شیوانا !!

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,710
2,901
113
چابکســـر
در همین آغاز سخن بگویم که شیوانا وجود خارجی ندارد! انسان خردمند و دانایی به اسم شیوانا با این بیان شیوا و پر نغزی که در مجله*ی موفقیت می*خوانیم هیچ وقت در این دنیا نبوده است. به زبان خیلی ساده شیوانا یک شخصیت تخیلی است و دهکده*ی شیوانا با همه*ی ساکنانش نیز در عالم واقعیت جایی ندارند.

شیوانا مخفف و کوته نوشته*ی عبارت “شیوا سخن دانا” است. کلمه*ی “شیوا” با دو حرف آخر کلمه*ی “دانا” کنار هم قرار داده شدند و نام شیوانا را ساختند.
شیوانا در مجله*ی موفقیت متولد شد. لحن صریح و بی پرده*ی او ، وی را دوست داشتنی کرد و صداقت و پاکی افکارش همه را مجذوب خود ساخت.

دیری نپایید که یک نفر روی اینترنت ادعا کرد شیوانا را پیدا کرده است. آن هم در هند! فرد دیگری با مطالعه*ی دقیق بر روی فضای داستان*ها مدعی شد که محل دهکده*ی شیوانا را روی نقشه*ی جغرافیا یافته است. دهکده*ای در ژاپن که بین دو رودخانه قرار دارد و مردمش مشغول کاشتن برنج هستند و مدرسه*ای هم در حاشیه*ی دهکده وجود دارد. از همه جالب*تر اینکه خیلی*ها ادعا کردند خود شیوانا هستند و برای خودشان روی اینترنت سایت زدند!

اما برای اینکه خیال همه را راحت کنم همین جا صریح می*گویم که شیوانا وجود خارجی ندارد و اگر من خالق آن هستم از دید من شیوانا شخصیتی کاملا ایرانی و هماهنگ با فرهنگ اصیل اسلامی است که به خداوند یکتا و اخلاق انسانی اعتقاد دارد و از بدی و آلودگی و دروغ و فریب دوری می*کند. او عصاره*ی معلم*های دانایی است که در زندگی عادی با آنها برخورد می*کنیم .



باز هم دو داستان از داستان*های زیبا و آموزنده*ی شیوانا:

[LYRIC]۱- کمک به هم نوع[/LYRIC]

شیوانا از راهی می*گذشت. متوجه شد جمعیتی دور مجروحی جمع شده*اند و با خوشحالی به او نگاه می*کنند ولی هیچ کمکی به او نمی*کنند. شیوانا خود را از لابلای جمعیت به مجروح رساند و دید او مردی است میانسال و درشت هیکل که از اسب بر زمین سقوط کرده و آسیب سختی دیده است. با تعجب از مردم پرسید: «چرا به او کمک نمی*کنید و او را به طبیب نمی*رسانید؟»

یکی از بین جمعیت با خوشحالی گفت: «استاد! شما نمی*دانید این آدم چقدر پست و رذل است. او باج گیری است که به همه*ی مردم این دیار ظلم روا داشته و هیچ کس از شر اذیت و آزارهای او در امان نبوده است. او چون دوست کدخدا و افسر امپراتور است هر کاری دلش می*خواهد انجام می*دهد و هیچ کس هم جرات اعتراض ندارد. الان هم از بس به اسب بیچاره شلاق زد اسب رم کرد و او را این چنین بر زمین کوبید. ما از این بابت بسیار خوشحالیم و امیدواریم که اسب برگردد و باز هم او را با لگد بزند!»
شیوانا سرش را به علامت تاسف تکان داد و گفت: «من اعمال این مرد را تایید نمی*کنم. او اگر سالم بود شاید، لایق مجازاتی بسیار بدتر می*بود. اما الان آنچه مقابل شماست انسانی است زخمی که عذاب می*کشد. اگر به او کمک نکنید در مقابل وجدان و ندای درونی خودتان همیشه سرافکنده خواهید بود که چرا یک انسان را در حال ناتوانی و زجر کشیدن به تماشا نشسته*اید و ارزش انسانی خود را زیر سوال برده*اید. اگر شما راست بگویید و او واقعا آدم نادرستی باشد بدانید در این لحظات با جمع کردن شما دور خودش و وادار سازی شما به کمک نکردنش باعث شده است که آخرین و گرانبهاترین داشته*های شما یعنی ارزش*های انسانی و اخلاقی را هم از شما بگیرد و آخرین ضربه را به روح شما وارد سازد. پیشنهاد می*کنم او را به درمانگاه برسانید و درمان کنید و بعد به حامیانش خبر دهید که برای بردنش بیایند. با این کار ، شما انسان باقی می*مانید و او تا آخر عمر شرمنده*ی این اخلاق و انسانیت شما خواهد بود.»

تعدادی از مردم متوجه*ی اشتباه خود شدند. بلافاصله قدم پیش گذاشتند و با کمک شیوانا مرد زخمی را سوار تخت روانی کردند و نزد طبیب بردند. از قضا آن مرد توانست از زخم ، جان سالم به در ببرد و بعد از چند ماه مجددا سالم و سرحال سوار اسب شود.

می*گویند از آن به بعد جاده*های آن منطقه از راهزن خالی و امنیت کامل بر آن دیار حاکم شد. همه می*گفتند مرد درشت هیکل به طور شبانه روزی از آن جاده*ها نگهبانی می*کند تا آسیبی به مردم آن دیار نرسد.

[LYRIC] ۲- چشم باز![/LYRIC]

شیوانا به همراه چند تن از شاگردانش از شهری عبور می*کرد. در حین عبور متوجه شدند با وجودی که در آن شهر افراد ثروتمند زیاد وجود دارد اما تعداد افراد فقیر و نیازمند نیز بسیار زیاد است. تمام کوچه*ها و محله*های شهر پر از آدم*های فقیری است که در شرایط بسیار سختی زندگی می*کنند. شیوانا به همراهانش گفت: «بیایید زودتر از این شهر برویم. بیماری و بلا به زودی این شهر را فرا خواهد گرفت!»

همه با شتاب از شهر بیرون رفتند و پس از گشت و گذاری طولانی چندین هفته*ی بعد به دهکده ی شیوانا برگشتند. بلافاصله خبر رسید که بیماری سختی تمام آن شهر فقیرنشین را فرا گرفته و بسیاری از افراد ثروتمندان نیز از این بیماری جان سالم به در نبرده*اند و آن شهر اکنون توسط سربازان در قرنطینه*ی کامل قرار دارد.

روز بعد یکی از شاگردان که در سفر همراه شیوانا بود از او پرسید: «آیا به خاطر بی عدالتی و بی اعتنایی ثروتمندان به اوضاع فقیران بود که این مصیبت و بلا بر مردم آن شهر نازل شد و شما برای همین به ما گفتید که زودتر از آنجا برویم!»
شیوانا آهی کشید و گفت: «آنچه من دیدم آلودگی و عدم رعایت بهداشت و نداشتن آب شرب سالم و پاکیزه و غذای مناسب برای اهالی شهر بود. هرجا این چیزها باشد بیماری بلافاصله به آنجا خواهد آمد. مهم نیست تعداد ثروتمندان آن منطقه چقدر است و آنها چقدر به فقیران کمک می*کنند. آلودگی بیماری می*آورد و بیماری فقیر و غنی نمی*شناسد. برای دیدن بسیاری از چیزها دیدگاه معرفتی لازم نیست. اگر چشم باز کنیم به راحتی می*توانیم دیدنی*ها را ببینیم.»

[TAVAJOH]سعی میکنیم در ادامه با داستان های بیشتری از شیوانا در خدمت شما باشیم[/TAVAJOH]

[MANBA-BALA-PAYIN-RED]gharibane.ir[/MANBA-BALA-PAYIN-RED]
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر