[h=2]پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک *اشعاری به مناسبت پيوند ملکوتي حضرت زهرا(س) و حضرت علي(ع)*[/h]
زیور ببندید آسمان ها و زمین را
آذین کنید از یاس ها عرش برین را
از پولک براق و زیبای ستاره
برگوش حوران بهشتی گوشواره
با بهترین رخت و لباس میهمانی
امشب بیایید حوریان آسمانی
آری ملائک صف به صف مشغول شادی
غم رفته امشب کاملاً در انفرادی
شهر مدینه نور باران شد سراسر
با چل چراغ ماه و"رقص نور" اختر
پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته
بر روی بال تک تک آن ها نوشته
بنوشته با خط خودش حی تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک
عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او
در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست
لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن
این ساقی کوثر امیر المومنین است
که ساق دوشش حضرت روح الامین است
لمس وجود فاطمه معراج حیدر
گرمای دست مرتضی جنات کوثر
او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد
با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد
این عشق اوج عشق معنای حضور است
نور علی نور است امشب غرق نور است
سرتاسر مدينه پر از شوق و شور بود
لبريز از طراوت و غرقِ سرور بود
از آسمان شهر پيمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود
وقت نزولِ سورهي ياسين و هل أتي،
هنگامهي تجلي آيات نور بود
بال فرشته فرش قدمهاي آفتاب
روبند ماهتاب ز گيسوي حور بود
عطر بهشت از نفس باغ مي چكيد
تا اوج عرش زمزمه هاي حضور بود
عالم از عطر ياس مدينه معطر است
پيوند آسماني زهرا و حيدر است
مي خواستند تا كه بمانند يار هم
همدل ترين و هم نفس روزگار هم
بي زرق و برق ، سادهي ساده شروع شد
پيوند آسماني شان در كنار هم
«سرمايه هاي اصلي شان مهر و عاطفه
بي اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»
بر اعتماد شانهي هم تكيه داشتند
سنگ صبور يكدگر و راز دار هم
بودند هر پگاه دل انگيزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشيد وار هم
چشم بد از جمال دو خورشيد دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد
هم ، ماوراي حد تصور كمالشان
هم ، ماسواي ذهن و تخيل جلالشان
آنجا كه سوخت بال و پر آسمانيان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان
بايد كه درس زندگي آموخت تا ابد
از بورياي كهنه و ظرف سفالشان
در جام كوزه روشني خمّ سلسبيل
كوثر شراب خانگي لايزالشان
كي مي توان به واسطهي اين مثالها
پرواز كرد تا افق بي مثالشان
آئينهي ظهور صفات خدا شدند
ياسين و نور شدند هل أتي شدند
بر شانه هاي عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روي شانه داشتند
اين ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمي به چند روزهي دنيا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما هميشه خويِ كريمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه هاي صميمانه داشتند
گل داده بود باغِ بهشت اميدشان
يعني چهار غنچهي ريحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمهي جاريّ كوثريم
دلداده ايم ، شيعهي زهرا و حيدريم
یک مرد وزن مکمّل هم در کنار هم
آیــینه وار هـــردو یشان بیـــقرار هم
مـعنای اصـلی لغـت خـانـواده انـــد
مست نگاه یکدلی و می گسار هم
این زندگی بنا شده بر پایه های عشق
بی اعـتنا به ثــروت و دار ونـدار هم
یک خـــانه محقر و یک قطـعه حصیر
سـرمایه های اصلی شان اعتبار هم
کانون گـرم پرورش غنچه های یاس
پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم
در آسـمان عـاطفه این ماه و آفتاب
چرخیـده اند تا به ابد در مدار هم
عاقد خـدا و مهریه آب و سکوت محض
آری شدند هم نــفس روز گار هم
وحید قاسمی
جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است
رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است
در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق
جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است
حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان
موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است
باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال
در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است
در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو
تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است
در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین
ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است
آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری
بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است
بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق
روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است
پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل
چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است
چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین
جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است
هاشم وفائی
روز وصـل فاطمـه با حیــدر است
آن که سـادات را به جنـت سرور است
بیـت پـاک مصطفـی غرقاب نــور
خیـل مشتاقــان دین غـرق ســرور
در فلـک کروبیـان مسرور و شــاد
خاکیــان انـدوه دل بردنــد ز یـــاد
النکـاح سنتــی سامــان گرفــت
زین سبب بنیاد عاشــق جـان گرفت
غنچـه ی عشـق خدایــی وا شـده
در زمیـن و آسمـان غـوغــا شــده
دیـدگـان مـومنـان بینـا ز آن
نـور حـق کور کرده چشمـان بـــدان
پـاره ی تـن از نبــی گردد جــدا
همـدم و مونــس شـود بـا مرتضــی
اشک شــوق از نرگس طاهـا چکـد
زیـن شعــف پیـراهــن غـم برکنـد
تهنیــت گوینـد ملایک بر رســول
بهــر وصـل شـاه مـردان بـا بتــول
رنگ گرفته یکــدلی از وصل شـان
با نصیــب هر بینـوا از فضــل شـان
هم صـدا و هـم دل و مشتــاق هم
یاور و همــدم به هر شـادی و غـــم
هر دو گل پرورده ی دامان دوســت
بوی عطـر هر گـل و بستـان ز اوسـت
ســاده امّا بس بجـا و پـاک و نـاب
می رود زهــرا بـه بیــت بـوتــراب
ای اسـدچشمان خلقان بر دراست
روز وصـل فاطمـه باحیـدر اسـت
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانتدار شد
امشب علی در خانه خود شمع محفل میبرد
کشتی عصمت، ناخدا را سوی ساحل میبرد
مشکلگشای عالمی، حل مسائل میبرد
انسان کامل را ببین، با خود مکمل میبرد
هم آن به این دل میدهد؛ هم این از آن دل میبرد
با نغمهی جادوییاش، داوود مداحی میکند
با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان
ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دلها بگو
بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو
ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین
قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین
زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین
هم روز را در چهره او، هم شب را در آن گیسو ببین
هم لاله زار رو ببین، هم نافه بارِ مو ببین
هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند
رسیده اند صمیمانه مهر وماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است آه به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده اند به پیوندِ دلبخواه، به هم
به عشق میاندیشند با دو دیدة تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مؤمنانه خدا را به شکر میخوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشنتر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
گشوده شد در فردوس و رهسپار شدند
دو قلب پاک بهشتی به حجله گاه، به هم
جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است
رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است
در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق
جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است
حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان
موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است
باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال
در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است
در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو
تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است
در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین
ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است
آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری
بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است
بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق
روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است
پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل
چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است
چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین
جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است
هاشم وفائی
روز وصـل فاطمـه با حیــدر است
آن که سـادات را به جنـت سرور است
بیـت پـاک مصطفـی غرقاب نــور
خیـل مشتاقــان دین غـرق ســرور
در فلـک کروبیـان مسرور و شــاد
خاکیــان انـدوه دل بردنــد ز یـــاد
النکـاح سنتــی سامــان گرفــت
زین سبب بنیاد عاشــق جـان گرفت
غنچـه ی عشـق خدایــی وا شـده
در زمیـن و آسمـان غـوغــا شــده
دیـدگـان مـومنـان بینـا ز آن
نـور حـق کور کرده چشمـان بـــدان
پـاره ی تـن از نبــی گردد جــدا
همـدم و مونــس شـود بـا مرتضــی
اشک شــوق از نرگس طاهـا چکـد
زیـن شعــف پیـراهــن غـم برکنـد
تهنیــت گوینـد ملایک بر رســول
بهــر وصـل شـاه مـردان بـا بتــول
رنگ گرفته یکــدلی از وصل شـان
با نصیــب هر بینـوا از فضــل شـان
هم صـدا و هـم دل و مشتــاق هم
یاور و همــدم به هر شـادی و غـــم
هر دو گل پرورده ی دامان دوســت
بوی عطـر هر گـل و بستـان ز اوسـت
ســاده امّا بس بجـا و پـاک و نـاب
می رود زهــرا بـه بیــت بـوتــراب
ای اسـدچشمان خلقان بر دراست
روز وصـل فاطمـه باحیـدر اسـت
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانتدار شد
امشب علی در خانه خود شمع محفل میبرد
کشتی عصمت، ناخدا را سوی ساحل میبرد
مشکلگشای عالمی، حل مسائل میبرد
انسان کامل را ببین، با خود مکمل میبرد
هم آن به این دل میدهد؛ هم این از آن دل میبرد
با نغمهی جادوییاش، داوود مداحی میکند
با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان
ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دلها بگو
بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو
ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین
قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین
زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین
هم روز را در چهره او، هم شب را در آن گیسو ببین
هم لاله زار رو ببین، هم نافه بارِ مو ببین
هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند
رسیده اند صمیمانه مهر وماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است آه به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده اند به پیوندِ دلبخواه، به هم
به عشق میاندیشند با دو دیدة تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مؤمنانه خدا را به شکر میخوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشنتر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
گشوده شد در فردوس و رهسپار شدند
دو قلب پاک بهشتی به حجله گاه، به هم
ز عالم بالا خبر آمد خبری بود
در عرش خدا حال و هوای دگری بود
در جشن عروسی دوتا دلبر و دلدار
بارید زشوق آنکه زاهل نظری بود
در عرش عروسی است و مهمان خدایند
داماد و عروس هم زملک دور و بری بود
سرمایه ی این زوج فقط مهر و محبت
هرچند که دارائیشان مختصری بود
زهرا فقط هم کفو علی بود ، همانکه
سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود
بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست
اصلا نتوان گفت همانند پری بود
در وقت زفاف از سر شب این دوکبوتر
در حال مناجات خدا تا سحری بود
ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم ؟
کوری عدو ماحصلش دو پسری بود
اول حسن و بعد حسین ، بعد زنسلش
یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود
دیگر چه نیازی به سپر بود علی را
از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود!
می گفت علی با دل پر درد و پر از آه
هر وقت که از کوچه ی غم ها گذری بود
اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد
در باقی عمر خون دل و چشم تری بود
ای فاطمه ای یاور نه ساله ی حیدر
رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود ؟
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
زیور ببندید آسمان ها و زمین را
آذین کنید از یاس ها عرش برین را
از پولک براق و زیبای ستاره
برگوش حوران بهشتی گوشواره
با بهترین رخت و لباس میهمانی
امشب بیایید حوریان آسمانی
آری ملائک صف به صف مشغول شادی
غم رفته امشب کاملاً در انفرادی
شهر مدینه نور باران شد سراسر
با چل چراغ ماه و"رقص نور" اختر
پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته
بر روی بال تک تک آن ها نوشته
بنوشته با خط خودش حی تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک
عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او
در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست
لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن
این ساقی کوثر امیر المومنین است
که ساق دوشش حضرت روح الامین است
لمس وجود فاطمه معراج حیدر
گرمای دست مرتضی جنات کوثر
او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد
با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد
این عشق اوج عشق معنای حضور است
نور علی نور است امشب غرق نور است
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
سرتاسر مدينه پر از شوق و شور بود
لبريز از طراوت و غرقِ سرور بود
از آسمان شهر پيمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود
وقت نزولِ سورهي ياسين و هل أتي،
هنگامهي تجلي آيات نور بود
بال فرشته فرش قدمهاي آفتاب
روبند ماهتاب ز گيسوي حور بود
عطر بهشت از نفس باغ مي چكيد
تا اوج عرش زمزمه هاي حضور بود
عالم از عطر ياس مدينه معطر است
پيوند آسماني زهرا و حيدر است
مي خواستند تا كه بمانند يار هم
همدل ترين و هم نفس روزگار هم
بي زرق و برق ، سادهي ساده شروع شد
پيوند آسماني شان در كنار هم
«سرمايه هاي اصلي شان مهر و عاطفه
بي اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»
بر اعتماد شانهي هم تكيه داشتند
سنگ صبور يكدگر و راز دار هم
بودند هر پگاه دل انگيزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشيد وار هم
چشم بد از جمال دو خورشيد دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد
هم ، ماوراي حد تصور كمالشان
هم ، ماسواي ذهن و تخيل جلالشان
آنجا كه سوخت بال و پر آسمانيان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان
بايد كه درس زندگي آموخت تا ابد
از بورياي كهنه و ظرف سفالشان
در جام كوزه روشني خمّ سلسبيل
كوثر شراب خانگي لايزالشان
كي مي توان به واسطهي اين مثالها
پرواز كرد تا افق بي مثالشان
آئينهي ظهور صفات خدا شدند
ياسين و نور شدند هل أتي شدند
بر شانه هاي عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روي شانه داشتند
اين ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمي به چند روزهي دنيا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما هميشه خويِ كريمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه هاي صميمانه داشتند
گل داده بود باغِ بهشت اميدشان
يعني چهار غنچهي ريحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمهي جاريّ كوثريم
دلداده ايم ، شيعهي زهرا و حيدريم
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
یک مرد وزن مکمّل هم در کنار هم
آیــینه وار هـــردو یشان بیـــقرار هم
مـعنای اصـلی لغـت خـانـواده انـــد
مست نگاه یکدلی و می گسار هم
این زندگی بنا شده بر پایه های عشق
بی اعـتنا به ثــروت و دار ونـدار هم
یک خـــانه محقر و یک قطـعه حصیر
سـرمایه های اصلی شان اعتبار هم
کانون گـرم پرورش غنچه های یاس
پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم
در آسـمان عـاطفه این ماه و آفتاب
چرخیـده اند تا به ابد در مدار هم
عاقد خـدا و مهریه آب و سکوت محض
آری شدند هم نــفس روز گار هم
وحید قاسمی
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است
رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است
در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق
جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است
حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان
موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است
باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال
در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است
در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو
تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است
در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین
ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است
آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری
بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است
بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق
روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است
پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل
چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است
چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین
جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است
هاشم وفائی
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
روز وصـل فاطمـه با حیــدر است
آن که سـادات را به جنـت سرور است
بیـت پـاک مصطفـی غرقاب نــور
خیـل مشتاقــان دین غـرق ســرور
در فلـک کروبیـان مسرور و شــاد
خاکیــان انـدوه دل بردنــد ز یـــاد
النکـاح سنتــی سامــان گرفــت
زین سبب بنیاد عاشــق جـان گرفت
غنچـه ی عشـق خدایــی وا شـده
در زمیـن و آسمـان غـوغــا شــده
دیـدگـان مـومنـان بینـا ز آن
نـور حـق کور کرده چشمـان بـــدان
پـاره ی تـن از نبــی گردد جــدا
همـدم و مونــس شـود بـا مرتضــی
اشک شــوق از نرگس طاهـا چکـد
زیـن شعــف پیـراهــن غـم برکنـد
تهنیــت گوینـد ملایک بر رســول
بهــر وصـل شـاه مـردان بـا بتــول
رنگ گرفته یکــدلی از وصل شـان
با نصیــب هر بینـوا از فضــل شـان
هم صـدا و هـم دل و مشتــاق هم
یاور و همــدم به هر شـادی و غـــم
هر دو گل پرورده ی دامان دوســت
بوی عطـر هر گـل و بستـان ز اوسـت
ســاده امّا بس بجـا و پـاک و نـاب
می رود زهــرا بـه بیــت بـوتــراب
ای اسـدچشمان خلقان بر دراست
روز وصـل فاطمـه باحیـدر اسـت
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانتدار شد
امشب علی در خانه خود شمع محفل میبرد
کشتی عصمت، ناخدا را سوی ساحل میبرد
مشکلگشای عالمی، حل مسائل میبرد
انسان کامل را ببین، با خود مکمل میبرد
هم آن به این دل میدهد؛ هم این از آن دل میبرد
با نغمهی جادوییاش، داوود مداحی میکند
با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان
ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دلها بگو
بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو
ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین
قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین
زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین
هم روز را در چهره او، هم شب را در آن گیسو ببین
هم لاله زار رو ببین، هم نافه بارِ مو ببین
هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
رسیده اند صمیمانه مهر وماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است آه به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده اند به پیوندِ دلبخواه، به هم
به عشق میاندیشند با دو دیدة تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مؤمنانه خدا را به شکر میخوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشنتر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
گشوده شد در فردوس و رهسپار شدند
دو قلب پاک بهشتی به حجله گاه، به هم
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است
رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است
در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق
جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است
حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان
موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است
باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال
در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است
در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو
تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است
در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین
ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است
آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری
بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است
بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق
روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است
پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل
چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است
چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین
جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است
هاشم وفائی
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
روز وصـل فاطمـه با حیــدر است
آن که سـادات را به جنـت سرور است
بیـت پـاک مصطفـی غرقاب نــور
خیـل مشتاقــان دین غـرق ســرور
در فلـک کروبیـان مسرور و شــاد
خاکیــان انـدوه دل بردنــد ز یـــاد
النکـاح سنتــی سامــان گرفــت
زین سبب بنیاد عاشــق جـان گرفت
غنچـه ی عشـق خدایــی وا شـده
در زمیـن و آسمـان غـوغــا شــده
دیـدگـان مـومنـان بینـا ز آن
نـور حـق کور کرده چشمـان بـــدان
پـاره ی تـن از نبــی گردد جــدا
همـدم و مونــس شـود بـا مرتضــی
اشک شــوق از نرگس طاهـا چکـد
زیـن شعــف پیـراهــن غـم برکنـد
تهنیــت گوینـد ملایک بر رســول
بهــر وصـل شـاه مـردان بـا بتــول
رنگ گرفته یکــدلی از وصل شـان
با نصیــب هر بینـوا از فضــل شـان
هم صـدا و هـم دل و مشتــاق هم
یاور و همــدم به هر شـادی و غـــم
هر دو گل پرورده ی دامان دوســت
بوی عطـر هر گـل و بستـان ز اوسـت
ســاده امّا بس بجـا و پـاک و نـاب
می رود زهــرا بـه بیــت بـوتــراب
ای اسـدچشمان خلقان بر دراست
روز وصـل فاطمـه باحیـدر اسـت
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانتدار شد
امشب علی در خانه خود شمع محفل میبرد
کشتی عصمت، ناخدا را سوی ساحل میبرد
مشکلگشای عالمی، حل مسائل میبرد
انسان کامل را ببین، با خود مکمل میبرد
هم آن به این دل میدهد؛ هم این از آن دل میبرد
با نغمهی جادوییاش، داوود مداحی میکند
با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان
ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دلها بگو
بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو
ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین
قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین
زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین
هم روز را در چهره او، هم شب را در آن گیسو ببین
هم لاله زار رو ببین، هم نافه بارِ مو ببین
هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
رسیده اند صمیمانه مهر وماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است آه به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده اند به پیوندِ دلبخواه، به هم
به عشق میاندیشند با دو دیدة تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مؤمنانه خدا را به شکر میخوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشنتر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
گشوده شد در فردوس و رهسپار شدند
دو قلب پاک بهشتی به حجله گاه، به هم
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
ز عالم بالا خبر آمد خبری بود
در عرش خدا حال و هوای دگری بود
در جشن عروسی دوتا دلبر و دلدار
بارید زشوق آنکه زاهل نظری بود
در عرش عروسی است و مهمان خدایند
داماد و عروس هم زملک دور و بری بود
سرمایه ی این زوج فقط مهر و محبت
هرچند که دارائیشان مختصری بود
زهرا فقط هم کفو علی بود ، همانکه
سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود
بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست
اصلا نتوان گفت همانند پری بود
در وقت زفاف از سر شب این دوکبوتر
در حال مناجات خدا تا سحری بود
ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم ؟
کوری عدو ماحصلش دو پسری بود
اول حسن و بعد حسین ، بعد زنسلش
یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود
دیگر چه نیازی به سپر بود علی را
از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود!
می گفت علی با دل پر درد و پر از آه
هر وقت که از کوچه ی غم ها گذری بود
اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد
در باقی عمر خون دل و چشم تری بود
ای فاطمه ای یاور نه ساله ی حیدر
رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود ؟
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید