در هر مرحلهای از زندگی، و در هر موقعیت جدید، همه آدمها باید بطور مداوم بین امنیت و قابل پیشبینی بودن از یک طرف و عطش ماجراجویی و چالش از طرف دیگر انتخاب کنند. وقتی افراد امنیت زیاد داشته باشند، ممکن است دچار یکنواختی کُشندهای شوند که ذهن را تیره و تار کرده و روحیه را از بین میبرد. اگر از طرف دیگر، زندگی سراسر چالش و ماجراجویی داشته باشند، ممکن است منابعشان به شدت تخلیه شود و زندگی پرهرجمرج و غیرقابلپیشبینی را بگذرانند. هدف عالی برای هر فرد پیدا کردن بهترین تعادل بین این دو انتخاب است.
وقتی قرار باشد فقط خودمان را در نظر داشته باشیم، این فرایند به اندازه کافی مشکل خواهد بود. وقتی وارد یک رابطه نزدیک میشویم، از آن سختتر شده و مجبور خواهیم بود به طور متقابل بین تعارضاتمان با طرفمقابل تعادل ایجاد کنیم.
زوجها در ابتدای رابطه تا حد زیادی برای استقبال از ماجراجوییهایی که ارتباطشان ایجاد میکند مشتاق هستند. آنها جذب سختی کشف همدیگر میشوند و به طور پیوسته افکار، اعمال و احساسات جدیدی را تجربه میکنند. در این شرایط که هنوز نمیدانند رابطهشان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد،نیاز به راحتی و امنیت هنوز به خاطرشان خطور نکرده است.
همینطور که همدیگر را میشناسند و سرعت اکتشافات جدید کاهش مییابد، زوج بیشتر و بیشتر نگران آینده رابطه میشوند. هر دو طرف یا یکی از آنها هرگونه تغییرات شخصی تهدیدآمیز را محدود میکند و به جای روابط قابلپیشبینی به هم پاداش میدهند. به شریکهایی تبدیل میشوند که سعی میکنند محدودیتهای همدیگر را بپذیرند به جای اینکه آنها را به چالش بکشند. وقتی دو طرف اجازه میدهند که گذشته، آیندهشان را تعریف کند، اکتشافات اولیه آنها در منطقه ناشناخته به وضعیت رکود تبدیل میشود و این محدودیتهای انتخاب شده را عشق واقعی و ماندگار میپندارند.
«میدانم که همیشه همینطور دوستت خواهم داشت.»
«هیچوقت عوض نشو. هیمنطور که هستی عالی هستی.»
«ما اینقدر خوب و کامل همدیگر را میفهمیم که دیگر لازم نیست درموردش فکر کنیم.»
«من میتوانم هر چیزی که او میخواهد را پیشبینی کنم و همیشه در دسترسش باشم.»
«به محض اینکه به چیزی که نیاز دارم فکر میکنم، طرفم قبل از من آن را به زبان میآورد.»
«ما عشقی جاودانه بینمان ساختهایم. بگذار همیشه همینطور بمانیم.»
«ما اشتباهات و نقصهای هم را به طور کامل میپذیریم. به خاطر همین است که اینقدر خوب با هم کنار میآییم.»
«هیچوقت نمیگذاریم چیزی ما را از هم جدا کند.»
این نوع نظرات دقیقاً ایدههای ایدآلگراهای رمانتیک است. متاسفانه، آنها در وضعیت رکود میمانند که رشد بیشتر رابطه را محدود میکند. زوجهایی که این حرفها را به هم میزنند اعتقاد دارند که آشناییت و قابلپیشبینی بودن آنها جبران از دست رفتن هیجانی که در ابتدا تجربه کرده بودند را میکند. صمیمیت امنیت، جایگزین ترس اکتشاف شده است و آنها را برای از دست رفتن عشقی که ساختهاند آسیبپذیر کرده است.
وقتی افراد دست از چالش و اکتشاف برداشته و به امنیت روی میآورند، در خطر گذاشتن انرژی کمتر قرار میگیرند زیرا رابطه دیگر به انرژی زیادی نیاز ندارد. درعوض، دو طرف آداب و رفتارهای کلامی و فیزیکی قابلپیشبینی به دست میآورند. درنتیجه، دیگر هر ایدهای که آنچه پیشبینی میکردهاند را به خطر میاندازد، به زبان نمیآورند.
پیشبینیپذیری بیش از اندازه میتواند منجر به بیتفاوتی شود. به مرور زمان، بیعلاقگی میتواند به غضب، آزار و اذیت شدن منجر شود. امنیتی که یک روز قلعه محافظ آنها بود حالا به زندانی برایشان تبدیل میشود. بدون آنکه بدانند خسته شده و برای هم یکنواخت میشوند.
زوجها معمولاً نمیفهمند که مشکلشان از خستگی که نادانسته ایجاد کردهاند ریشه میگیرد. مشاجره بر سر مسائل آزاردهنده کوچک به چالشها و مشکلاتی فاجعهبار تبدیل میشود. زوج ممکن است گمان ببرند که شکایتهایشان مشکل اصلی نیست اما دیگر قادر نیستند علت اصلی را درک کنند.
معمولاً مشخص میشود که مشکل اصلی از دست رفتن همان حس اکتشاف است. آنها زندگی را بدون پیش آمدن اتفاقات تازه پذیرفتهاند. و بااینکه به طور متقابل به چالشهای خارجی زندگی متعهد شدهاند، اما علاقهشان به رابطهشان را از دست دادهاند.