سلام ....... کم
سلام تنهای صبور
سلام بغض های همیشگی
سلام خواهرانگی لحظه های بیتابی !
سلام گلم
دلم
این نامه ی من ست !
سرشار از حرارت ذوقی که سالهاست
این سینه را تماماً
آتش کشیده است !!
باور نکردنیست ! نه ؟!!!
حتی هزار فرسنگ !
دور از ستاره ی تو !
دلتنگ می شوم !
آنسوی آسمان تو !
اینسوی خاکدان
من !!
هر سال وقت پائیز با کوچ ابرها
آغاز میشوی !
هر سال وقت پائیز با برگ ریز رنگ
تب میکند دلم !!
باور نکردنیست ! نه ؟!!
بعد از هزار و یک سال
اینک هنوز هم
یادم نرفته ست
ترکیب خنده ت !!
اما هوای اینجا !
بد نیست خواهرم
گاهی سپیده دم سرد است آسمان
گاهی غروب هم !
امابه غیر از آن
دیگر تمام روز
خورشید پادشاست !!
گم کرده راه ابری !
گر نم زند به خاک
هر قطره اش امید درختان تشنه است !!
اما دریغ از آن !!
دردانه خواهرم
پنداشتی که من
سرگرم روزگار
یادت نمیکنم ؟!
پنداشتی تمام غزل های کودکی
از یاد برده ام ؟!
یا صورت تو را !!
یا طرح خنده ات ؟!
نه !
جان ساده ام !
اینها خیال توست !
من
صبح تا به شام
اسم تو را به لب
تکرار میکنم !
با خاطرات تلخت آشفته میشوم
وز هر خیال خوش
لبخند میزنم !
هرچند ابر و باران اینجا غریبه اند !
اما هوای سینه
هر لحظه خیس خیس
ابریست خواهرم !!
باور نکردنیست ؟!!
محسن
پائیز 91