برگزیده های سروده و اشعار . عشقی بوشهری

گفتم سخنم بشنو

گفتا سخنت ناید

گفتم بودم وصلت

گفتا بودت شاید

گفتم که به امیدت

هر شب ره غم بندم

گفتا چه خیالی خام کز غصه نیاساید

گفتم هوس لعلت خواب از سر عقلم برد

گفتا که هوسبازی با عقل بیالاید

عشقی بوشهری
 
میرزا نادر

شاهدی دارم مسیحا دم که جانان پرور است

قامتش طوبای جنت لب زلال کوثر است

گفتمش بوسه زنم بر موی تو یا روی تو

گفت آخر چشم داری بین کدامین بهتر است


پاسخ حاج محسن

چشم دارم لیک چشمی لایق روی تو نه

دست دارم لیک دستی در خور موی تو نه

شاهد و مست و مسیحا هر سه مسحور تواند

میرسد مشک ختن تا مشک گیسوی تو نه

عشقی بوشهری
 
نمیدونم چرا ؟! ولی امروز هیچ خبری از غزل تازه نیست !! امروز میخوام بچه شم و ترانه بگم !

ترانه ای که هیچی نیست به جز یه مشت کلمات بی معنی و سر هم شده !!!


آسمون به این بزرگی

ابرا دارن هی میبارن

قطره های ریز بارون

تو رو یاد من میارن!

آسمون به این بزرگی

آسمون پر از ستاره

دل تنهای غریبم !!

هیچ ستاره ای نَ دا ره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه !!!

آسمونه چشمای من

دیگه بسه بیقراری

دیگه بسه بد شنیدن

اینهمه چش انتظاری !!
عشقی بوشهری
 
خوشا با دوست بنشستن به شب آرام و پنهانی

خوشا از دوست بشنفتن همه اسرار عرفانی

خوشا باد سحرگاهی که از گیسوی او خیزد

خوشا دست تمنایی که با زلفش در آمیزد

خوشا بر دامن مهرش سر تسلیم بنهادن

به عهد دل وفا کردن به پای یار جان دادن
عشقی بوشهری
 
بر گیر پرده امشب از روی بی بهانه

تا بنگرم دمی در گیسویت عاشقانه

دزدانه در سحرگاه جامی ز باده نوشیم

مست و رها نشینیم با خویش دلبرانه

میسوزم از فراقت ای لعل آتشین خوی

بین شعله ات کشد باز از قعر جان زبانه

باز آی مرغ شیدا گردیده شب هویدا

بنشین کرم بفرما چشم من آشیانه
عشقی بوشهری


 
کی می برمت از یاد با یاد چو پیوندی ؟!

اشکم شده همچون سیل مژگان چو ببارندی


یک طرّه چو بگشایی صد دل ببری آسان

صد دل بشود ما را یک دیده چو بربندی


رندان سحر خیز از میخانه ی لعل تو

بیخود شده از خویشند مستانه چو میخندی


ما را هوسی گر بود زان جعده ی عنبر بود

ورنه همه مدهوشند تا زلف به هم بندی


بوی تن مُشکین است یا راحت جان این است

بر دست نسیم آید گو جامه زتن کندی



از عرش به فرش آیی بر سفره ی درویشان

وز غیب برون ریزی در باده ی هر رندی


عشقی ز غزل هایت شوری به جهان افتد

گویا که فغان از خاک اموات بر آرندی
عشقی بوشهری


 
ره دور و مقصد نا کجا افسانه شو افسانه شو

عاقل نیابی ره بدو دیوانه شو دیوانه شو

سر خوش شو ای زاهد نما بگریز از این ذکر و دعا

سجاده شرک و ریا بر گیر و در میخانه شو

می نوش و مستی ساز کن چشم جهان بین باز کن

اسرار حق در باده شد پیمانه شو پیمانه شو

با ما نشین و همچو ما بشنو حدیث آشنا

یا رو بسان دیگران بیگانه شو بیگانه شو

آن پیر پاک آیین ما خوش میدهد درس وفا

گوید به شمع سرخوشان پروانه شو پروانه شو

عشقی نهان کن باده را وسرار این دلداده را

خواهی بخوانش گر رسی در بند صاحب خانه شو



عشقی بوشهری

 
سایه ی سرو و سبوی پُر و مینایی آب

روی سیمین و تن نازک و آوای رباب

گیس بگسسته و جادوی لب و ناز نسیم

من و آغوش تو و جام می و عهد شباب

بوی گل می دهد این وسوسه گر مست بدن

یا همه مشک ختن جامه ی گل بست گلاب

ناز میکرد چنان ناز که عقلم می برد

عشوه میداد دهن فتنه گری تلخ شراب


(( اینو عمداً کاملش نمیکنم ))
.
.
.
.
همین دو دقیقه پیش - بندرعباس

عشقی بوشهری


 
هرگز نشد نصیب شبی با تو سر کنم

وان زلف مشکبوی تو با دیده تر کنم

دستی به گردنت برم و غصه های دل

چونان سیاه جامه ای از تن به در کنم

بنشانمت به دیده و بنشینمت به شوق

شرح فراق نامه ی خود مختصر کنم

تا مر ز لعل شهد فشانمت بنوشمی

صد مست باده نوش چو خود را خبر کنم

انصاف دلبرا تو دمی برقع برگشا

تا لحظه ای به روی تو ای گل نظر کنم

دل سوخت ناله کرد و ز جانخانه ام برفت

باز آی تا به شوق تو دل را خبر کنم

عشقی به کوی دوست مرا واگذار و رو

بگذار تا نشینم و خاکی به سر کنم

62.gif
62.gif
62.gif
62.gif
62.gif



عشقی بوشهری
 
برخیز زجا ای دل کآواز نگار آید

وان سلسله مو بنگر کز بهر شکار آید

هر درد و غمی داری پنهان مکنش زنهار

با باد صبا برگو کز جانب یار آید

هشیار نما خود را هر روز خرابی تو

کان سرو سهی امروز با چشم خمار آید

می درکف و پیمانه با حالت مستانه

رو بر سر ره بنشین کین شیوه به کار آید

صد تیر جفا گر یار از چلّه ی ابرو زد

بر جان بخرش کاخر روزی به شمار آید

بلبل صفت افسردم از هجر رخت ای گل

با رهگذران گویم کی فصل بهار آید ؟!

عشقی شب تنهایی آخر سحری دارد

بنشین و تحمل کن کز دور سوار آید


62.gif
62.gif
62.gif
62.gif



عشقی بوشهری

 
آمده ام که بینمت سینه به سینه رو به رو

آمده ام که گویمت نکته به نکته مو به مو

هفت طریق عشق را ذره به ذره گشته ام

شهر به شهر و ده به ده واده به واده کو به کو

گاه ز جان بریده ام از غم و رنج این سفر

گاه به سر دویده ام در پیت ای غزال خو

کشته بسی به راه تو دیده ام از نگاه تو

هزار مست باده جو هزار شیخ نکته گو

آمده ام که بگذرم ز پیچ و تاب زلف تو

چون نفس باد صبا تار به تار و مو به مو

نگار من قرار من شوکت روزگار من

شمع شبان تار من ساقی لعل باده جو

شور جوانی عشقیا عقل رمانده از سرت

ور نه یکی ذره کجا درگه خورشید کو ؟!
عشقی بوشهری


 
باز باران تند و بی پروا !
بر سر این کوچه می بارید !
کوچه ی من
کوچه ی صد خاطره از خنده های دختری زیبا !!
باز امشب مست و بیخوابم !
باز هم من راهی آن کوچه های سرد و بیتابم !!
از اتاق خانه ی آن دختر زیبا !!
خنده ها برپاست !!
من دوباره مست!!
در میان کوچه ی بن بست !!
میکنم فریاد!!
آی ای گیسو پریشان دختر شبهای مهتابی!!
با من ات آیا نگاهی هست !!
ارغوان بی آنکه پاسخ گویدم مانند هرشب !!
پنجره ها را به تندی بست!!


عشقی بوشهری


 
دوش طبیبم نشست بر سر بالین و گفت

راز غم عشق را بر همه باید نهفت

گر چه هزارت رقیب طعنه بی جا زند

طعنه بی جای را هیچ نباید شنفت

لایق دیدار گشت آنکه به دوران هجر

گرد سر کوی دوست با مژگانش برفت

عشقی بوشهری

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi km

نیست بُدم نیست بُدم نیست نیست

کس چه بدانست که من کیستم ؟!!


پست تر از آنچه که گویند پست

نیست تر از آنچه بگویند نیست !


در تگ امواج بلاهت دچار

کهنه خسی هیچ نبودش قرار


ناگه از آن ظلمت بی انتها

گشت نمایان و گرفتم ز جا


بر سر دریای شهود آمدم

وز یکِ موجود وجود آمدم


ای دم عیسایی تو لطف جان

در همه جا پرتو حسنت عیان


آنکه ز هر عیب زدودم تویی

نیست بُدم هست نمودم تویی



محسن - بندرعباس
عشقی بوشهری

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi km
تقدیم به .......... ! !
borboletas22.gif


کاش میتوانستم نامت را بنویسم تا بدانی با خود خود تو هستم !!

نه با هیچ کس دیگر !! هر چند میدانم میدانی!!



یارم چو یکی برگ گل آرام به خواب است

رویش چو مه و لعل چنان جام شراب است


هر روز به امید وصالش به شب آرم

شب هر چه کشیدیم به دل نقش بر آب است


منزل نکند در دل ما پادشه حسن

کی جایگه پادشهان کنج خراب است ؟!


می سوزم و جز وصل رخش نیست تمنا

افسوس بر آن صورت چون ماه نقاب است


مطرب به نواخانه نشسته ست ولیکن

درمان دلم غیر از این چنگ و رباب است


یکبار بر این غمزده بگذر که به ایام

جز صحبت خوش جمله جهان نقش سراب است



بشنو زنی نای دلم نغمه ی جانسوز

کز شعر تر عشقی دیوانه کباب است


خونسرخ - 91/2/6
borboletas22.gif
38.gif
borboletas22.gif
عشقی بوشهری
 
به بغض و به درد !

مرا با هرچه می خواهی صدا بزن !

مرا به هر چه میخواهی بخوان !!

بی آنکه بدانم به کدام آیینی !

بی آنکه به چهر ه ات نگاه کنم !

دستانت را به گرمی خواهم فشرد !

تو را به آغوش خواهم برد !

و لب های من به بوسه نخواهند پرسید به کدام آیینی ؟! یا نژادت چیست !!

عشقی بوشهری
 
مستم از باده دوشین تو ای نیک نهاد

بخدا چشم تو عمرم همه را داد به باد



شکن زلف تو ما را به دل آزاری کشت
borboletas40.gif

ای فدایت دل بی عشق و دل بی بنیاد



شبی از شربت شیرین تو کامم پر شد

آفرین برنفس و لعل شکر بارت باد

عشقی بوشهری


 
نام مرا مپرس !! بگذار بگذریم ... !!

در جواب یکی از دوستان عزیز که نامم را پرسیده بودند !


***

همخون پاک من !

همخاک آشنا

ای ساده دل سروده ی دیوان مهر و ماه !

نام مرا مپرس !!

نامم نوای ننگ ! نامم اسیر شک !

نامم مدار مرده ی بیداد روزگار

نامم یتیم بیوه زن برج کج مدار !

نامم میان وسوسه ی دین مدارها ؛ بر دار شد عزیز!!!

...

باشد برای روی چو ماهت عزیز ؛ هان !

می گویمت بدان !!

نامم سیاوش است

جمشید و کورش است !!

نامم غریو گرد سپهدار سیستان ! پیکان آرش است !

نامم بلند بود چون کاویان درفش !

دی آن فرازها !!

اکنون هزیزها !

درد است نام من ! آزاده شهرتم !

نام مرا مپرس ! بگذار بگذریم ...



مرداد 90 - بوشهر

عشقی بوشهری



62.gif
62.gif
62.gif



graaam-1d998a3c671.gif
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر