من به قر بان نگاه مست تو
بوسه گاه لحظه هایم ،دست تو
ای غریب جاده های سرد من
ساکن پس کو چه های درد من
محو احسا س قشنگت ،مانده ام
واژه ها از چشم مستت، خوانده ام
با نگاه تو چراغان ،گشته ام
همچو چشمت، نورباران گشته ام
همدم شبهای تنها یی شدم
مثل شبهای تو یلدایی شدم
ای سر انجام تمام هستی ام
باده چشمت دلیل مستی ام
من که احساس تو را بو سیده ام
از می تلخ لبت ،نوشیده ام
مرغ رام و سر براهت ،گشته ام
غرق احساس گناهت، گشته ام
دیگر از شهر غز لهایم ،مکو چ
بی نگاهت ، مثنوی ها هیچ و پو چ
از نگاهم خوشه غم را بچین
هستی من ، مستی من را ببین