سوز دل {مجموعه اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها}

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0
[h=2]سوز دل {مجموعه اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها}[/h]



03109032081582181018.gif



شکوهی در میان دختران داشت
سری بالاتر از هفت آسمان داشت

اگر چه سن وسالش غنچه می زد
ولی گل بود وقلبی مهربان داشت

میان هق هق ولالایی اشک
دوتا چشم سیاه روضه خوان داشت

نه یار ویاوری نه همزبانی
نه هم بازی میان کودکان داشت

سر بازار شام وکوچه هایش
نه از سیلی نه از طعنه امان داشت

دقیقا شکل زهرا راه می رفت
سه سالش بود درد استخوان داشت

به جای زینت مو یا گل سر
فقط خون لخته ای بر گیسوان داشت

نشسته خار خشکی بر کف پاش
نشان کعب نی بر بازوان داشت

به لطف آن همه مهمان نوازی
کبودی روی برگ زعفران داشت

همین که لب ز لب برداشت دق کرد
زبس لب جای چوب خیزران داشت

تنی ترد وشکسته مثل شیشه
که یک خط در میانش ارغوان داشت

بنفش وزرد ،نیلی ،ارغوانی
خرابه نیمه شب رنگین کمان داشت

زن غساله رویش آب می ریخت
وآیه آیه کوثر بر زبان داشت

شاعر: روح الله قناعتیا



10393384988883202297.gif






92530159708049705865.gif



زنده ماندن بدون بابا، نه
کوفه رفتن، بدون سقا، نه

من قسم خورده ام جدا نشوم
لحظه ای از کنار بابا، نه

ما اسیریم و هر کجا ببرید
می رویم، غیر شام، آنجا نه

زنده ماندن، نه، آب خوردن، نه
جملاتم همه شده با (نه)

قد خم، صورت کبود، آری
شدم انگار مثل زهرا، نه؟

پدرم تشنه بود وقت وداع
عمه سیراب شد پدر یا نه؟

حالت صورتت بهم خورده
شده بوده سر تو دعوا، نه؟

جرم بابای من فقط این بود:
گفته بوده به اهل دنیا: (نه)

درد دوریِ تو مرا کشته
درد سیلی و این کتک ها نه

حاجتش را گرفت از بس گفت:
زنده ماندن بدون بابا، نه ...

شاعر : حسین ایزدی


55420734377852079891.gif


59269661369558035355.gif



بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
بزرگي كن شبي را سر در اين بيت محقر كن

ستاره هر چه باشد مي فزايد جلوه ي مه را
بتاب اي ماه و دامان من امشب پر ز اختر كن

اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نيست
نظر اي باغبان بر غنچه ي نشكفته پرپر كن

اگر چه پاي تو بر ديده ي گل ها بود، اما
بيا ويرانه يي را هم به بوي خود معطر كن

زبان را نيست نيرويي كه گويم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تشكر جاي دختر كن

نه جاي تو، نه جاي عمه، نه جاي من است اينجا
مرا همره ببر زين جا و، همبازي اصغر كن

حاج علی انسانی





53652272012136283538.gif




97746960704169155993.gif



با سر انگشت كوچكش دارد
مي كشد خوار از كف پايش

يك ستاره نمي شود پيدا
در دل آسمان شبهايش

چه قَدر عاشقانه مي گِريد
به سر زخميِ عموهايش

زير لب آه مي كشد، يعني
سنگ خورده دوباره بابايش

سخت مي شد اَدا كند بابا
چه كند، زخمي است لبهايش

موي او را كشيد پيرِزني
اين چنين شد خراب رويايش

شاميان با كنايه مي كردند
سر بازارها تماشايش

باز هم پاي نيزه اي دارد
مي كشد خوار از كف پايش

رضا باقریان



65114780878458661919.gif


35426977775774866869.gif



هركس كه بود سهم خودش را به ضربه اي
در گيرودارِ خيمه به رويم نشاند و رفت

آن را كه عمه گفت يتيمي ز كوفه بود
اين ساق پاي نازك من را شكاند و رفت

زجري كه با شنيدن نامش گريستم
موي مرا گرفت و كشيد و كشاند و رفت

در بين راه با لگدي روي پهلويم
جان مرا به روي لبانم رساند و رفت

يك تكسوار بغض علي را بروز داد
در پشت ناقه طفل تو را مي دواند و رفت

يك نيزه بي هوا به سرم خورد اي پدر
در پيش عمه خون دلم را چكاند و رفت

از من مپرس بر سر بازارهاي شام
شامي مرا كه دختر شاهم چه خواند و رفت!؟

موي سرم كه تا كمرم مي رسيد، حيف
پيرِزني گرفت و كشيد و كشاند و رفت

رضا باقریان






55003350957086937533.gif





نبودی ببینی دلم زار شد
به دست کسی چشم من تار شد

نبودی ببینی چگونه پدر
خرابه به فرق من آوار شد


برای من عمه ز بس گریه کرد
نبودی ببینی که بیمار شد

بیا و مرا از خرابه ببر
خرابه هم از گریه بیزار شد


ز درد سر و درد بازو پدر
دوباره یتیم تو بیدار شد

همینکه من از اهل‌بیت ‌توأم
برای همه باز انکار شد


من هر روز با روزه سر می‌کنم
وَ گریه برای من افطار شد

کجا بودی ای نور چشمان من
نبودی ببینی دلم زار شد





رضا باقریان






ویران سرایم امشب شد میهمان سرایم
این جا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم

هر شب صدات کردم امشب دعات کردم
یا در برم بمانی یا همرهت بیایم

زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم

گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم


من دختر حسینم هم سنگر حسینم
ماه صفر محرم، شام است کربلایم

خواهم در این خرابه دور سرت بگردم
دیوار گشته حائل، زانو شده عصایم


دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم
امشب بگو اسیران گریند در عزایم

کی گفته در خرابه شب ها گرسنه خفتم
بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذایم

دانی چرا عدویم تا حد مرگ می زد
فهمیده بود از اول من دخت مرتضایم

تا دور او بگردم تا دست او ببوسم
ای کاش همرهت بود عموی با وفایم

هر چند روسیاهم آلودة گناهم
مولا بگیر دستم من "میثم" شمایم

سازگار


 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر