قدرت بخشش
بانوي خردمندي در کوهستان سفر می کرد که سنگ گران قیمتی را در جوي آبی پیدا کرد. روز بعد به مسافري رسید که گرسنه
بود. بانوي خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه ، سنگ قیمتی را در کیف بانوي خردمند
دید ، از آن خوشش آمد از او خواست که آن سنگ را به او بدهد... زن خردمند هم بی درنگ ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار
شادمان شد و از این که شانس به او روي کرده بود ، از خوشحالی سر از پا نمی شناخت . او می دانست که جواهر به قدري با
ارزش است که تا آخر عمر ، می تواند راحت زندگی کند ، ولی چند روز بعد ، مرد مسافر به راه افتاد تا هر چه زودتر ، بانوي
خردمند را پیدا کند! بالاخره هنگامی که او را یافت ، سنگ را پس داد و گفت:"خیلی فکر کردم . می دانم این سنگ چقدر
باارزش است ، اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزي ارزشمندتر از آن به من بدهی . اگر می توانی ، آن محبتی را
به من بده ، که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشی!"
بانوي خردمندي در کوهستان سفر می کرد که سنگ گران قیمتی را در جوي آبی پیدا کرد. روز بعد به مسافري رسید که گرسنه
بود. بانوي خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه ، سنگ قیمتی را در کیف بانوي خردمند
دید ، از آن خوشش آمد از او خواست که آن سنگ را به او بدهد... زن خردمند هم بی درنگ ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار
شادمان شد و از این که شانس به او روي کرده بود ، از خوشحالی سر از پا نمی شناخت . او می دانست که جواهر به قدري با
ارزش است که تا آخر عمر ، می تواند راحت زندگی کند ، ولی چند روز بعد ، مرد مسافر به راه افتاد تا هر چه زودتر ، بانوي
خردمند را پیدا کند! بالاخره هنگامی که او را یافت ، سنگ را پس داد و گفت:"خیلی فکر کردم . می دانم این سنگ چقدر
باارزش است ، اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزي ارزشمندتر از آن به من بدهی . اگر می توانی ، آن محبتی را
به من بده ، که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشی!"