جشن زمستانه
یلدا، شب چله، دیگان، زایش خورشید، کریسمس، و …
بیگمان آغاز زمستان به دلیل جشنهای همزمان با آن در دو هزار سال گذشته مهمترین زمان سال در سراسر گیتی بوده است. با نگاهی گذرا پی میبریم که اگر نوروز بهاری در زمانی دور و دراز از سوی ایرانیان، کلدانیان بابلی، سومریان و رمی ها، جشن گرفته میشده و هنوز در ایران فرهنگی، گرفته میشود و جشن پاییزه (مهرگان) از هزاران سال پیش تا ۲-۳ سده پس از اسلام بزرگترین جشن ایرانیان بوده ولی جشنهای آغاز زمستان در این دو هزاره اخیر گوی سبقت را از رقبا ربوده است.
با اینکه جشن آغاز زمستان همه گیری و محبوبیت شگفت انگیزی دارد، ولی همچنان رازها و معماهای آن پا برجاست و گمانم هرکس تصور کند که میتواند یک تنه آنرا رمزگشایی کند در خواب خوش بی خبری به سر میبرد. نگارنده تلاش میکند در این فرصت مناسب دست کم صورت مسئله را به بهترین نحو ارائه دهد.
همچنانکه برخی از پژوهشگران به هنگام شناساندن جشنهای آریایی بازگو میکنند (و این نگارنده چند سال است که به شدت روی آن تاکید دارد) این جشنها را باید از سه جنبه مورد واکاوی قرار داد. نخست طبیعی یا ستاره شناختی. دوم استورهای – تاریخی و سوم آیینی – دینی.
که به نظر من در مورد همه جشنها حتما این سه جنبه وجود دارد. حال شاید ما به یک جنبه از یک جشن دست نیابیم. و البته گاهی این جنبهها بر هم برتری دارند. برای نمونه در مورد نوروز جنبه طبیعی به مراتب نیرومندتر و مهمتر از جنبه های دیگر است. در مورد تیرگان جنبه استورهای حرف نخست را میزند و در مورد سده جنبه آیینی (اهمیت فراوان آتش برای آریاییها، پیش و پس از زرتشت)
بیگمان آغاز زمستان به دلیل جشنهای همزمان با آن در دو هزار سال گذشته مهمترین زمان سال در سراسر گیتی بوده است. با نگاهی گذرا پی میبریم که اگر نوروز بهاری در زمانی دور و دراز از سوی ایرانیان، کلدانیان بابلی، سومریان و رمی ها، جشن گرفته میشده و هنوز در ایران فرهنگی، گرفته میشود و جشن پاییزه (مهرگان) از هزاران سال پیش تا ۲-۳ سده پس از اسلام بزرگترین جشن ایرانیان بوده ولی جشنهای آغاز زمستان در این دو هزاره اخیر گوی سبقت را از رقبا ربوده است.
با اینکه جشن آغاز زمستان همه گیری و محبوبیت شگفت انگیزی دارد، ولی همچنان رازها و معماهای آن پا برجاست و گمانم هرکس تصور کند که میتواند یک تنه آنرا رمزگشایی کند در خواب خوش بی خبری به سر میبرد. نگارنده تلاش میکند در این فرصت مناسب دست کم صورت مسئله را به بهترین نحو ارائه دهد.
همچنانکه برخی از پژوهشگران به هنگام شناساندن جشنهای آریایی بازگو میکنند (و این نگارنده چند سال است که به شدت روی آن تاکید دارد) این جشنها را باید از سه جنبه مورد واکاوی قرار داد. نخست طبیعی یا ستاره شناختی. دوم استورهای – تاریخی و سوم آیینی – دینی.
که به نظر من در مورد همه جشنها حتما این سه جنبه وجود دارد. حال شاید ما به یک جنبه از یک جشن دست نیابیم. و البته گاهی این جنبهها بر هم برتری دارند. برای نمونه در مورد نوروز جنبه طبیعی به مراتب نیرومندتر و مهمتر از جنبه های دیگر است. در مورد تیرگان جنبه استورهای حرف نخست را میزند و در مورد سده جنبه آیینی (اهمیت فراوان آتش برای آریاییها، پیش و پس از زرتشت)
- نام ماه دی نمیتواند در اصیل “دی” بوده باشد، بلکه باید نام یک خدای بزرگ باشد که مزدایسنیان نام آنرا زدوده و “دی” را جایگزینش کردند که آنرا هم برابر با اهورا مزدا گرفتند. پیشنهاد من “وارونا” خدای بزرگ هندو ایرانی است. همچنین است “فروردین” که به نظر نمیرسد به دوران پیش از زرتشت برسد. و به گمان من ورهرام (ایزد بهرام، خدای جنگ و پیروزی) که برابر با مارس رمی است باید نام اصل فروردین (همزمان با مارس) بوده باشد.
جنبه طبیعی :
آنگونه که امروز به جشن آغاز زمستان (خواه آنرا یلدا و چله بنامیم خواه دیگان یا کریسمس و …) نگاه میکنیم، آنرا آغاز یک فصل مییابیم. ولی کمی شگفت است که مردمانی در گذشته هایدور این زمان را به دلیل آغاز فصل بودنش جشن بگیرند. جشن گرفتن بهار به دلیل زیبایی هایش منطقی است. جشن گرفتن تابستان نیز به ویژه برای آریاییهایی که در سردترین مناطق میزیستند، معقول است. جشن گرفتن پاییز نیز بیشتر به جهت پایان فصل برداشت کشاورزی و در نتیجه رفع خستگی و بدست آوردن دسترنج و شادمانی به جهت آن منطقی است. ولی آغاز زمستان بی خاصیت برای آریایی های چند هزار سال پیش چه سودمندی داشت؟ بر اساس داده های فراوانی که از نوشتارهای کهن ایرانی بدست میآوریم (۱) آریاییهای نخستین، زمستانی ۱۰ ماهه و تابستانی دو ماهه داشتند. پس بی گمان آغاز زمستان را عزا میگرفتند و نه جشن! و آغاز زمستانشان هم میباید برابر با شهریور امروزی باشد و نه دی. پس یا باید وجود جشن زمستانه در میان آریاییهای نخست را فراموش کنیم و یا این جشن را به دلیلی دیگر که همان دلیل ستاره شناسی است ساخته شده بدانیم. تا آنجا که روایات شفاهی ما میگوید، از گذشته، کم دانشترین مردمان ایران نیز شب یکم دیماه را به عنوان طولانی ترین شب سال جشن میگرفتند و سنت گرد آمدن خانواده و خاندان در یک جا و شب نشینی و گذراندن شب به شادی و خوردن و آشامیدن همه به جهت این بود که این شب را دراز و پایان ناپذیر میدانستند. و این براستی شگفت انگیز است که جشن کهن و عامیانه مردم ما تا این اندازه بسته به پیچیده ترین نکات ستاره شناسی است. امروز همه ما میدانیم زمین به دور محور خورشید در طول یکسال میچرخد. و به جهت اینکه محوری که قطبهای زمین را به هم متصل میکند، ۲۳.۲۷ درجه انحراف دارد، بنابراین در نیمی از سال قطب و نیمکره شمالی به خورشید نزدیک تر است و قطب و نیمکره جنوبی دورتر و در نیمی دیگر از سال وارون آن. و این رمز شکلگیری فصلهاست. روز ۱ دی در گاهشماری خورشیدی نوایرانی (خیامی) روزی است که خورشید در نیمکره شمالی که همه تمدن های باستانی در آن واقع بودند، به دورترین نقطه خود رسیده و آفتاب مایل ترین حالت خود در طول سال را دارد. بدین ترتیب بیننده بلندترین شب سال در شامگاه ۳۰ آذر هستیم. اگر موجودیت این جشن در چندین هزار سال پیش در میان آریاییها را بپذیریم، بی گمان این جشن به همین جهت ستاره شناسی ساخته شده و نه به جهت آغاز فصل. جنبه های دیگر این مدعا را تایید میکنند.
آنگونه که امروز به جشن آغاز زمستان (خواه آنرا یلدا و چله بنامیم خواه دیگان یا کریسمس و …) نگاه میکنیم، آنرا آغاز یک فصل مییابیم. ولی کمی شگفت است که مردمانی در گذشته هایدور این زمان را به دلیل آغاز فصل بودنش جشن بگیرند. جشن گرفتن بهار به دلیل زیبایی هایش منطقی است. جشن گرفتن تابستان نیز به ویژه برای آریاییهایی که در سردترین مناطق میزیستند، معقول است. جشن گرفتن پاییز نیز بیشتر به جهت پایان فصل برداشت کشاورزی و در نتیجه رفع خستگی و بدست آوردن دسترنج و شادمانی به جهت آن منطقی است. ولی آغاز زمستان بی خاصیت برای آریایی های چند هزار سال پیش چه سودمندی داشت؟ بر اساس داده های فراوانی که از نوشتارهای کهن ایرانی بدست میآوریم (۱) آریاییهای نخستین، زمستانی ۱۰ ماهه و تابستانی دو ماهه داشتند. پس بی گمان آغاز زمستان را عزا میگرفتند و نه جشن! و آغاز زمستانشان هم میباید برابر با شهریور امروزی باشد و نه دی. پس یا باید وجود جشن زمستانه در میان آریاییهای نخست را فراموش کنیم و یا این جشن را به دلیلی دیگر که همان دلیل ستاره شناسی است ساخته شده بدانیم. تا آنجا که روایات شفاهی ما میگوید، از گذشته، کم دانشترین مردمان ایران نیز شب یکم دیماه را به عنوان طولانی ترین شب سال جشن میگرفتند و سنت گرد آمدن خانواده و خاندان در یک جا و شب نشینی و گذراندن شب به شادی و خوردن و آشامیدن همه به جهت این بود که این شب را دراز و پایان ناپذیر میدانستند. و این براستی شگفت انگیز است که جشن کهن و عامیانه مردم ما تا این اندازه بسته به پیچیده ترین نکات ستاره شناسی است. امروز همه ما میدانیم زمین به دور محور خورشید در طول یکسال میچرخد. و به جهت اینکه محوری که قطبهای زمین را به هم متصل میکند، ۲۳.۲۷ درجه انحراف دارد، بنابراین در نیمی از سال قطب و نیمکره شمالی به خورشید نزدیک تر است و قطب و نیمکره جنوبی دورتر و در نیمی دیگر از سال وارون آن. و این رمز شکلگیری فصلهاست. روز ۱ دی در گاهشماری خورشیدی نوایرانی (خیامی) روزی است که خورشید در نیمکره شمالی که همه تمدن های باستانی در آن واقع بودند، به دورترین نقطه خود رسیده و آفتاب مایل ترین حالت خود در طول سال را دارد. بدین ترتیب بیننده بلندترین شب سال در شامگاه ۳۰ آذر هستیم. اگر موجودیت این جشن در چندین هزار سال پیش در میان آریاییها را بپذیریم، بی گمان این جشن به همین جهت ستاره شناسی ساخته شده و نه به جهت آغاز فصل. جنبه های دیگر این مدعا را تایید میکنند.
- درباره آریاییهای مزداپرست هیچ شکی نیست که آن روزی که آنان را به یاد میترا میانداخت “مهر روز” از “مهرماه” بود. جشنواره پاییزی شش روزه، آنقدر بزرگ و شکوهمند بود که برای ستایش از میترا یا ایزد مهر کافی مینمود. و نیازی نبود تا کمتر از سه ماه بعد دوباره جشنی بزرگ برای زایش میترا آنهم همزمان با دشمنان رمی گرفته شود. سندی از اینکه آریاییهای نازرتشتی یلدا را برای میترا میگرفتند یا خیر، نیز نداریم.