پیرمردی پرسیدم عشق چیست؟ گلی را نشانم داد و گفت :
:دیروز غنچه بود ,
امروز شکفت,
فردا پژمرده خواهد شد...
پروردگارا مرا به عشق زنده گردان
که از ازل تا ابد است,
و مرا بدان امید بخش,
که این خاک غریب تمامی امیدم را ربوده است...
خسته ام... از همه دنیا... از همه آدماش... از عشقاش...