اژدها(آتش فشان)

GULF 4 PERSIAN

سرپرست تالار
2014-03-13
701
653
0
34
سوزیانا-اندیمشک
از: فریدون جنیدی
کتاب "زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی

اژدها (آتش فشان)

در افسانه های ایرانی حتی در داستانهایی که برای کودکان باز میگویند، سخن از اژدها بسیار رفته است و همگان او را موجودی می دانند بسیار بسیار بزرگتر از انسان و سایر جانداران که از دهانش آتش بیرون می جهد و با نفس های خود چهارپایان و مردمان را به دهان می کشد.
مقابله با اژدها از عهده مردمان عادی، حتی جنگجویان بنام خارج است، و تنها شخصیت های برجسته اساتیری بر او پیروزگر میشوند و شهری یا کشور را از آتش و دود و دم او نجات میدهند.
اژدها موجودی است که اگر خوراک بدو نرسد نعره های مهیب میکشد و از حرکت او تا چند میل، زمین میلرزد و جلو رودهای پر اب را میگیرد و مردمان را از تشنگی و تف و حرارت میکشد مزارع را به آتش دهان خود میسوزاند و قحطی و مرگ و ناخوشی فراهم می آورد. دود نفس او آسمان را تیره می کند و با دم (نفس) خود خانه ها و دهکده ها و شهر ها را ویرانه می سازد و به کام خود فرو میکشد و آب رودخانه ها را زهر آگین میکند، یا جلو رودهای پر آب را میگیرد.
مرغزارهای اطراف از سبزه و نخجیر تهی میشود و مرغان هوا از آنجا میگریزند و درندگان را پروای آن نیست که در محدوده ی فرمانروایی او زندگی کنند و به زبان بهتر زندگی در قلمرو اژدها دچار تباهی است و مردمان برای ادامه زندگی خود چاره ای نمی بینند جز آنکه با دادن قربانی های فراوان در هر روز او را از خود راضی نگهدارند. با این حال ممکن است باز هم او عربده بکشد و خوراک بیشتری بخواهد. هوا نیز ماننده ی آب، در قلمرو او زهرآگین است و گاهگاه از دود نفس هایش روز مبدل به شب میشود. از عجایب آن است که در هیچ افسانه و داستانی دیده نشده است که او را زن و فرزندی بوده باشد و هم این که پهلوانی اساتیری او را میکشت همه چیز تمام میشد و مردمان آسایش می یافتند مگر آنکه تا سالها خون و خاکستر او بر جای می ماند.
در تصویر ها، هیئت و شکل ظاهری آن را ماننده ی سوسماری عظیم آورده اند سوسماری که بی شباهت به کروکویل های شناخته شده نیست با این تفاوت که بسیار بسیار از آن بزرگتر و سهمناکتر است و از چشمان کروکودیل، خون نمی جهد و نیز از دهان او آتش نمی بارد.
اما اژدهایی که فردوسی بدون کم و کاست از گفتار پیشینیان در شاهنامه آورده یا در کتابهای دیگر از جمله اوستا بدان اشاره رفته، چیزی نیست جز کوه آتشفشان و در سرتاسر این کتابها، هر جا سخن از اژدها به میان آمده با آن که نویسندگان اصلی آن داستانها یکی نبوده اند، چیزی را غیر از آتشفشان در نظر مجسم نمی کند.
به این ابیات در گفتگوی سام پدر زال هنگامی که می خواهد با شرح خدمات خود رضایت منوچهر شاه را برای ازدواج زال با رودابه دخت مهراب کابلی جلب کند توجه کنید:

ز من گر نبودی بگیتی نشان بر آورده گردن از گردنکشان
چو آن اژدها، کاو، ز رود کَشَف برون آمد و کرد گیتی چو کف

همانطور که آتشفشان از هر جای سر بر می آورد، از کشف رود سر بر آورده:

زمین شهر تا شهر بالای او همان کوه تا کوه پهنای او

بلندی قامتش به اندازه فاصله شهری تا شهر دیگر بوده و چهنای او نیز از کوهی تا کوهی....

جهان را از او بود دل پر هراس همی داشتندی شب و روز پاس
هوا، پاک کرده ز پرندگان همان روی گیتی ز درندگان
ز تفَش همی پرِ کرکس بسوخت زمین زیر زهرش همی بر فروخت

تف و حرارت آتشفشان آسمان را تبدار کرده بود و گدازه های آتش به هر جای که میرفت گیاهان را می سوزاند و بر می افروخت.

نهنگ دژم بر کشیدی ز آب همان از هوا تیز پران عقاب

این بیت نشان می دهد که در همان اوقات نهنگ را می شناخته اند بنابراین اژدها نمی توانسته است که نهنگ یا کروکودیل بوده باشد.

زمین گشت بی مردم و چارپای جهانی مر او را سپردند جای
چو دیدم که اندر جهان کس نبود که با او همی دست یارست ستود.....

این بیت نشانه ی آن است که هیچکس را یارای مبارزه با اژدها یا آتشفشان نیست اما سام که شخصیتی اساتیری است و این داستان قرنها پس از او ساخته شده، زره می پوشد و سوار بر اسب پیل پیکر خود، خدای را به یاری می طلبد و به جنگ اژدها میرود..

برفتم بسان نهنگ دژم مرا تیز چنگ و، ورا تیز دم

در این بیت از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمی آید بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد، اشاره میرود:

رسیدمش، دیدم چو کوهی بلند کشان موی سر بر زمین چون کمند

گدازه های آتشفشان که روی زمین جریان پیدا میکند و در اطراف سیاهرنگ است به موی چون کمند او تشبیه شده و در اینکه قامت او کوهی بلند است، شکی نیست اما هیچگونه اشاره ی دیگر به اندام او نمیشود بلکه صریحاً اندام او را چون کوهی بلند توصیف میکند.

زبانش بسان درختی سیاه زَفَر باز کرده فکنده براه[SUP]1[/SUP]

درخت سیاه، ستون دودی است که از دهانه آتشفشان به هوا می رود و در اثر جریان هوا پخش گردیده درست ماننده ی درخت میشود و گدازه های سر خرنگ آن که در اطراف دهانه به زمین میریزد، دهان اوست.

چو دو آبگیرش، پر از خون دو چشم مرا دید و غرید و آمد به خشم

به غرش آتشفشان نیز اشاره می رود:

گمانی چنان بردم ای شهریار که دارد مگر آتش اندر کنار
چهان پیش چشمم چو دریا نمود به ابر سیه، بر شده تیره دود

دریا، حرکات امواج آتش بوده. به دود آن هم قبلاً اشاره رفته بود. با این تفاوت که در اینجا به ابر سیاهی هم که از دود آتشفشان تولید میشود توجه شده:

بر آن بوم تا سالیان بر نبود جز از سوخته خاک خاور نبود

تا سالها پس از مرگ آتشفشان در آن سرزمین محصولی پیدا نمیشود و همه جا خاک سوخته بوده.

و اینک وصفی چند از اژدهای خوان سوم رستم:

ز دشت اندر آمد یکی اژدها کزو پیل گفتی نیابد رها
بدان جایگه بودش آرامگاه نکردی ز بیمش بر او دیو، راه
چگویم از آن اژدهای دژم که هشتاد گز بود از دم به دم

که اگر گز را بیش از یک متر به حساب آوریم قامتی به اندازه 100 متر می باشد که تصور آن برای یک موجود زنده عادی غیر ممکن است. به همین دلیل فردوسی در مصرع اول می گوید:«از بلندی قامت او چگویم»

نیارست کردن از آنجا گذر ز دیوان و پیلان و شیران نر

هیچ جانوری هر هقدر هم زورمند باشد یارای گذشتن، بر آتشفشان را ندارد:

همان نیز، کامد، نیابد رها ز چنگ بد اندیش نر اژدها.......

این اژدها سه بار نمایان شده، پنهان میشود و احتمال میرود که چنهان شدن آتشفشان اشاره به خاموشی موقتی آن بوده:

سوم ره بخواب اندر آمد سرش ز ببر بیان داشت پوشش برش
بغرید باز اژدهای دژم همی آتش افروخت گفتی بدم

آتشفشان در هر آتشفشانی مجدداً میغرد و گداز های آتش را بیرون می ریزد:

بدانست کان اژدها جادو است اَبَر آدمی دشمن و بد خو است

و این بیت هم نشانه ای از طرز تفکر بشر اولیه استکه از قوای مخرب طبیعت ماننده ی توفان و سیل و تندر و آذرخش و آتشفشان و زلزله می ترسیده و برای هر یک خدایی تصور می کرده است که برای جلوگیری از بروز خشم آنها فدیه و قرابنی فراوان نثار میکرده:

چنین گفت دژخیم نر اژدها که از چنگ من کس نیابد رها
سد اندر سد این دشت جای من است بلند اسمانش هوای من است

و باز این تعریفی از اندازه آتشفشان است و هوایی را که در اطراف خود به حدی تیره میکند که مانع دیدن ستارگان در شب میشود.

رستم این اژدها را می کشد و:

زمین شد به زیر اندش ناپدید یکی چشمه ی خون بر او بر دمید
چو رستم بدان اژدهای دژم بر آن یال و بتفوز و آن تیز دم[SUP]2[/SUP]
نگه کرد و آن سهم او را بدید شگفتی همی اندرو بنگرید
به پایان همه زیر او دید پاک روان خون گرم از بر تیره خاک

اشاره به سیاله های آتشفشان است که بر خاک تیره شده از آتش، روان میباشد چشمه ی خون گرم نیز اشاره به چشمه های آب معدنی اطراف آتشفشان است که احتمالاً ممکن است با املاح سنگ مخلوط شده سرخ رنگ باشد.

پی نوشت:
1.زفر یعنی دهان برای موجودات اهریمنی
2.بتفور(اطراف دهان، پوزه است.)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zohreh

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر