امید ظهورت گل نرگس
gol.gif


1_5.jpg


 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
آقــــــــــا جان


شرمنده ایم که در جامعه ای زندگی میکنیم که برای بعضی ها داشتن چادر خجالت است .آقا شرمنده ایم که بعضی از جوانان ما برای زیبایی خود زیر ابرو بر میدارند . شرمنده ایم که این کارها در زمان زندگی منفعلانه ما رخ داده است . شرمنده ایم که نمی توانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم .شرمنده ایم که باز بر سر دو راهی مصلحت و انجام وظیفه سرگردانیم .


مولایم وقتی این آیه را به یاد می آورم " الّذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدّنیا و هم یحسبون أنّهم یحسنون صنعا "به فکر کارهایی می افتم که فکر میکنم برای ظهور تو انجام داده ام اما ترس این دارم که نه تنها باعث نزدیک شدن ظهور شما نشده باشد چه بسا ظلمی در حق شما باشد .


آقا من هنوز نمی دانم جزء کدام دسته از مردمان هستم . نمی دانم من با آنان که امام زمان خود را در صحرای کربلا تنها گذاشتند فرقی دارم ، نمیدانم .


آقا تصور میکنم شما را اگر ببینم آیا خجالت نمی کشم با چشمانی که به نامحرم نگاه کرده با زبانی که دروغ گفته به شما نگاه کنم و شعار یا لثارات الحسین را سر دهم .آیا خجالت نمیکشم با دستانی که آغشته به گناه است شما را در جنگ با کفار همراهی کنم آیا خجالت نمی کشم با این دستان بیایم تا انتقام مادرتان زهرا (س) را بگیرم .


امــــــــــا آقا جان با همه شرمندگی هایم با امید قبولی توبه هایم باز میگوییم :

اللهــــــ*ـــ*ــــ*ــم عجــ*ــــ*ـــ*ــل لولیکــــ*ـــــ*ــ الفــ*ـــ*ـــ*ـرج



2.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


هر چند خط بیعت ما نیــــست کوفی


تردید در آن ، از غم نان ، کشـــــت ما را


ما بر نمی گردیم از عشـــــــق تو ، مولا !
هر چند نَفسِ سُست پیمان ، کشـــــــت ما را

آدینه آمد نازنین ! اما تــــــــو … ؟! آری

دوری ز تو ای حضرت جان ! کشــــــت ما را



%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C3_www.shabhayetanhayi.ir-3.jpg


وای بــــــــر مـــــا

ما هم اگر مفیــــــــــد بودیم

لابد برایمان نامه می نوشتی…
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0
کاش می دانستم اکنون که واژه های زلال عشق را برایت حک می کنم کجایی؟ در حال عبور از کدامین جاده ی بی انتهای دلتنگی هستی؟
با اینکه هیچ گاه ندیدمت اما غربت نگاهت را می شناسم عطر سبز تنت را که چون نسیم احساس تولدی دوباره را در وجود ناتوانم زنده کرد تا ابد با مشامم اشناست از هرجای این شهر شلوغ که می گذری با صدای قدمهایت و با عطر نفسهایت امید را در دل عاشقان زنده می کنی.
نمی دانم امشب کدامین دستها را خواهی گرفت و نهال آرزوی کدام غریب را به بار خواهی نشاند. به نجوای گریه ی شبانه ی کدام خسته دلی گوش سپرده ای و اشک معصومانه ی کدامین چشمها ترا به سوی خود فرا خوانده است. صدای قرائت قرآن را از کدام دهان شنیده ای و با او همنوا شده ای؟
کاش می دانستم از کدام خیابان می گذری تا مسیر عبورت را با سیل اشکهایم آبیاری کنم.
کاش می دانستم از کدامین کوچه ی بن بست می آیی تا منتظرت بنشینم و به آن سوی کوچه چشم بدوزم تا بیایی.
کاش می توانستم صدای قدمهایت را بشنوم. می دانم آن وقت با هر قدم که نزدیکتر شوی قلبم در سینه ام بیقرارتر می تپد و شاید هم...

شاید اکنون به من نزدیک باشی آن قدر نزدیک که بدانی چه چیزی برایت می نویسم و یا تا من فرسنگ ها فاصله داشته باشی اما می دانم این فاصله ها هرچند هم زیاد باشند نخواهند توانست مانعی شوند تا صدایم را نشنوی و به های های غریبانه ی گلوی بینایم گوش نسپری!
هرشب برایت دعا می کنم منتظر می مانم تا یک شب فضای دلگیر و دلهره آور خوابهایم را با نور چشمانت روشنی بخشی. از هر کوچه ی شهرمان که بگذری صدای غریبانه و محزون کسی ترا می خواند.
کاش شبی از جلوی خانه ی ما عبور کنی آن وقت خواهی شنید مویه های غریبانه ای که ترا می خوانند و ناامید از تازیان روزگار ترا طلب می کنند. بدان که این سوی دیوارهای سنگی و سیمانی همیشه چشمانی هستند که دیده به راهت دوخته اند. تا روزی با سبزی قدمهایت خزان دلهای کبودمان را آزین ببخشی!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0
زیباست :وقتی با تمام وجود احساس کنی :
کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی :
آن اندازه که بعد از مرگ هم حی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات هستند مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن :
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی :
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من ترا بسیار دیده ام آقای من :
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها .. در ثانیه های زمین در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان :
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست ترا نمی توانم ببینم :
تا دلم دلبسته ی زمین است ،
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد :
آقاجان لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی :
سری به من بزن :
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما آنان که با نگاه تو رفتند :
لبخند بر لب داشتند :
بیا : اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات :
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظاره پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن : شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
جان مهدی بیا :
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت :
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد :
لحظه ی مرگم : لحظه ای بیا و زود برو :
یک لحظه فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه ..
مرگ هم با این رویای شیرین : شیرین تر از عسل می شود
مرگ را هم عاشقانه دوست دارم اگر برای یک لحظه حضور روشنت در قاب نگاهم باشد ...

1397053549292825_large.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0



به نام خدایی که زمین را از حجت خود خالی نمی کند
سلام ، سلام من به سلطانی که سالیانی است سلطنش به خاطر سیاهی دلهایی به سالی بعد افتاده است .
سلام ، سلام من به مولایی که بندگان همچون مَنَش ، عنان خودخواهی را به دست گرفته اند و زَرِ دل را با زَنگاری معاوضه می کنند وخبرندارند درکوچه ها ، دلبری به امید دلی نشسته است.
سلام ، سلام مولای من
بر اُوراق گنجانده تاریخ ورقهایی از آنانی ، که با صورت بی سیرتی صدای رهگذری که ندای آشنا را بر زبان داشت و نوای آشنا را به گوشهای دل نوا می داد نمی شنیدند ونمی دیدند که یوسف شدن در زیبایی صورت نیست ، بلکه زیبا شدن در یوسف سیرت بودن است و ای آقای من بهانه ی دلم از نوایی است که باید یوسف شد ، و دید که کارد به استخوان اثر نمی کند.
آقای من ؛ هنوز نمی دانم که جمعه ها بها هستند یا بهانه و هنوز نمی دانم که ندبه ها ندا هستند یا نشانه وکُمِیتِ کمیلم که بر سبزه زارهای دل به تندی می تازد ، راه را گم کرده است یا نه آنکه شاه راه را می داند و به بیغوله می رود و هر جمعه که می گذرد سر در زندان می گذارم و در زندان دل خویش ، با زنده ای زمزمه می کنم .
ای آقای من و ای مولای ، زبان ، بهانه ای دوباره از امام زمان خویش دارد و ای شهسوار شبهای بدون سحر ، و ای مونس همدم یتیمان بدون پدر ، ای آقای من جاده ی سبز انتظار با استقبال دلهایی همراه است که کُمِیتِ کمیلشان لنگ می زند و نوای ندبه شان دلی را به چنگ نمی زند.
آقای من ، مهدی من ، دوست دارم در سرزمین دل خبر از آشنایی گیرم که با او آشتی کنم و بگویم که دگر گناه نمیکنم ، حرام را نگاه نمی کنم ، پا به هرجایگاه نمی کنم و پناه به هر پناهگاه نمی کنم .
ای آقای من و ای سیدِ من ، حق داری ، ادعای شیعه شیفتگی می زنیم و حرم ، و پاکی دل را که جای نامحرمان نیست به هر نامحرمی ، محرم می کنیم و با خبرداری ، خود را به بی خبری می زنیم ، و پاکی دل را که قدوم انتظار ، باید محرمش باشد به هر ناشایستی ، شایسته می پنداریم و با این حال ، باز می گوییم ؛ منتظرت هستیم .
ای مولای من و ای سرور من ؛ انتظار ، واژه ای است که دل را به انقلاب وا می دارد ، که در برابر اهریمن ها و وسوسه های درونی به پا می خیزد و نشان می دهد انتظار ، واژه ای است پاک و مقدس و مدال و تاج و تختی بی مانند که فقط منتظر ، می تواند ازآن بهره ببرد .
ای مولای من ، می دانم اگر علم عشق را برپا می کنی و باز دلت را اَلمِ می کنی و ما باز پاکی دل را به ناپاکان می سپاریم ، و به روی خود نمی آوریم که می بینی و می دانی احوالمان را ، و تو خود را مدهوش می کنی .
ای آقای و مولای من ، این صخره های گناه ، دل را به سُخره می گیرند و شمیم انتظار را که جز بر منتظران ، شادابی و طراوتی ندارد ، به باد وزانی تشبیه می کند که از سرزمین خزان می وزد.
ای آقای من و ای مولای من ، جویبار اشک ، دیگر دریا را می طلبد که شاید امید رمیده ی دل غایبی ، بشکسته و به ناخدای دریا برسد و بگوید جویبار هم به دریا می ریزد ، و عطر یار را از سرزمین آشنایی به مشام جان برساند .
ای آقا و ای مولا ، خوب شدن و با تو بودن سرمایه می خواهد ، که سرزمین دل به دنبال آن است ، ولی هرکجا که می نگرد از عطشناکی خود به سرابی می رسد و باز تشنه تر از قبل به امیدی ، دوباره می گردد و اما نمی داند این سرمایه کلمه ای است که عشق تو را در درون خود گنجانده است.
ای آقا و مولای من ، می دانم دیدن این چنین یوسفی ، دل یعقوبی را می خواهد که با نابینایی چشم ، با روشنی دلی ، پر نور بگردد و کنعانی می خواهد تا نسیم بوی یوسف را از سرزمین های دور بر مشام آن پیر کنعان برساند و بگوید که انتظـار ، کلیدِ برگشت یوسف به شهر کنعان بُوَد.
ای آقای من و ای مولای من ، پنجره دل را به سوی خورشید انتظار باز می کنیم ، تا شاید خبری از آشناترین ، آشنای هستی ، که در دل سیه و تاریک ما گم شده است ، دریابم و ندایی را که از آهنگ خوش ندبه ی جمعه ها ، با مضمونی با ذکر « یابن الحسن یابن الحسن » است به تو هدیه کنم .
ای آقا و مولای من ، چشمانم بهانه می گیرند ، که چقدر به جاده ی انتظار نگه کردیم و هر روز از نسیم دل خبر زآشنا گرفتیم و خیره شدیم ، باز هم جز آن نسیم که خبری از انتظاری دوباره داشت ندیدیم .
ای آقای من ، ای مولای من و ای شادی دُوران ها و آرزوی دل مؤمنان ، جمعه را میعادگاهی می دانم که وعده یار درآن میعادگاه به تحقق می پیوندد .
سلامتی و تعجیل در امر فرج یوسف زهرا «عج»......صلوات



 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0

دلم می گیرد و به یاد آقایم دلتنگ تر از همیشه ام !
من نیز همچون تمام منتظرانِ سرورم ، هرجمعه کمتر پلک می زنم تا زودتر ببینمش !
هرجمعه که کوچه پس کوچه های دل را آب و جارو می کنیم ، برای استقبال از گام
هایی که معطر به عِطر گل یاس اند ...
همه در این اندیشه ایم که : " این جمعه ... جمعه ی وصل است ؟؟؟؟"
مهدی جان ! این منم ... رو سیاه ترینِ منتظرت !
به ستوه آمده از این همه نخوت و کینه و بوی تعفنی که دنیا را فراگرفته است !
از کودکی آموختم وآموختیم که : دنیا مرزعه آخرت است ؛
پس ... هرچه داشتیم ، کاشتیم ! "اندک،اندک" ، هرچه که بود ... !
وامروز این مزرعه با تمام اندک محصولش ، غرق آتشی از کینه و نفرتِ شیطان است!
نفرتی که منِ انسان، بازیگر آنم !

جانم به فدایت ...
امروز در این هوای غبار آلود ، چَشم ، چَشم را نمی بیند ، چه رسد که دل ... دل را ؟!
هر دم که فرو می بریم ، به شوق عطر حضور توست ؛ ورنه این هوا غریب است ...
و همچو بغضِ گلوی تمام دلشکستگانت ... سنگین !
مفهوم زندگانیم ...
از گذشته هیچ کودکی به دنیا نیامد مگر با ... گریه ؛
حال این گریه از کجا بود ؟ فقط خدا می داند ...
همواره اندیشیده ایم ، که شاید از فراق تنها آغوش مهربان و بی منت بود ؛
و این بغض و گریه ، بر گلو می ماند و پنهان بود تا ... وصال !
اما امروز چه بر سر انسان آمده که قهقهه می زند ، بر آن هق هق عاشقانه ؟!
این شریف ترین مخلوق چه کرده که ، پلیدترین مخلوق او را به سخره گرفته است ؟
صدای قهقهه های شیطان آزارم می دهد ، حتی گوش خراش تر از آنروز است ...
همانروز که ... هبوط یافتم !!!
ای پسر فاطمه ...
امروز گرچه دستمان تهی ست و سرد ، اما دل همواره لبریز گرمای عشق توست !
این روزها نجوا ، نجوای العجل است برای ظهور منجی ...
که البته شیطان کمر همت خود را بسته تا این واژه را نیز همچون انسانیتِ انسان ها ،
به بازی گرفته و باب میل خود معنا بخشد ...
اما به خداوندگاری که در هیچ کجای دنیا نیافتم همچو او را ، که تو تنها آرامشبخش
این همه بشر هستی و تنها تو منجی بودی و می مانی !

عزیز زندگانیم ... گرچه دل ، تنگ است ، اما مجال تنگ تر ...
فقط می خواهم بگویم : " امروز همچو هرجمعه دیگر ، دستان منتظرانت دخیلند بر
آستان پر مهر خداوند ... !


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0


47645619118038943693.jpg

ای مشکل گشای شیعه بیا جان به لب رسیدای یادگار کرب و بـلا ، جـان به لب رســیـد بــرخـــیز ای عــدالــت بی انــتهــا ، بـــیادنــیا فـــریب داده جــــوانهـــای شهــر رایک عـــده از حــــقیقــت خلـقت رمیـده اندایـــنجا بـــرای خــویش خـــدا آفـــریده اندشـــیطــان فــــریب داده تـــمام قیـــاســهااینجا خـــــدای ما شده اند اسکـــناس هااینجا نـــماز یومـــیّه ما قضــــــا شـــــدهبهــــتر بگویـــمت که نیـــایــش رهــا شدهاینجا دو چشم غیرت مردان به خواب رفتغیرت که رفت از ســـر زنها حـــجاب رفتاز اعـــــتیــاد پشت جوانــانــــمان شکستدیـــدم به دســـــت دختری قلّادۀ ســگ استاینجا جوان به فکر هـــوای مــــَجازی استمثل عـــروسکی ست که اســباب بازی استاینجا کمین نــــشسته خطــــــرهـــای دشمناندخـــتر ، پسر شده ، پســــران شکل دختراناینجا قسم به حضرت عــــبــاس(ع) رایج استیک بسته اسکناس چو باب الحــــوائـــج استفکـــر یک عـــــده پـــــول ِربا یا نــــزول شــــدحاجی نکرده ســـــجده نمازش قـــــــــــبول شدصحبت زِ ماهــــــواره و اینترنت و فضــــاستاینجا ،یتیم هست ولیکن عـــلــــــی(ع) کجاست؟آلات جُـــرم مـــا همه تکــــمیـــل می شوندتا جمعه می رسد همه تعطـــــیل می شونداینجا تمام صحـــــبتمان روز جــــمعه استتفریح و پارک رفتنمان روز جمعــــــه استآثار پاک خـــــون شـــــهیــــــدانمان گــذشتاوقاتــــمان با تلــــــفن هـــــمراهمان گذشتگوشــــیِ ما وســــیلۀ فانــــوسِ مردم استتلفن که نیـــــست خانۀ نامــوس مردم استآقا خلاصــــه خانۀ دلهــــــا خــــراب شــــدوللهِ قــــــلب منـــــتظــــرانت کـــــباب شـــدقربان ذوالفقار شما ، یابن العسگری(عج)ای منتقم به خون خدا، یا بن العسگری(عج)تا روز وعده ما همگی پشت این دریــــــمما دلخوشیم که کـــلب نمکزارِ حـــــــیدریمآقا بـــیا مسیر خــــــــــدا را نـــــــشان بدهآقــــــا بیا جـــــــواب هـــمه ناکســـــان بده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


آقــــــــای من


دوریت درد بــــی درمـان است..

ای پســـــر فاطمه

امروز جمعـه نیـست اما دلــــم برایت تنـــــــگ است…



99.jpg




گفتم: که خـــدا مرا مرادی بفرست…

طوفان زده ام راه نجــاتی بفرست…

فرمود: که با زمزمـه یا مهـــــدی ( عج )

نذر گل نرگــــــس صلــــــــواتی بفرست…

اللهم عجـل لولیـک الفـــــرج

Jodakonandeh-www.shabhayetanhayi.ir-18.gif

 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
63731874045131534364.gif




آه ای خدا ! دار و ندار ما نیامد
آقا و صاحب اختیار ما نیامد

ماه مبارک، سفره اش را پهن کرده
خوب است امّا سفره دار ما نیامد


شاید نگاه حضرتش برگشته از ما
وقتی گُلی بر شاخسار ما نیامد

باید که از اعمال این هفته بپرسیم
... آخر چرا این جمعه یار ما نیامد؟!


عادت به تاریکی ما شاید سبب شد
ماه مُنیر شام تار ما نیامد

درد فراق یار ... گریه ... آه ... افسوس
از چه به پایان انتظار ما نیامد؟


وقتی که ما سرگرم کار خویش هستیم
حق دارد او در روزگار ما نیامد

سهمیّۀ کرب و بلای ما چه شد پس؟
آخر چرا وقت قرار ما نیامد؟


باید به حقّ عمّه اش او را قسم داد
آن عمّه ای که در میان مقتل افتاد



محمّد فردوسی



63731874045131534364.gif
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


بسم رب المهدی
السلام علیک یا صاحب الزمان



0632gpg.JPG

 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر