درد و دلها با امام زمان ......

[zahra]

درد و دلها با امام زمان


...و بخوان به نوای امَّن یُجیب، سرود آمدنت را

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

در انتظار ِ تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول ِ تو افتد فدای ِ چشم ِ سیاهت

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

---

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

در عبـــور از گذر لحظــہ ها

در تپش مــدام زمیـــن و نگاه زهـــرآلـود زمـان

دستهـاے مـا تــو را مے طلبد یا مـــولا . . .

 

[zahra]

اگر آبرو میگذاری به پایش

یقینا یقینا خریدار یاری...

آقا جان:

تویی بهانه ی آن ابرها که میگریند،

بیا که صاف شود این هوای بارانی.
​

 

[zahra]

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

آرزويــم شـده بـــي رنــگ شــود فـاصـلـه هـا
در مسـلـمـانـي مـا نـنـگ شـود فـاصـلـه هـا

بــار الـهــا بـرســان آن مــه در پــرده غــيـــب
فرجي کن که کمي تـنـگ شـود فـاصـلـه هـا​

​

 

[zahra]

این عید برایت قران خواندم
"یا مقلب القلوب"
به من بگو کدام لحظه؟!
کدام روز؟!
کجا؟!
منتظر ِ رسیدنت باشم

(در هیاهوی ِ شب ِ عید تو را گم کردیم
غافل از اینکه "شما" اصل ِ بهاری آقا)

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

خبر دارم که در فردای فرداها

بهار ِ بهترینی هست.

دری را می‌گشایی:

پشت آن، درهای دیگر هم

خبر دارم

گشوده می‌شود آن آخرین در هم.

بهاری پشت آن در

لحظه‌ها را می‌شمارد باز

و هر قفلی

کلیدی تازه دارد باز.

من از دیروزهایِ رفته دانستم

که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست

خبر دارم

بهار بهترینی هست!

​

 

[zahra]

یا اباصالح

عشق تورا کجاپیداکنم؟

رخ زیبایت راکجاپیداکنم؟

اگر من شیفته ی توام پس چرا کاری نمیکم؟

زیبایی نطرت را حس نمی کنم؟

می دانم همیشه نظرت به من هست

منم ان بی وفایی که نطری به توندارم

تویی ان حجت خدا

تویی ان موعود مصطفا

ای عشق پایان ناپذیر

یا ابا صالح

عمری ست والعجل فرجهم میگوییم

ای کاش این ندا را با سوز دل بگوییم

یا اباصالح

این دل است که تورا درمی یابد

این عشق ذاتی ست که تورا پیدا می کند

که عشق تو سیرابم نمی کند

 

[zahra]

​

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا ، شمار درد دلم بی نهایت است .

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت .

​

 

[zahra]

 

[zahra]

بی تو، چگونه بهار را باور کنم...
و حتی؛ اردیبهشتی که، در راه است...
شاید چرخشِ حیرانِ ثانیه ها و این تجلی رویشِ طبیعت،
و سرگیجه ی مدامِ عقربه های ساعت،
و این دقیقه نگارِ پر از سرعت،
و تمام روزگاری که در طوافِ زمین می گردند...
حتی، تنها گنجشکِ نغمه خوانِ این ایام،
همه، حکایت از آوایِ شورِ دلِ تنگ ما،
در گوشه ی دستگاهِ دل غمینِ خلقت است!

اما در من، باور شیدایی بهار،
نه در شکوفه و نه در گل است!
و نه در آوای دل انگیزِ گنجشک پریشان حال...

برای من، تنها جلوه ی خرمیِ هستی
آن سان رخ می نماید که،

تو بیایی...

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

سه شنبه است امروز
و من مسافر كوي توام

بسته ام بار سفر را
گرچه خاليست كوله بار من
و تهي تر دستان سرد من

تنها عشق و ياد توست
كه مرا جاده به جاده
فرسنگ تا فرسنگ ها
به دنبال تو مي كشاند

پاي همه ي قول هاي من لنگ لنگ است
خوب مي داني
بدقول ترين زائر تو منم

اما لطف هميشه جاري تو
مرا شرمسار اين واژه ها ميكند

آقاي من
مولايم
اينكه چگونه و چرا دوباره مي خوانيم
نميدانم
اما
خوب ميدانم
آنكه از ياد برد من بودم
و آنكه در ياد مرا هميشه نگاه داشت تو بودي

چشم هاي حقيرو بي مقدار من
چقدر امروز خوشبحال اشك هايش ميشود
كه مهمان صحن و سرايي توست
و تو ميزبان قدم هاي جا مانده ام

كاش من هم كمي
چون تو عاشق بودم
مشق شعر هاي تو بامن
مثل سياه و سفيد در تضاد است
تو تمام خوبي ها
و من مركز تمام بد بودن ها

عجيب است انتخاب من
در ليست مهمانانت
من كجا لطف پسر فاطمه كجا
من كه رانده ي شده ي قلب و روح و جسم خويشم
رانده شده ي كوي عشاق
بگو مرا تا تو چطور ميشود شمرد ؟

آقاي من
مثل هميشه، نه
اين بار تنها ترم
تنها تر از هميشه
مي داني از كدام زخم ميسوزم و لبخند ميزنم
كه دل دزدان بي دل
مبادا بو ببرند
كه من از درون از هم پاشيده ام

رفيق تمام ناله هاي من
گوش شنوايي تمام گله هاي من
گوش كن
آقاي من
امروز را به نام تو
آذين بستم
كه من امروز خوشبخت ترين پرستوي مهاجرم
چون مسافر كوي توام

السلام عليك يا اباصالح المهدي ادركني ادركني

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

باز هم سه شنبه اي ديگر در راه است
و تو باز هستيي و از دور منتظر من
و اما من مانده در حجم تنهايي خويش
سوخته بر پاي هوسي وهم انگيز
نشسته بر خاكستر ديروز امروز خويش
آه مولايي من
باز هم منم كه بي تو فرداهايم را ورق ميزنم
بر لبم نام تو جاريست اما
كو آن دل كه در هوايت بودنت
مرا دوباره آواره ي كوي جمكرانت بكند
ميشود آمد
اما
اين روي من است كه شرمسار از حضور است
آقاي من
ببخش مرا گرچه سخت است مي دانم
اما مهر تو بي كرانست چون مادرت
آقاي من باز هم شب چهارشنبه اي ديگر
ميشود وقت دعاي توسلت
ميان زائران جمكرانت
مرا هم ياد كني
ياد آن يار بي وفا كني
ميشود مرا هم در دعايت
عاشقانه صدا كني
شايد پاره شود زنجير اين بيهودگي ها از پاي به گل نشسته ي من
آقاي من
مولايي من
دلتنگ توام بيشتر از هروز
نيستم در كوي تو اما
ميشمارم روزهاي دور بودن را
مرا ببخش و دوباره بخوان
كه من هميشه محتاج حضور توام

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

 

[zahra]

ای بهترین همیشه و ای همیشه بهترین!



انجماد ذهن خسته من ، شعاعی از تو را می خواهد تا زمستان زندگی را از طراوت بهار تو لبریز کند !
ای تمام زیبایی !
عشق تنها باتو معنا می شود و دلدادگی ، کودک نو آموز دستان توست.
توجانی و همه خوبی های عالم کالبد .
تو بهاری و همه فضیلتها چون شاخه های تو در تو ، تو را انتظار می کشند.


اگر هنوز آیین مهرورزی غبار خاموشی نگرفته است چون تو به آیینه ها می تابی..
اگر هنوز امیدی هست ، چون گرمای نفس تو چون نسیم بهاری جان می بخشد و شکوفایی می آورد...

العجل یا مولای..

برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید

​

 

[zahra]

مي داني كه دير زمانيست
تو را بر لب نياورده ام
ميداني كه خط مشق هايم
ديگر سمت تو نيست
مي داني بغض واژه هايم از درد تنهايي نيست
مداني كه من از تو رها شدم
و چون هميشه در بند خويش اسير
مي داني كه نفس هايم ديگر
در هوايت عاشقانه نيست
مي داني كه ديگر در اوج نيست
تمنايي دستهاي بي قرارم
مي داني كه آنقدر سياه شده ام
كه ديگر مرا رو به سپيدي نيست
مي داني همه را مي داني
خلوت چشم هاي باران خورده ام را
سكوت لب هاي يخ بسته ام را
نبض شكسته در هجوم من را
دلتنگي هاي فردا را
آري همه را مي داني
آه ،، آقاي من ، مولاي من
تو كه همه را مي داني
بگو چه شد
كه پرستو
اينگونه از هم جدا شد ؟؟؟؟؟

 

[zahra]

تقصیر من است اینکه، کم می آیی

هر گاه شدم اسیر غم می آیی

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

آدم بشوم ، سه شنبه هم می آیی . . .



اللهم عجل لولیک الفرج

​

 

[zahra]

مهدي جان!

سئوالی ساده دارم از حضورت ... من آيا زنده ام وقت ظهورت ...

اگر که آمدی من رفته بودم ... اسير سال و ماه و هفته بودم ...

دعايم کن دوباره جان بگيرم ... بيايم در رکاب تو بميرم.

​

 

[zahra]

باز هم سه شنبه اي ديگر
باز هم من جامانده اي ديگر
كجا رفتم من از دست دل خويش
كه فراموش كردم
نام تو را هر دم بردن
دل اين واژه بي نقطه
گاه به اندازه ي تمام دنيا
تنگ حضورت ميشود
در خواب و رويا
آقاي من ،ببخش مرا
دورم دورتر از هر چه كه بايد
كاش ميشد دوباره من
مسافر كوي تو باشم
آقاي من
(يابن الحسن كجايي
مردم از غم جدايي
كي ميشود بيايي ....)

 

[zahra]

​

کوچ کرده است و خبر داده که بر می گردد
او که هر گوشه ی این دهکده ایلی دارد

هر چه دلباخته در حسرت او جان به لب اند
آن سفرکرده ولی صبر جمیلی دارد!

رونق بتکده ها گرچه غمی جانکاه است
شادمانیم که این مُلک، خلیلی دارد

آه... ای منتظرانِ فرجش برخیزید
بی گمان این همه تأخیر دلیلی دارد

 

[zahra]

در گفتار:

مشتاق دیدارت هستیم


ولی در اعمال:

سنگ اندازی در راه ظهورت

کار هر روزمان است!


مهدي (عج) جان، آلودگي هوا كه سهل است.!


آلودگي دلهايمان نيز از هشدار گذشته


و نفس هايمان به شماره افتاده،


سالهاست زندگي مان تعظیل رسمی ست


هواي باريدن نداري مولا..؟




اللهم عجل لولیک الفرج …
اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد
و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم”​