سرنوشت یزدگرد سوم و فرزندانش

GULF 4 PERSIAN

سرپرست تالار
2014-03-13
701
653
0
34
سوزیانا-اندیمشک
یزدگرد سوم سی و چهارمین و آخرین پادشاه ساسانی، پسر شهریار و نوهٔ خسرو پرویز و همسر محبوبش شیرین بود و ظاهراً از مادری سیاه‌پوست زاده شده‌بود. در سال ۶۳۲ میلادی چون کسی از خانوادهٔ سلطنتی باقی نمانده بود، او را پیدا کرده و بر تخت نشاندند. به قولی هنگام بر تخت نشستن ۲۱ سال داشت و به مدت بیست سال پادشاهی کرد. با به پادشاهی رسیدن یزدگرد، بعد از چندین سال‌آشوب و تفرقه، سرانجام آرامش به ایران بازگشت و همه به اطاعت او درآمدند.
جنگ با اعراب
در سال ۶۳۳ میلادی در دومین سال پادشاهی یزدگرد، نخستین جنگ سرحدی بین ایران و اعراب بنام جنگ زنجیر درگرفت که به شکست ایران خاتمه پیدا کرد.یکسال بعد رستم فرخزاد حاکم خراسان که در این وقت نایب‌السلطنهٔ حقیقی ایران محسوب می‌گشت، به فرماندهی کل قوای ایران برگزیده شد. او توانست در جنگی بنام جنگ پل قوای اعراب را شکست دهد.
در سال ۶۳۵ میلادی، عمر از کارهای شام فراغت حاصل کرد و توقف قشون زیاد در شامات لازم نبود بنابراین عمر در تهیهٔ جنگ دیگری با ایران گردید. سعد بن ابی وقاص به سرکردگی قشون انتخاب شد و با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. از طرف دیگر یزدگرد نیز لشکری در تحت ریاست رستم فرخزاد آراست عدهٔ آنرا یکصد و بیست هزار نفر نوشته‌اند. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر عرب به دربار ایران فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آنها را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این احوال، مسلمین دمشق را فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید «مقصودتان چیست؟» گفتند «باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید.» شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به فلاکت آنها کرده، گفت «شما مردمانی هستید که سوسمار می‌خورید و بچه‌های خودتان را می‌کشید. (اشاره به عادت اعراب به زنده بگور کردن دختران)» مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته‌است غنی و سیر باشیم. حالا که شمشیر را اختیار کرده‌اید، حکمیت با آن است.
در سال ۶۳۶ میلادی رستم فرخزاد در جنگی بنام جنگ قادسیه در نزدیک حیره، با سعد بن ابی وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ چهار روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستم که شخصاٌ حرکات افواج ایران را اداره می‌کرد، در حالیکه در زیر خیمه نشسته و درفش کاویانی را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد و درفش کاویانی که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، بدست سپاه اعراب افتاد و به رسم عادات اعراب به عنوان غنیمت تقسیم گردید. پس از این فتح بزرگ مسلمانان حیره را گرفتند و بجانب تیسفون روی نهادند. یزدگرد به سعد بن ابی وقاص فرماندهٔ قوای اعراب پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او این تکلیف را به استهزا رد کرد. در بهار سال ۶۳۷ میلادی در اطراف پایتخت افواج نگهبان ایرانی عرضهٔ تیغ شدند و باقی سپاهیان نیز رو به هزیمت نهادند. با نزدیک شدن سپاه اعراب یزدگرد از پایتخت گریخت. همچنین جماعتی بسیار از ساکنان تیسفون نیز همهٔ دارایی خود را رها کردند و گریختند و در شهر کسی باقی نماند. سعد بن ابی وقاص همراه با شصت هزار مرد عرب با فتح و پیروزی وارد پایتخت خالی شد.
سعد در ابتدا می‌خواست قشون ایران را تعقیب کند ولکن عمر به او دستور داد، تابستان را در مدائن بگذراند، پس از چندی به سعد خبر رسید که یزدگرد در حلوان قشونی جمع کرده‌است و در صدد جنگ است. سعد در چهارمین جنگ بنام جنگ جلولاء با یزدگرد به نبرد پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد.
سرانجام آخرین جنگ بزرگ در سال ۶۴۲ میلادی، بنام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، رخ داد و سپاه یزدگرد با همهٔ فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرین شکست را از سپاه عرب خورد. پس از این جنگ دفاع ایالات ایران بعهده مرزبانان و دیگر امراء محلی قرار گرفت، و بعضی از این سرداران مثل هرمزدان در خوزستان مقاومتی سخت ولی بی‌فایده، نشان دادند. همدان و ری مسخر لشکر عرب شد، بعد نوبت به آذربایجان و ارمنستان رسید. بعد از آن اصفهان بدست اعراب افتاد. استخر هم مسخر شد و همهٔ ایالت فارس که گاهواره خاندان ساسانی بود، نیز بدست مسلمانان افتاد.
کشته شدن یزدگرد و انقراض دولت ساسانی
یزدگرد که جز عنوان شاهنشاهی نداشت باز هم رو به هزیمت نهاد. اسپهبدطبرستان یزدگرد را به پناه خود فرا خواند و اگر یزدگرد این دعوت را می‌پذیرفت، شاید می‌توانست در طبرستان قدرت خود را نگاه دارد ولی یزدگرد سیستان و خراسان را ترجیح داد.
یزدگرد از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و پس از نیشابور به طوس رفت ولی فرماندار آنجا که مایل نبود او را پناه بدهد گفت «قلعۀ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد.» پس ناچار یزدگرد به مرو رفت. در سال ۶۵۲ میلادی، ده سال بعد از جنگ نهاوند، مرزبان مرو، ماهوی سوری از خاندان سورن که می‌خواست از خطر بلای جنگ و قحطی و حملۀ اعراب در نتیجۀ پذیرفتن یزدگرد در مرو، خلاص شود، نیزک طرخان سرکردۀ طوایف طخارستان را به گرفتن یزدگرد، تشویق کرد. نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. پادشاه بخت برگشته، شتابان رو به فرار نهاده و خسته و درمانده به آسیابی پناه برد که شب در آنجا بگذراند. آسیابان، یزدگرد را به طمع لباس فاخر و جواهرش بقتل رساند. بنا به روایت ثعالبی «جسد این شهریار وارونه بخت را در رود مرو انداختند. آب او را همی برد تا به شاخۀ درختی پیچید، اسقفی نصاری جسد شاه را شناخت و او را دفن کرد.» چندین روایت متفاوت و با محتوی متضاد دربارهٔ مرگ یزدگرد سوم برجای مانده است.
با مرگ یزدگرد سوم در سال ۶۵۲ میلادی، سلسلهٔ ساسانی پس از ۴۲۶ سال، در ایران منقرض گردید.
فرزندان یزدگرد
مسعودی فرزندان او را چنین می‌شمارد، دو پسر به نام‌های بهرام (وهرام) و پیروز سوم، و سه دختر ادرگ و شهربانو و مردآوند. شهربانو بنابر روایات شیعیان، که گویا قطعی نیست، به عقد امام حسین، نوۀ پیامبر اسلام درآمد.
سرنوشت دودمان یزدگرد
پیروز
یزدگرد در سال ۵۳۸ میلادی هنگامی که با اعراب در ضد و خورد بود، سفیری به چین فرستاد و از امپراتور چین کمک خواست ولی دولت چین به سبب دوری از ایران از دادن کمک خودداری کرد. بعد از فوت یزدگرد پسر او پیروز سوم خود را شاه ایران خوانده و امپراتور چین او را بدین سمت به رسمیت شناخت.پیروز در کوههای طخارستان مانده، در صدد جمع‌آوری قشون برای جنگ با اعراب برآمد. پیروز از امپراتور چین به نام کائو تسونگ (چهارمین امپراتور سلسله تانگ) کمک خواست اما امپراتور باز به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد ولیکن پادشاه طخارستان به او کمک کرد و او را شاه ایران دانست.
امپراتوری چین در سال ۶۵۸ میلادی ترک‌ها را شکست داده و ممالک غربی خود را مرتب کرد بعد دولتی به اسم ایران تشکیل و پادشاهی آن را به پیروز سوم تفویض نمود. این مملکت احتمالاً در انتهای شمالی سیستان بوده یا در نزدیک سیحون قرار داشته‌است. بعد از حمله اعراب به این منطقه، پیروز فرار کرده به چین رفت.
در سال ۶۸۴ میلادی امپراتور چین او را بخوبی پذیرفته و به او اجازۀ تأسیس یک آتشکده را در چان کان دادند. بعد از مرگ پیروز پسر وی نرسی نوه یزدگرد سوم به طخارستان رفته و مدتی در استرداد ملک کوشید ولی مأیوس شده و به چین بازگشت و همانند پدر در غربت درگذشت. در 677 م. در شهر چنگ نکن یا شینجان نیایشگاهی به نام پارسی ساخت که در 844 م. که امپراتوری چین همه ی نیایش گاه ها را خراب کرد این نیایشگاه نیز خراب شد. تندیس او در جلو آرامگاه گازنگ امپراتور چین است و در پشت آن این سنگ نبشته نوشته شده است: "پیروز شاه پارس (ایران) ؛ ژنرال گارد جنگی راست و سپهبد پارس (ایران)".
نرسی
نرسی پسر پیروز در سال 679 م. همراه گروهی سرباز برای آزاد ساختن ایرانشهر به باختر (غرب) رفت و در تخارستان به درازنای (مدت) 30 سال با تازیان جنگید. در سال 687 م. در زمان عبد الملک مروان نیز تلاش هایی کرد که نافرجام ماند. در سال 708 یا 709 م. در زمان فرمانروایی چن لونگ به دربار چین رفت و فرنام (لقب) ژنرال گارد چپ را دریافت کرد و در همین سال درگذشت. تندیس او در همان جاییست که تندیس پدرش است.
پشنگ
پشنگ پسر نرسی در سال 722 م. خود را پادشاه ایران نامید و کوشش هایی برای باز پس گیری ایران انجام داد. از او آگاهی بیشتری در دست نیست.
از وهرام پسر دیگر یزدگرد سوم نیز در نسک (کتاب) های چینی نام برده شده است. او تلاش کرد تا با امپراتوری بیزانس بر پاد (ضد) اعراب همکاری کند. در چین ساختمان های بسیار ساخت. فغفور چین او را در میان سال های 656 و 660 م. به باختر فرستاد تا کوشش در باز پس گیری ایران شهر نماید. او هم فرنام ژنرال گارد راست را یافت و در سال 710 م. درگذشت.
فرزند وهرام، خسرو در سال 728 یا 729 م. خود را پادشاه ایران خواند و در ارتش خاقان ترکستان با تازیان جنگید و در سال 730 یا 731 م. به پایتخت چین رفت.
واپسین بازمانده ی خاندان یزدگرد که نام او را ننوشته اند و شاید همان خسرو باشد در سال 732 م. یک کشیش نستوری به نام کی لی را به نمایندگی رهسپار دربار چین کرد.
بنابر آنچه در این نوشتار آمد می توان گفت فرزندان یزدگرد تا یک صد سال پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی می کوشید، تا ایران را از تازیان باز پس بگیرند.
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر