بر زمین و زمان پرده عفّت دراندازید. ابر را گویید رخساره خورشید
بپوشاند.آسمان را گویید چشم تواضع بر زمین بدوزد.
چشم ها را گوئید پلک عفاف بر خود کشند که درّ یگانه آل عبا
دختر بتول، زینت علی(ع)، زینب کبری(س) چشم می گشاید
با عفّتی آمیخته در ذره ذره وجودش، با متانتی سرشته در بندبند
بودنش، با وقاری جاری در تمام نگاهش، با سینه ای به وسعت
آسمان و لبریز از صبر، با قلبی به لطافت نسترن
سرشار از عاطفه و مهر
با چشمی پر از نور خدا، پر از نور ایمان، پر از نور معنویّت
با دلی پاک و عجین با مهر خدا.
مبارک باد این میلاد فرخنده بر همه شیعیان
و دلبستگان بوستان آل عبا
هر لبخندی که به چشمان کودکان بیمار هدیه می کنی، عبادتی دیگر است. حضور تو، تسکینِ دل بیماران درمانده است،
گیرم که «قرص های مسکن» زود اثر خویش را از دست بدهند.
نگاهِ تو، پلکِ کودکان را سنگین می کند. تو با نامِ «خدا» نبضِ مضطرب بیماران را آرامش می بخشی.
شب زنده داری تو عبادت است. تو زینب وار، پرستار دلِ کودکانِ بی مادری، در شامِ «غربت» هنگامی که کپسولِ اکسیژن را به بیماران وصل می کنی.
آسمان را در سینه اش جای می دهی؛
آن گونه که ستاره از پلکش می تراود.
آری! از بیماری که پلک فرو بسته، توقعی نیست، تو پاداش محبّت خویش را از خدا می خواهی، تو پیام اور «سلامت» و «آرامش» هستی...
می آیی و ذرّات کاینات، با شوق به تماشا نشسته اند.
شکوه آمدنت را دریاها به خروش ایستاده اند و کوه ها،
به احترام قدم هایت، قیام کرده اند.
گل ها، آراسته شده اند، تا به پیشواز روند، بانوی گل های
دنیا را دنیا با حضورت تماشایی می شود. آسمان در برابر وسعت و بی کرانگی ات، کم می آورد. دریاها پیش پای اقیانوس صبرت حقیرند؛
بانوی زخم و صبر!
حجاب های آسمان کنار می رود.
زمین در نور گم می شود.
از تمام پنجره ها حیات جاری می شود.
هستی، آیه آیه «زینب» را با لهجه شیرین «صبر» تلاوت کرد،
تا دنیا، برای همیشه به تفسیر بنشیند عظمت این نام را.
آمدی! به سبک نور؛ دنیا طلوعت را جشن می گیرد... آمدی! به شیوه صبر، تا در رستخیز صبور لحظه هایت
همه هستی، انگشت به دهان بمانند. ای نامت اسم اعظم صبر! خوش آمدی. ای شیرازه کتاب آفرینش!
خدا تو را آفرید، تا سنگ صبور فاطمه علیهاالسلام باشی زینب همیشه علی علیه السلام و درد آشنایی دیرین حسین علیه السلام . خدا تو را آفرید تا کربلا همیشه تازه بماند تا پرچم عاشورا بر زمین نیفتد.
تا حسین علیه السلام ، برای همیشه حسین علیه السلام بماند. چه خوب شد که آمدی! اگر نیامده بودی، علی علیه السلام با اندوه کوچه های بنی هاشم چه می کرد؟ چه کسی بر زخم های بی شمار علی علیه السلام مرهم می گذاشت؟ چه کسی رنج غربت حسن علیه السلام را روایت می کرد؟ چه خوب شد آمدی!
اگر نیامده بودی، «کربلا در کربلا می ماند» شام در تاریکی جهل می سوخت و کوفه در نافه میِ دیرینه اش مچاله می شد.
خدا تو را آفرید؛ در یک شب بی نظیر. تو را بزرگ داشت؛ با اصالتی بی نظیر. تو را به پیامبری مبعوث کرد ـ پیامبری عاشورا ـ ؛
دریک روز بی نظیر تا اولین پیام آور عشق باشی تا همیشه تاریخ.
می نویسم عشق چون تفسیر شد با نام تو
می نویسم شور چون تعبیر شد با نام تو
تا که در عرش الهی نام زیبایت شکفت
ذکر هر مُلک و مَلَک تکبیر شد با نام تو
شادی و غم در وجود پُر زِ نورت جلوه کرد
جمع بین این دو تا تصویر شد با نام تو
می نویسم پا به پای عالم بالاترین
با افق هایی که تا تکثیر شد با نام تو
یک جهان آمد پدید و قطعه ای از جنس نور
یک زمین آمد که عالم گیر شد با نام تو
حضرت حق سرزمین عشق ها را آفرید
نام زیبای تو بُرد و کربلا را آفرید
از ازل الطاف حق نور شما را آفرید
با حضورت در جهان عشق و صفا را آفرید
تا بگوید رمز عشق واقعی را ذوالجلال
کشتی صبر آفرید و ناخدا را آفرید
باز ایزد بر خداییِّ خودش أحسنت گفت
تا وجود دختر خیر النّسا را آفرید
از جمالش باز هم شَقُّ القَمَر ایجاد شد
یا دوباره حضرت شَمسُ الضُّحا را آفرید
تا خدا می خواست بر تو نوکرانی آورد
منّتی بر ما نهاد و شکر، ما را آفرید
مَستی امشب از قُدوم پاک تو آزاد شد
هر دو عالم از وجودت شهرِ عشق آباد شد
نور رویت بر زمین آمد شدی مهتاب عشق
عکس تو گُل کرد روی صفحه ای در قاب عشق
آمدی از آسمان تا بَر حسین خواهر شوی
نه، که حتّی بوده ای تو، مادر ارباب عشق
بِینِ آغوش برادر خنده بر لب داشتی
از همان وقت ولادت بوده ای بی تاب عشق
اشک شوق از دیدۀ حیدر نشسته بر تنت
خوش به حالت غسل کردی تا ابد با آب عشق
اصل خاک کربلا مُهر نمازت بوده است
پس جَبینت سجده رفته بر گِلِ نایاب عشق
موجم و بر سطح دریایت تلاطم کرده ام
باز از عشق تو دست و پای خود گم کرده ام
انتظار حضرت خیرالنّسا سر آمده
چون برای آیۀ تطهیر، کوثر آمده
گُل بریزید ای ملائک بر سر اهل زمین
از همه ارض و سما همواره برتر آمده
هم چو زهرا مادرش امّ ابیها می شود
پس بگو بر حیدر کرّار، مادر آمده
رنگ و رویش مادری و خُلق و خویش مادری
یا که اصلاً شایدم زهرای دیگر آمده
ازدحام صف درِ میخانه غوغا می کند
باز هم بهر شراب عشق، ساغر آمده
پیش پای یارِ ما جبریل زانو می زند
کلِّ عالم یک صدا فریاد یا هو می زند
آمدی و مونس غم ها شدی و بعد از آن
آمدی و زینت بابا شدی و بعد از آن
بس کرامت دید از تو عالم و مبهوت شد
زِینِ اَب نه، زینب کبرا شدی و بعد از آن
مادرت روح دو پهلوی محمّد بود و رفت
حال، تو روح برادرها شدی و بعد از آن
دست حیدر داد دستت را به دستان حسین
مخزن الاسرار عاشورا شدی و بعد از آن
آمد آن روز و حسینت بِینِ گودال بلا
عاقبت هم ناله با زهرا شدی و بعد از آن
در غروب غم، (اسیرِ) بوسۀ آخر شدی
هم که در عین اسارت حیدر دیگر شدی
بانو که زیبای نام تو زینت دست های علوی است
چراغ همیشه روشن خانه عشق!
امشب، شانه های صبوری را به امتحان می گذارم
و برای صبورترین دست های دنیا، دست هایم می خواهد بنویسد.
سلام، مهربانی موجود آفرینش!سلام، ابتکار ارزشمند خدا در خلق همه صبر! سلام بر تو که داری از بهشت، به میهمانی اندوهگین خاک می آیی! کودک زیبای مدینه، زینت پدر!
چهره ات، حلاوت خنده های پیامبر عشق را دارد. دست هایت هم قسم رنج ها و دلخستگی های مادرت زهراست.
نگاهت، جذبه نگاه علوی را در همه سکناتم می ریزد. لب هایت، ذکر حسین را یادم می آورد و صدای حسن را به گوش جانم.
تو خلاصه همه ی زیبایی هایی، ترجیع بند تمام شهادت هایی
آغاز بی بدیل رسالت های عشقی. بگو بانو، شادی ام را با کُدام بوته یاس باغچه بگویم؟ می بینی باغ ما به یُمن آمدنت دارد سبد سبد عطر گُل محمدی
را در ایوان خانه ها پخش می کند؟ صدای خودت را می شنوی بانو؟
تو در بادها تکثیر شده ای تا امید میهمان سینه های سوخته شود. تو در ابر تجلی می کنی تا بارانی و همیشه آبی ات شویم.
تو مفهوم همه درخت های نخلی هستی که اندوه آسمان، بر گُرده آنهاست. آه، پیامبر سرخ ترین اتفاق تاریخ! چشم های کوچکت را باز کن؛
خُدا تو را آورده است تا ایوب، به شاگردی تو بنازد. تو را می آورند در حریر و تبسم تا نوح، گریه هایش را
دریا کند برای همه اندوه جاری ات.
رسیده ای تا مهربانی مسیح، دنیا را بگیرد. تو خشم موسی را داری در مقابل همه سامری ها و فرعون ها. تویی عالِم بدون مُعلم، شهیدی که معنای شهادتی، شعری که
سطر آخر آن را هنوز نمی شود نوشت، صبری که انتهایش زیربنای
محکم عرش شده است و اندوهی که گسترشش، همه کائنات را می سوزاند. ای اولین کتابت تاریخی صبر!
تو، ترجمه خورشیدی در آغوش علی، خواهر اقیانوسی.
تو، زینبی. برمی خیزم و به اولین معنای تجلی یافته
و همه واژه های صبر، ایستاده نماز می برم.
آهنگ دف و چنگ می آید؛ چنگ بر دوایر محسوسِ امکان. آهنگ موزون گام هایت را حس می کنم؛
آن چنان که پس از این، تفتزارهای کربلا استقامتت را. راز سر به مهر صبوری ات را از دهان کدام کوه بشنوم؟
باید شنید تو را از جاری زلال کوثر. تو را از نور سیراب کرده اند که نفست بوی تابش می دهد؟ دستانت را پای هر چه بهار، به شکوفه نشانده اند. نیلی پیراهنت را ملائک، با رشته هایی از سپیده دمان
ازل تافته اند بر پاکی پیکرت.
زینب! آمدنت، زیبایی بهاران در راه است.تو را خورشید
به انگشت حیرت نشانه کرده است، تو را
کوه ها به استواری، تو را رودها به جریان و خروشانی. سنگینی نگاهت، راز نامکشوفِ رنج های بی قرار شب های شام است
و خطابه های آتشینت، آتشفشانِ جاری از گدازه های خشم تو.
بگذار در این غریبی و تنهایی، هرم نفس های حُزن آلودت،
ماه را در هم بپیچد!
آمده ای تا جهانی از استواری در تمام یاخته هایت موج بزند.
بوی سیب و ستاره می دهی. آمده ای تا چون ابرهایِ سرازیر، بباری بر
تشنگی کربلا با زلال چشمان مهربانت.
بانو!دست هایت نوازشگر شب هایِ یتیمیِ
جوانه های نورسِ شکسته است. در دست هایت، هزار فانوس سوسو زن خرابه های
شام می درخشد در شام های غریبان؛
در چشم هایت خورشید پایدار جذبه و اشراق. بانوی صبر! دامان بلندت، پناهگاه سرهای یتیمی کودکان
برادر است در خرابه های قیراندود شام.
حمیده رضایی
شادمانه هایت را به تغزّل بسپار، مدینه! اینک، هنگام سرور آسمان و زمین است!
اینک خانه کبریایی زهرا علیهاالسلام را صدای کودکی
فرا گرفته است که نه تنها زینت پدر و مادر، که زینت آفرینش است.
شکوه نامش از مدینه تا کربلا و از کربلا تا بی نهایت
ابدیت خواهد رفت و تاریخ، این زینت استقامت را قهرمان
شکست ناپذیر خویش معرفی خواهد کرد.
شادمانه هایت را به حافظه بسپار، مدینه! امروز، روز جشن دختر خورشید است؛
روز اولین دیدار عاشقانه برادری که همچون پروانه خواهد سوخت
و خواهری که همچون شمع، به داغ برادر خواهد گداخت. امروز، روز تبسّم های شیرین پیامبر صلی الله علیه و آله است
که آغوش به نازهای نازکانه زینب خواهد گشود و فرشتگان
در آغوش پرندین خویش، او را به تماشای عرش خواهند برد.
امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز دختری که مادر
مصیبت های تبار خویش است؛ مادر تمام یتیمان پدر و برادران خویش. امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز کسی که واژه صبر،
بر قامت شکیبایی اش، رشک می برد و ایوب را
از شکوه تحمّل او به شگفتی وا می دارد!
امروز، روز کسی است که مهربان ترین پرستار برای
ناسورترین زخم هاست؛ زخم هایی که جز اشک حسرت،
مرهمی نداشت و جز شکیبایی، امید درمانش نبود! امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز بانویی که آیینه تمام نمای
علوی علیه السلام در استقامت است و تبلور عصمت
زهرایی علیهاالسلام در کرامت و عزت نفس.
فصاحت بلاغتش، علوی علیه السلام ، عفت و عصمتش
زهرایی علیهاالسلام ، کرامت صبرش حسنی علیه السلام
و شجاعت و وقارش حسینی علیه السلام است. امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز آفرینش
صبر، روز وقار، روز شکوفایی دست های مهربان پرستاری.
آن چه از حضرت زینب علیهاالسلام آموخته ایم، تماشا
در آیینه ای است که در آن، تنها زیبایی را می توان حس کرد
و همراه او زمزمه کرد: ما رأیتُ اِلّا جمیلاً؛ حتی اگر این تماشا از دل گودال قتلگاه باشد!
حتی اگر از کوچه های خرمشهر باشد.
درود خداوند بر بانویی که روز عاشورا، صبر را شرمنده خویش ساخت!
درود خداوند بر بانویی که شکوه پرستاری اش را عرشیان ستودند! درود خداوند بر بانویی که پرچمدار دین پیامبر صلی الله علیه و آله
در بحرانی ترین فصل بی دینی در تاریخ شد!
درود خداوند بر زینب علیهاالسلام ، بشکوه ترین نام در بلندای شکیبایی!
نصیبمان باد شفاعتش، روزی که سخت محتاج شفاعتیم!