منظومه عشق * ویژه نامه ولادت امام حسین (ع) و گرامیداشت روز پاسدار*

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

22568778250982288019.gif



خوش آمدی!


25783308242449034487.gif


فرشته ها گوش به رنگ صدای توأند!
زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشین اند!
آسمانیان لحظه ای نگاه از خاک بر نمی دارند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، تبسّم بر لب
لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیه السلام
لحظه شمار در آغوش فشردن توست!


مدینه دوباره محور توجّه است. هر لحظه که می گذرد
التهاب بیشتر می شود و انتظار، شیرین تر! و ناگهان...

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قنداقه نور دیده اش
را در آغوش گرفته و نگاه از ماه رخسارش بر نمی دارد!


برازنده نام این طفل چیست؟
جبرئیل خواهد آمد! باید منتظر بود؛ منتظر اراده خداوند.
و حسین علیه السلام انتخاب مخصوص پروردگار است.

مدینه، برای مبارکباد آمده است؛
اجازه ورود می خواهد.

تمام ساکنان ملکوت هم برای عرض تهنیت
اجازه حضور در زمین را یافتند.

فرشتگان مدام بین زمین و آسمان در رفت و آمدند.
به یُمن حضور حسین علیه السلام ، درهای
رحمت خداوند گشوده می شود!


وجود حسین علیه السلام معجزه می کند!
آخر حسین علیه السلام ، فقط دارالشفای
خاکیان نیست؛ طبیب افلاکیان هم هست.

سلام بر حسین علیه السلام ، برگزیده خداوند در زمین!
سلام بر خلاصه خلقت!


سلام بر او که با حضورش، آینده زمین، روشن تر رقم می خورد!
سلام بر زینت بخش شانه های رسول صلی الله علیه و آله وسلم !

هنوز در گوش تاریخ می پیچد، طنین صدای روح بخش
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که می فرمود:


حسین علیه السلام از من است و من از حسینم!

ای آفتاب ِ هستی بخش شیعه!
ای «چراغ هدایت» وای «کشتی نجات»!

خوش آمدی.
درود بر تو، که معلم عشقی و مفسر راز خون.

خدیجه پنجی

97812785187211250837.gif
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


89269447751678321670.gif

57827555924706931475.gif

89269447751678321670.gif



و حسین علیه السلام می خندد


89269447751678321670.gif

08831858907107241635.gif

89269447751678321670.gif


سبد سبد گل مریم
طبق طبق گل شب بو

نثار کلبه مولا
ز سمت عرشِ معلاّ.

و در صبحگاهی، عطر گل های بهشتی، فضای کوچه های
خاموش شهر را پر می کند و مدینه گلباران می شود.

شمیم دلاویز آلاله ها، از آسمان و زمین می تراود
و پروانه های عاشق، قاصدک های شادی را همراهی می کنند
تا خانه محقری در شهر مدینه، غرق نور شود.

بال های سبز جبرئیل، سایبان آسمان خانه ولایت می شود
و حیاط کوچک مولا، رستنگاه شقایق وحشی.

کربلا در خودش نمی گنجد و دست های آبی دریای
فرات، پولک های نقره ای ماهی ها را می شوید.

آلاله های سرخِ همیشه عاشق، در امتداد نهر علقمه،
سیرابِ شبنم های سحرگاهی می شوند و ثانیه ها، از حرکت باز
می ایستند، تا تاریخ، در کربلا پا بگیرد و کربلا معنا بگیرد.

علی علیه السلام ، در محراب خود، آرام نمی گیرد.
اشک های مناجات، با لبخندِ مولا، در هم آمیخته اند و
سجّاده او، را ز شکوفه های بهارْ نارنجِ تبسم شده است.

فاطمه علیهاالسلام چشم هایش می خندد و قابله های آسمانی،
او را در هاله ای از نور پوشانیده اند و حاملان عرش، در
اشتیاق دیدار و تبرّک جستن مولودِ مبارک، آرام و قرار ندارند.


... و حسین علیه السلام می خندد؛ تبسم کودکانه ای
که از آن بوی سیب می تراود و مظلومیت.

آری! حسین می خندد و مروارید اشک، چونان
دانه های تسبیح، در چشم های پیامبر، حلقه می زند.


نفحه باران، کوچه های مدینه را عطر آگین کرده و
صورت گرد و غبار گرفته شهر را شسته است.

نسیم ملایمی از سمت کوه های سر سبز اطراف مدینه، در چهار
سمت شهر می پیچد و هوای خیابان ها را دلپذیرتر می کند.

آن دورها «فطرس»، در خاموشی خودش، فرو رفته است.
حالتی مثل دلهره، تمام وجودش را فرا گرفته است.

سر بر آسمان بلند می کند. دسته دسته حوریان و
فرشتگانِ سبزپوش و سفیدپوش، به سمت زمین پر گشوده اند.

چونان مرغان مهاجری که تعداشان از عهده شمارش، بیرون باشد.
خدای من! چه خبر است؟ نکند قیامت شده باشد؟ پس آن گاه، وای بر من.

دلش شور می زد. سر بر آسمان بر می دارد و فریاد می زند:
شما را به خدا، چه اتفاقی افتاده است، به کجا می روید؟!...


و طنین صدایی در عرش می پیچد که «امروز، خدا به پیامبر،
نوه ای عطا کرده است، حسین نام».

«فطرس» تشنه دیدار می شود و عاشق نادیده فرزندِ نبی.
مثل چلچراغی که منزل را روشن کند، قنداق کوچکِ حسین علیه السلام
خانه علی علیه السلام را روشن کرده است و خانه مولا مهبط ملایکه شده است.

«فطرس» جلو می رود و قنداق کوچک را غرق بوسه می کند،
شهپرهای سوخته را متبرّک می سازد و ناگهان...

شهپرهایش مثل رنگین کمان باز می شود و به واسطه حسین علیه السلام
خردسال، بخشیده می شود.

به آسمان ها صعود می کند و از حنجره عشق فریاد می آورد
«من آزاد کرده حسینم، من آزاد کرده حسینم»

و حسین متولّد می شود و کربلا پا می گیرد.


89269447751678321670.gif

08831858907107241635.gif

89269447751678321670.gif



ابراهیم قبله آرباطان

 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


29484633843500499367.gif



از خانه کوثر و حیدرشیرین ترین واژه ها، در خانه
علی علیه السلام ، جشن به راه انداخته اند.

خدا می داند این میلاد لطیف، در دل فاطمه علیهاالسلام
چه سروری برپا کرده است.

اینک، نتیجه درخشان کوثر و حیدر، در دستان
پرکرامت نبوی صلی الله علیه و آله است.

فرزندی از دیار ولایت آمده است،
تا در دل خفتگان، بذرهای بیداری بپاشد.


شگفت نیست، اگر از دامان پاک فاطمه علیهاالسلام ، فرزندی
زلال تر از دریا آمده باشد که همه را به سمتِ آبی عشق بخواند.

شگفت نیست، اینکه از پدری که تمام لحظاتش، روشن تر
از هرچه نوروز در زمین بوده است، نوزادی بیاید که با
عطرش، هفت آسمان مدهوش شوند.

سلام بر شُبیرِ خانه ولایت!
سلام بر دُردانه منزل اُنس و بی آلایش!

دفترهای چشم انتظاری، بسته می شود و مرحله پرشکوفه
تابندگی، آغاز می شود. چشمه هایِ نشاط، از کوه های سرسبز تقدس
جاری می شود و همه ما را به تماشای بهاری نو، دعوت می کند.

سماع خورشید، پا می گیرد و بساط خنده
های ماه، رو به راه می شود.

سوم شعبان آمده است و فصل شهود
سبز پروانه هاست و سجود روشن آب ها.

سلام بر حسین علیه السلام که شمه ای از
برکات نخستین اش، درمان بال های «فُطرُس» است.


آری؛ حریم شفافِ عصمت است و تمنای مستجاب
«فطرس». افلاک نشینان، سر می سایند به آستانِ حسین علیه السلام .


42069142526271708847.gif

81490822597427265546.gif

42069142526271708847.gif


 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


23657234528824063057.gif



بوی خوب خدا

این چه مولودی است که با آمدنش، اشک میهمان چشمان
پدر است و این چه مولودی است که با آمدنش،
سرزمینی به نام کربلا، از شرمساری درهم خمیده می شود؟!


کو آن تصویر خون آلود سرهای بر نیزه و لب های ترک خورده
از عطش و کمی بالاتر، فرشتگان سر بر زانوی غم هشته؟!


حسین می آید؛ به رنگ سرخ غروب دلگیر همیشه تاریخ.
حسین می آید؛ با گلویی درخشان از نوری که
سال ها بعد،حکایت ها خواهد گفت.


و من اکنون چه شادم از آمدنش که اگر نمی آمد
من هیچ بهره از اشک و افتخار نمی یافتم و
خون، چه کم بها می شد، اگر نبود عاشورای تو!

مبارک باد آمدنت!
چون آمدی تا سفینه نجاتمان شوی و چراغ هدایت
و حسینمان باشی و اشک هایمان برای تو
آتش دوزخ از جسم ضعیفمان بر گیرد.

یا اباعبداللّه ! ای کودک علی!
ببین چه کردی با عالمی که حتی در آمدنت نیز چشم ها اشکبار است.


و ما دانستیم خدا چگونه بنده اش را عزیز می گرداند
اگر بخواهد ای مولود پاک!


نسیم شادی من از آمدنت از این است تا بیاموزم که
چگونه وفادار بمانم به دینم و چگونه با غربت و شرف، سر بر خاک نهم.

و ببینم این بدن خاکی، چگونه می تواند تا اوج علیین
پرواز کند، تا بوی خوب خدا.

مبارک باد آمدنت!
امروز، دست های کوچکت را ای نوزاد فاطمه!

به شفاعت می طلبم؛ و همین نزدیکی ها، در سایه ظهر
گرم دهه عاشورا، سر خونین بر نیزه سوارت را نیز.


سلام بر تو و روزی که زاده شدی، یا حسین!
مبارک باد آمدنت بر همه جستجوگران افتخار!

حبیب مقیمی
98156520033146438193.gif
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

23373387178874122980.gif


آبی ترین آستانه احساس

آغازین روزهای ماه «شعبان» است و
دلم در اوج لحظه های سبز، با یادت پر می گیرد؛

تا آن سوی پروازهای آبی عشق!
تا آن سوی تبسّم های سپید یاس!

تا سبزترین کوچه، در نگاهِ مشتاق «مدینه»!
تا آبی ترین آستانه احساس!

باز هم کربلا! کربلا! باز هم در اوج لحظه های سبز
با فراوانی یادت همراه می شوم؛ مدینه!

و «قنداقه ای» که فرشتگان برای تماشایش
از روح القدس علیه السلام نوبت می گیرند!


مدینه و هیجان توّلد نیمه دوم سیب!
مدینه و تبسّم های تازه شکفته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم !

مدینه و عشق بازیِ نگاه عاشقانه مولا علیه السلام !
مدینه و آغاز مرثیه ای در چکامه زهرا علیهاالسلام !


مدینه و کوچه هایی که در عطر سیب گم می شوند!
مدینه و...

باز هم کربلا، باز هم تصویر میدان:
نیزه و شمشیر و زخمی سختْ جانکاه!
آه! نمی شود بی نام کربلا، یاد از «حسین علیه السلام » کرد.


باز هم ذهن مرا «قنداقه» ای آکنده از عطر سیب
از کربلا به سمت مدینه می برد؛

هنگامی که تمام فرشته ها، برای دیدارش نوبت می گرفتند
و آسمان به پاسِ قدمش، کهکشانی از نور، زیر پایش گسترده بود.

تولّدی بسیار شبیه به هم!
یکی سبزسبز عروج می کند، دیگری سرخ سرخ!

یکی از آغوش مدینه به معراج می رود، دیگری از آغوش کربلا!
عرش، به تبسّم امام حسین علیه السلام لبخند می گشاید
و به گلخند علی اصغر علیه السلام ، تلخ می گرید!

مولا جان، ای زیباترین نام شهادت، ای جاودانه ترین داغ کربلایی!
خوش آمدی، که اگر نمی آمدی، عاشق شدن معنایی نداشت!

فدای دقایق شیرین تبسّمت که آکنده از عطر سیب بود.

سید علی اصغر موسوی


08950190537628555562.gif
 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


69873635937573706255.gif


«فردا گلی می‏ آید»

بهارهای شگفتی در راهند.
فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.

بهارهای شگفتی در راهند؛
این را من نمی‏گویم؛ آسمان می‏گوید
با هزاران بهاری که دیده است.

بهارهای شگفتی در راهند؛
این را زمین می‏گوید؛
زمین که مادر همه بهارهای آمده است.
زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.

فردا گلی می‏ شکفد که گل‏ها به پیشواز آمدنش
پرپر می‏شوند. درخت‏ها، سجده می‏کنند مقدمش را
کوه‏ها سر بر آستان کرم او می‏گذارند و دریاها
وام‏دار زلال چشمانش می‏شوند.

فردا گلی می‏ شکفد که عطرش از همه پنجره‏های بسته
عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏های بتُنی
خیابان‏های تاریک، کوچه‏های رنگ و رو رفته.


فردا گلی می‏ شکفد که پنجره‏ ها را باز خواهد
کرد و آینه‏ ها را شفاف.

فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند
باران را به زمین تشنه می‏فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و
خورشید را صدا می‏کند تا رنگین ‏کمانی شگفت
شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛


رنگین ‏کمانی زیباتر از همه آذین‏ ها و خیر مقدم‏ ها
رنگین ‏کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.

فردا باران می‏ بارد، گلی می ‏شکفد.
مردی می‏ آید؛

فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛
بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏بارد.

فردا، گلی می‏ آید؛
گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است.


می‏ آید و آرامش را به دل‏های عاشق می‏ آورد
و منتظران را سوار می‏کند.

فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.
توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛


پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند:

«السلام علیک یا سفینة النجاة».

نغمه مستشار نظامی


89432046460771533492.gif

 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

49972954092670329898.gif

51964225788796530860.gif

15511208722671034491.gif




81173379371358580886.gif


سروشی دوش در گوشم، سرود این نغمه ی شیوا
که بشگفت از
گلستان محمد(ص) نوگلی زیبا

بشارت ای گنه کاران حسین آمدحسین آمد
نثار مقدمش سرها،
فدای جان او جان ها

81173379371358580886.gif

 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0



71051835773903993656.gif


سلام ای حضرت عاشق!


40973773695388012299.gif


سلام ای حضرت عاشق!
که سلامتِ همه چشم های پر از تغزل در
غروب های پنجره های بسته، از آنِ نگاه توست!

سلام ای حضرت نور!
که سلامت همه لبخندهای پر از شکوفه انار،
در پایین لب های تشنه، به عطوفت توختم می شود!


سلام ای حضرت مهربانی!
که سلامت همه دست های پر از جوانه های گندم
در فصل آشیان سازی گنجشک های بی خانمان
از سخاوت تو ریشه می گیرد.

سلام ای حضرت اشک!
که سلامت همه نگاه های پر از آفتاب، در بارانی ترین
سحرگاه های دشت، به عطشناکی تو می رسد.


سلام ای حضرت شِفا!
که سلامت همه دل های پر از عطر بهار نارنج، در بعد از
ظهرهای تبدار کویر، بوی تُربت تورا می دهد.

سلام ای حضرت گل!
که سلامت همه پاهای پر از بوی باد بهاری، در بی خوابی
ماهی های نقاشی کودکان، از حُسن تو رنگ می یابد.

و سلام ای حضرت خون خدا!
که سلامت همه سرمای پر از گل آفتابگردان در تنور
نان های خانگی، وارث سرسپردگی تو می باشد.

و به راستی آیا پاسخی برای سلام های پر از آواز
چکاوک ها در وقت زیارت نی های سربریده نیست؟


آیا امیدی برای اذن دخول به بی خانمانی حلزون ها
در زیر ناودان بام های پر از کبوتر نمی باشد؟

شاید دعای شمعدانی های حیاط خانه همسایه در وقت وضوی
ستارگان، بین گل های انگشتانه نگاهم و پنجره های
فولاد باغ حضرت دل، وصل حاصل کند!


نزهت بادی

40973773695388012299.gif


 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
99412299882141903529.gif


بهاری ترین شکوفه

66025941974339779572.gif



در کوچه های تنگ بنی هاشم، شور و نشاطی به وسعت
آسمان و زمین برپاست. کوچه ها، مست حضور نورٌ علی نورند،
سرشار از غرور، که هم قدم استوارترین گام ها خواهند شد.


دیوارها تا فلک اوج گرفته اند که در ارتفاع رفیع ترین
قلّه شرف و ایثار قد می کشند و نخل ها، سیراب و
سرفراز و سرسبز ایستاده اند که طراوتشان را از
بهاری ترین شکوفه آفرینش، وام گرفتند.


و پنجره ها، چشم به در دوخته اند و شکوفه خوشبوی امامت
را متنظرند و حضور سومین خورشید را چشم به راهند
تا چشمان بی فروغشان، در تلالؤ نور چشمانش، منّور و
افق نگاهشان را از دریچه چشم او به عالم هستی گسترش دهند.


خاک به خود می بالد که بوسه زن پای دوست می شود
و به افتخار سجدگاه بهترین مخلوق خدا، نایل می گردد و
مشام جان زیباترین و معنوی ترین ثانیه هایش را با بوسیدن
سروپای عاشق ترین سیمرغ عشق و زیباترین طاووس هدایت
و پرنده ترین نسیم امامت، نوازش خواهد داد.


پرنده آبی خیال، در آسمان عشق و امید، پر و بال گسترده
و پرواز کنان، تا بی نهایت هستی اوج می گیرد.

عشق، خانه به خانه او را می بوید
و امید، کوچه کوچه او را می جوید.


ایثار، ردا از دوش افکنده تا خود را در زیر ردای
او بیفکند و عدالت، خبرش را از صبح صادق می گیرد
و معرفت، سایه سارش را می طلبد تا خود را
از عطر صفا و صداقتش خوشبو سازد.


و فرشتگان، بر هودج نور نشسته و
فوج فوج به سوی خانه گلین فاطمه رهسپارند.


افلاک سر تعظیم بر آستانش می سایند و حریزنگاهشان
از دیوارهای گلی عبور می کند و غنچه نورسته
بوستان علوی را می بوسد و می بوید.


جبرئیل، پیشاپیش فرشتگان بر آستان خانه
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فرود می آید
و سلام و تهنیت خداوند را به رسولش صلی الله علیه و آله وسلم
عرضه می دارد و تولد تداوم بخش نسل نبوی
را مژده می دهد و مژدگانی می طلبد.


چشمه های امید، جوشان و آبشاران عشق، سرازیر می شود.
گل لبخند بر لبان پیامبر شکفته می شود و در حالی که عاشقان
ه به حسن علیه السلام می نگرد، حضور قدوم
مبارک حسین علیه السلام را انتظار می کشد.


نسل پیامبر ادامه می یابد.
و فاطمه علیهاالسلام ، سلسله دوار نبوی و آیینه دار ولایت علوی می شود.


ای حسین علیه السلام !
تو آمدی تا جمال بی زوال آیات خدا، در پرده های
سیاه تحریف پوشیده نشود و هر معاویه قدرت و
عمروعاص مکروفریبی به خود اجازه سوءاستفاده ندهد

و با جهل سیاه یزید، راه سفید ولایت، مسدود نشود و
شاه راه اطیعواللّه و اطیعواالرسول و اولی الامر، به بن بست نرسد.



هاجر امانی ماچیانی


25656749230241102657.gif





 

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0

38002403896111131364.gif


سنّت اشک

24818163503940558411.gif


در میلاد تو، ای شاه بیت غزل های محمّد صلی الله علیه و آله وسلم !
باید چگونه نیاز کرد؟

اشک شویم و بر گونه های خویش گرم بباریم؟
یا خنده شویم و بر ارتفاعات صورت به اهتزاز در آییم؟


این سنت پیامبر لبخند است که در شکفتن تنها تو
سیلاب اشک بر دشت چهره سبزش، خیل سؤال بر فوج فوج
ساحل نشینان فراتِ غمزه اش هیمه کرد

که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
در میلاد حسین علیه السلام می گرید؟


اوّل کسی که گریستن بر مصیبت ها و رنج های تو
را سنّت نهاد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که
با دیدن قنداقه درخشانت، یاد بر افروختگی عاشقانه عصر
عاشورای تو افتاد و به گلو و سینه و پیشانی پر تقدیرت
بوسه ها نثار کرد و فرمود:

«اُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ»
جای شمشیرها و نیزه ها و سنگ ها را می بوسم.


سید عبدالحمید کریمی

24818163503940558411.gif
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر