sham از اشك عزا ديده ‏ها درياست ...ماتم جواد يا غم زهراست

Mohadlove

مدیر بخش آرایش و زیبایی
2014-02-16
1,290
1,063
0
[h=2]
a55hkzmuekx5ah4jr2y.gif
از اشك عزا ديده ‏ها درياست ...ماتم جواد يا غم زهراست[/h]



13768504218687758497.gif



از اشك عزا ديده ‏ها درياست
ماتم جواد يا غم زهراست

در حجره‏ ى غم جان دهد مظلوم
فرزند رضا حجت معصوم


مى‏ رسد به گوش ناله ‏ى مغموم
اين زمزمه‏ ى غربت مولاست

زهر ستم و خصم بد بنياد
زد به خرمنش شعله ‏ى بيداد


مرغ حق چرا از نفس افتاد
تشنه لب چرا كوثر طاهاست

يارو همدمش دشمن جانش
ظلم آشكار زهر پنهانش


آتش زده بر جان سوزانش
اين نه همسر است خصم بى پروا است

اين نور خداست آخر ام الفضل
اين ابن الرضاست آخر ام الفضل

خون دل از رخساره اش پیداست
از زهر و عطش در دلش غوغاست






75440479532865987126.gif



لب مي زند كه مادر خود را صدا كند
يا حق واژه ي جگرم را ادا كند

او ناله مي زند جگرم سوخت؛ هيچ كس....
... گويا قرار نيست به او اعتنا كند

مي خندد ام فضل به همراه عده اي
تا خون به قلب حضرت ابن الرضا كند

يك ظرف آب ريخت روي زمين پيش او
نگذاشت تا كسي به لبش آشنا كند

در حجره دست و پا زدنش يك بهانه بود
تا روضه اي براي خودش دست و پا كند

مي خواست با خيال غم جد بي كفن
آن حجره ي ستم زده را كربلا كند

واي از دقايقي كه به گودال يك نفر
بالاي سر رسيد كه سر را جدا كند

بايد عقيله بعد برادر در آن ميان
فكري به حال سوختن بچه ها كند

حالا غروب يك نفس افتاد به خواهري
لب مي زند كه مادر خود را صدا كند

مسعود اصلانی








به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند
جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند

پشت این حجره در بسته چه گفتی تو مگر
که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند


عمر کوتاه تو پایان غم انگیزی داشت
جگر تو جگر ثانیه ها را سوزاند

بی حیا لحظه سختی که به تو آب نداد
با چنین کار دل عرض و سما را سوزاند


بس که در فکر رخ حضرت زهرا بودی
داغ آن صورت مجروح شما را سوزاند

گرچه مثل پدرت سوختی از زهر ولی
مجتبائی شدنت آل عبا را سوزاند


شیشه عمر تو را هلهله ها سنگ زدند
این جوان بودن تو بود خدا را سوزاند

طشت ها تا که به هم خورد خودت میدیدی
خیزران روی لب خشک، حیا را سوزاند

تا کبوتر به تو و صورت تو سایه فکند
ماجرایی دل خون شهدا را سوزاند

بعد غارت شدن جسم غریبی دشمن
خیمه های حرم کرب و بلا را سوزاند


مهدی نظری




68458047205440955122.gif



عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند


همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد
بر نفسهای بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین : یاولدی یاولدی..
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند


قاسم نعمتی










01166792763136024479.gif



«مادر جان»

سوخت از زهر هلاهل جگرم مادر جان
تیره شد روز به پیش نظرم مادر جان

من در این حجره ‏ى در بسته خود مى ‏پیچم
کس نداند که چه آمد به سرم مادر جان


نکشد گر که مرا زهر جفا خواهد کشت
خنده‏ ى همسر بیدادگرم مادر جان

من جوادم که به یاد تو سخن مى‏ گویم
چون ترا از همه مشتاق ترم مادر جان


همچو شمعى اثر زهر ستم آبم کرد
سوخت پروانه صفت بال و پرم مادرجان

همسرم پشت در خانه به دست افشانى
من به یاد تو و مسمار درم مادر جان


چون تو در فصل جوانى ز جهان سیر شدم
که زده داغ تو بر جان شررم مادر جان

به لب خشک من غمزده آبى برسان
کز عطش سوخته پا تا به سرم مادر جان


شعر (ژولیده) گواهى دهد از غربت من
دوست دارم که بیایى به برم مادرجان

ژولیده نیشابوری







 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zohreh و Sina

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر