حکومت صفوی ( 1135-907 ه ق / 1722-1510 م ) بر بنیادهای باورهای متصوفانه استقرار یافت . رهبران صفوی در روند قدرت گیری به عنوان " مرشد کامل " از سرسپردگی و تصور الوهیت صوفیان بر خوردار بودند و افزون بر این از تشکیلات طریقت صفوی جهت رهبری و هدایت پیروانشان در طوایف مختلف ، عمدتا ساکن در آسیای صغیر ، استفاده کردند . این تشکیلات تا پیش از رسمیت حگومت صفویان ، تحت فرمان شیخ صفوی و پس از رسمیت این حکومت ، تحت فرمان شاه صفوی قرار داشت ، و همو تمام مفاهیم ، ارزشها ، مسئولیتها و اختیارات مقام مرشد کامل را به جانشین خود ، در سازمان طریقت یعنی خلیفه الخلفا واگذار کرده بود . جایگاه و اهمیت منصب خلیفه الخلفا به موازات اهمیت صوفیان متغیر بود . صوفیان و سازمان تصوفی در دوره نهضت صفویان بطور خاص از زمان جنید تا اسماعیل یکم مهمترین جایگاه و نقش را داشت اما با آغاز دوره حکومت روزبروز از نقش و اهمیت آن کاسته شد . این کاهش علل گوناگون داشت عدم انطباق سازمان تصوفی با سازمان دیوانی در آغاز حکومت یکی از علل بود و رشد قدرت فقیهان بویژه از زمان تهماسب یکم ( 984 – 930 ) و در درازای حکومت صفوی علت دیگر مهم است که در مجموع روند تصوف زدایی را در دوره صفوی موجب شد و سازمان تصوفی را از مراکز قدرت دور کرد . در این نوشتار نخست بر اساس منابع تاریخی درباره منصب خلیفه الخلفا و سیر تاریخی آن در دوره صفوی مطالبی ارائه میشود . سپس بر مضمون چهار سند ( دو سند که پیش از این انتشار یافته بود و دو سندی که برای نخستین بار بازنویسی میشود ) نگاهی تطبیقی خواهد شد .