وقتي هوايت را ميكنم دلم تنگ مي شود!
نفسم تنگ ميشود!
بغض مي كنم و مدام اين سوال را با اشك تكرار:
چرا هوايم را نداشتي وقتي كه من به هواي تو هواي همه ي شهر را يك تنه داشتم تا مبادا اندكي هواي تو بي هواي من باشد! مني كه هواي شهرت را عوض كردم چرا نشد يك بار هواي هواي مرا داشته باشي!!!
و بعد اين جواب هميشگي:
دوست داشتن آن است كه بي هوا هوايش را داشته باشي!
و.....
آرام مي شوم!!!