فریادِ مسلم
- نویسنده موضوع MosLem
- تاریخ شروع
یه روزایی ، یه شبایی به یه آدمهای خاصی خیلی احتیاج داری ...
گوشیتو برمیداری شمارشونو میگیری ...
فقط بوق !
یه روزایی ، یه شبایی اینقدر دلگیری که یهو به خودت میای و میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خالیِ بی جواب ... اشکات سرازیر شُدن و بعد با خودِت فقط یه جمله میگی...
آخه چِرا ؟
گوشیتو برمیداری شمارشونو میگیری ...
فقط بوق !
یه روزایی ، یه شبایی اینقدر دلگیری که یهو به خودت میای و میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خالیِ بی جواب ... اشکات سرازیر شُدن و بعد با خودِت فقط یه جمله میگی...
آخه چِرا ؟
My Next Life
by Woody Allen
In my next life I want to live my life backwards. You start out dead and get that out of the way. Then you wake up in an old people's home feeling better every day. You get kicked out for being too healthy, go collect your pension, and then when you start work, you get a gold watch and a party on your first day. You work for 40 years until you're young enough to enjoy your retirement. You party, drink alcohol, and are generally promiscuous, then you are ready for high school. You then go to primary school, you become a kid, you play. You have no responsibilities, you become a baby until you are born. And then you spend your last 9 months floating in luxurious spa-like conditions with central heating and room service on tap, larger quarters every day and then Voila! You finish off as an orgasm!
<در زندگي بعدي من مي خواهم در جهت معکوس زندگي کنم. با مردن شروع مي کني و مي بيني که همه چيز خيلي عجيب است. سپس بيدار مي شوي و مي بيني که در خانه سالمندان هستي! و هر روز که مي گذرد حالت بهتر مي شود. بعد از مدتي چون خيلي سالم و سرحال مي شوي از آنجا اخراجت مي کنند! بعد از آن مي روي و حقوق بازنشستگي ات را مي گيري. وقتي کارت را شروع ميکني در همان روز اول يک ساعت مچي طلا مي گيري و يک ميهماني برايت ترتيب داده مي شود (ميهماني اي که موقع بازنشستگي براي شما مي گيرند و به شما پاداش يا هديه مي دهند). 40 سال آزگار کار مي کني تا جوان شوي و از بازنشستگي ات!! لذت ببري. سپس حال مي کني و الکل مي نوشي و تعداد زيادي دوست دختر خواهي داشت. کمي بعد بايد خودت را براي دبيرستان آماده کني. سپس دبستان و بعد از آن تبديل به يک بچه مي شوي و بازي مي کني. هيچ مسووليتي نداري. سپس نوزاد مي شوي و آنگاه به دنيا مي آيي. در اين مرحله 9 ماه را بايد به حالت معلق در يک آب گرم مجلل صفا مي کني که داراي حرارت مرکزي است و سرويس اتاق هم هميشه مهيا است، و فضا هر روز بزرگتر ميشود،
و در پايان شما با يک ارضاء به پايان مي رسيد.
by Woody Allen
In my next life I want to live my life backwards. You start out dead and get that out of the way. Then you wake up in an old people's home feeling better every day. You get kicked out for being too healthy, go collect your pension, and then when you start work, you get a gold watch and a party on your first day. You work for 40 years until you're young enough to enjoy your retirement. You party, drink alcohol, and are generally promiscuous, then you are ready for high school. You then go to primary school, you become a kid, you play. You have no responsibilities, you become a baby until you are born. And then you spend your last 9 months floating in luxurious spa-like conditions with central heating and room service on tap, larger quarters every day and then Voila! You finish off as an orgasm!
<در زندگي بعدي من مي خواهم در جهت معکوس زندگي کنم. با مردن شروع مي کني و مي بيني که همه چيز خيلي عجيب است. سپس بيدار مي شوي و مي بيني که در خانه سالمندان هستي! و هر روز که مي گذرد حالت بهتر مي شود. بعد از مدتي چون خيلي سالم و سرحال مي شوي از آنجا اخراجت مي کنند! بعد از آن مي روي و حقوق بازنشستگي ات را مي گيري. وقتي کارت را شروع ميکني در همان روز اول يک ساعت مچي طلا مي گيري و يک ميهماني برايت ترتيب داده مي شود (ميهماني اي که موقع بازنشستگي براي شما مي گيرند و به شما پاداش يا هديه مي دهند). 40 سال آزگار کار مي کني تا جوان شوي و از بازنشستگي ات!! لذت ببري. سپس حال مي کني و الکل مي نوشي و تعداد زيادي دوست دختر خواهي داشت. کمي بعد بايد خودت را براي دبيرستان آماده کني. سپس دبستان و بعد از آن تبديل به يک بچه مي شوي و بازي مي کني. هيچ مسووليتي نداري. سپس نوزاد مي شوي و آنگاه به دنيا مي آيي. در اين مرحله 9 ماه را بايد به حالت معلق در يک آب گرم مجلل صفا مي کني که داراي حرارت مرکزي است و سرويس اتاق هم هميشه مهيا است، و فضا هر روز بزرگتر ميشود،
و در پايان شما با يک ارضاء به پايان مي رسيد.
حرفهایت مثل سنگ میان گلوله برفیست!
بنظر میرسد که شوخی میکنی
اما...
"خیلی هم جدیست!!!"
__________________
بنظر میرسد که شوخی میکنی
اما...
"خیلی هم جدیست!!!"
__________________
حالــــم خوب است
امــــا...
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم
امــــا...
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم
مرد زندانی می خندید..
شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما...
راستی زندان کدام سوی میله هاست ؟
"ارنستو چه گوارا"
شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما...
راستی زندان کدام سوی میله هاست ؟
"ارنستو چه گوارا"
لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن
لیاقت می خواهد "شریک " شدن
تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز...
من میخندم به فرداهایت..
لیاقت می خواهد "شریک " شدن
تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز...
من میخندم به فرداهایت..
بايد ميونِ دست هاي تو باشم
تا
من
مهمترين "اتفاق" دنيا بشم
وقتــي در آغوش همـ باشيم
ديگــر زميني نخواهيم بود
آغوشمان بهشتــي خواهد بود...!!!
تا
من
مهمترين "اتفاق" دنيا بشم
وقتــي در آغوش همـ باشيم
ديگــر زميني نخواهيم بود
آغوشمان بهشتــي خواهد بود...!!!
آدم هـــــای دنیــــــای مـــــــن،فعــــــل هایی را صـــــــرف میكنند،كه برایشــان صــــــــرف داشـــــــته باشــد ....
