ی حس خوب

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
.....................................................................

سیه چشم و پریشان مو فرانک عالمی مستش

میان میکده خندان و جام باده در دستش

هزاران فتنه انگیزد چو چشمش غمزه ای ریزد

به جانم شعله آویزد بنازم ناز آن شصتس


عشقی بوشهری(م عادل زاده)
 
آخرین ویرایش:

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
بانگی به صبح میخواند نام تو را فرانک

گویا به خواب دیده کام تو را فرانک

هر لحظه خیل عشاق استاده در حضورند

باشد ز فیض نوشند جام تو را فرانک

آنکس فتد به دامت فکر رها شدن نیست

من نقد جان خریدم دام تو را فرانک

صوفی به باده خوش بود زاهد به قیل و قالش

من خوش بوم که دانم نام تو را فرانک


م عادل زاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m، بچه کرد و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
زیباتر از بهار برایم فرانک است

افسون بیشه زار برایم فرانک است

نشنیده ام به عمر صدایی چون خنده اش

آوای چشمه سار برایم فرانک است

هر خنده ات هزار طراوت به آب داد

چشم تو بود روشنی به آفتاب داد

یک حرف هم برای سرودن نداشتم

یاد تو آمد و بمن این شعر ناب داد

م عشقی عادل زاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m، بچه کرد و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
فاء تو فروغ روشن صبح سپید

ر راستی و رهایی و عشق و امید

آزاده الف و نون نامت ناهید

کاف است کمال کامل و بخت سعید

م عادل زاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m، بچه کرد و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
مست است نگاهش

آن زلف سیاهش

چونان شب دیجور

دیوانه فرانک

افتاد دل زارم

برخاست چو از جایش

سرو قد و بالایش

مستانه فرانک

شیدا بت عیارم

دردانه فرانک

زیبا بت عیارم

دردانه فرانک

م عشقی بوشهری
 

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
فرانک جام می پر کن ز رنگین شهد دیدارت

بگیر این تلخ کامی را ز کام تلخ بیمارت

فرانک سالها چشمم به راه آمدن مادنده

بیا و بر من مسکین بیفکن چشم خمارت

فرانک دین و دل بردی ندارم غیر از این دیگر

که تا یغما برد از من خم گیسوی عیارت

فرانک شاه خوبانی گدایی را مران از در

پناه اورده سوی تو ز خوی بنده آزارت

فرانک شام تارم بین چنان زلف تو میماند

ز بس تاریک و طولانیست شب عشاق بیدارت

فرانک جان و دل دادم خریدم ناز چشمت را

کنون بی جان و دل ماندم در این آشفته بازارت

فرانک کشتن عشقی نه آیین مسلمانیست

بت لیلی وشان بگذر از این مجنون غمخوارت

عشقی بوشهری

16 آذر 91
 

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
چرخید جهان و نوبت وصل رسید


بختم به مراد گشت و اختر بدمید

گیتی که نداشت جز سر جنگ به ما

افراشت نشان صلح و در کوس دمید

از یُمن قدوم نازنین دلبر ما

کیوان بگذشت و شمس دولت تابید

پوشید ز ابر بر رخ خویش نقاب

مهتاب چو روی عالم آرای تو دید

زیبایی حور و حسن یوسف همه رفت

چون کلک سخن به وصف اعضات رسید

بر بار نشست باغ و گُلغنچه شکفت

تا نفخه ای از نسیم گیسوت وزید

وین دل که بمرده بود از تلخی هجر

برداشت سر از لحد چو بوی تو شنید

بلبل سر شاخسار در پرده ی شور

رَز باده بریز و چنگ زن شاخه بید

پوشید ردای سبزگون دشت و دمن

بر بست به زیب خویش نسرین سپید

افشانده به شور نارون ساقه ی تر

استاده به پای کوبی و رقص و نشید

از شوق سحاب قیرگون قطره ی دُرّ


پاشید به خاک رهت ای صبح امید



بنشسته به ناز لاله بر طرفه ی جوی




بگرفته به دست جامی از شهد شهید




انس و ملکند مژده گو بر همه کون




فرخ فرهی فرانک آورده پدید






تولدت مبارک


عشقی بوشهری. م عادل زاده
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m و بچه کرد

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
طنین نام تو پیچیده در فضای کرمانشاه


گرفته حال و هوایم هوای کرمانشاه


دلم گرفت ز بس گشتم و نیافتمت


مگر نسیم تو می آید از کجای کرمانشاه؟


به پیچ زلف تو سوگند نذرها کردم


رسم به درگه لطف و عطای کرمانشاه


بگو قبول نیفتد مگر که سجده برید


به سمت کعبه ی بی انتهای کرمانشاه


ز سوز سینه به شبها مدام میخواهم


پناه و یار تو باشد خدای کرمانشاه


م عادل زاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m و بچه کرد

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0

یارم چو یکی برگ گل آرام به خواب است

رویش چو مه و لعل چنان جام شراب است


هر روز به امید وصالش به شب آرم

شب هر چه کشیدیم به دل نقش بر آب است


منزل نکند در دل ما پادشه حسن

کی جایگه پادشهان کنج خراب است ؟!


می سوزم و جز وصل رخش نیست تمنا

افسوس بر آن صورت چون ماه نقاب است


مطرب به نواخانه نشسته ست ولیکن

درمان دلم غیر از این چنگ و رباب است


یکبار بر این غمزده بگذر که به ایام

جز صحبت خوش جمله جهان نقش سراب است



بشنو زنی نای دلم نغمه ی جانسوز

کز شعر تر عشقی دیوانه کباب است



م عادل زاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m و بچه کرد

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
تا وقتی که هنوز

نام تو را نبرده بودم !

همیشگی تیک و تاک بودنم !

تلخ بود !

این کام خشک خاموش !!

.

.

.

و

من چقدر !

میترسم از دوباره گی تلخ بودنم !

بی تو ........ کم



محسن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: روشنک m و بچه کرد

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
منکه از شما چیزی نمیخوام !

همه چی مو برداشتین !

چیزی واسم نمونده!

خواهش میکنم !

ترو خدااااااااااا !

فقط اینو نه !

نفسمو برگردونین !

خواهش میکنم !

نفس من !

کجااااااااااااااااااااااست ؟!!

هی تو !

ببخشید آقا !

نفس منو ندیدی !

نفس ! واسا نفس من !

نفس ! ببخشید ! اشتباهی گرفتم خانوم !

حالا چیکا کنم !

.
.
.
.
خداااااااااااااااااایاااا اا

پس نفس من


کجاااااااااااااااستتتتتتت ؟!!!


محسن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melika

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
از من چی میخوای ؟!!!

دل کندن از خودم!

رفتن ز پیش تو ؟!!

جان رفتن از بدن !!

از من چی میخوای ؟!!

راحت بزارمت ؟!!

خسته شدی زمن ؟!!

از دام سرد خویش

بیرون بیارمت ؟!!

یادم بره که تو !

از هیچ تر ز هیچ !

افسانه ساختی

از من بگو خودت !!

از من چی .... ؟!!!!

محسن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melika

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
دائم به روی گونه اش

اشکی نشسته است !!

تلخست خاطرش

شیرین خیال من !!

محسن


1358042854.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melika، Sina، zahra و 1 کاربر دیگر

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
اما هوای سینه ابریست خواهرم !!

سلام ....... کم

سلام تنهای صبور

سلام بغض های همیشگی

سلام خواهرانگی لحظه های بیتابی !

سلام گلم

دلم

این نامه ی من ست !

سرشار از حرارت ذوقی که سالهاست

این سینه را تماماً

آتش کشیده است !!

باور نکردنیست ! نه ؟!!!

حتی هزار فرسنگ !

دور از ستاره ی تو !

دلتنگ می شوم !


آنسوی آسمان تو !

اینسوی خاکدان

من !!

هر سال وقت پائیز با کوچ ابرها

آغاز میشوی !

هر سال وقت پائیز با برگ ریز رنگ

تب میکند دلم !!

باور نکردنیست ! نه ؟!!

بعد از هزار و یک سال

اینک هنوز هم

یادم نرفته ست

ترکیب خنده ت !!

اما هوای اینجا !

بد نیست خواهرم

گاهی سپیده دم سرد است آسمان

گاهی غروب هم !

امابه غیر از آن

دیگر تمام روز

خورشید پادشاست !!

گم کرده راه ابری !

گر نم زند به خاک

هر قطره اش امید درختان تشنه است !!

اما دریغ از آن !!

دردانه خواهرم

پنداشتی که من

سرگرم روزگار

یادت نمیکنم ؟!

پنداشتی تمام غزل های کودکی

از یاد برده ام ؟!

یا صورت تو را !!

یا طرح خنده ات ؟!


نه !

جان ساده ام !

اینها خیال توست !

من

صبح تا به شام

اسم تو را به لب

تکرار میکنم !

با خاطرات تلخت آشفته میشوم

وز هر خیال خوش

لبخند میزنم !

هرچند ابر و باران اینجا غریبه اند !

اما هوای سینه

هر لحظه خیس خیس

ابریست خواهرم !!

باور نکردنیست ؟!!


محسن

پائیز 91
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melika، Sina و Mahsa

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
دامن بگشاده خاک تا بار دهد

زیبا گلکی به دست گلزار دهد

آغوش گشوده باغ تا گل گیرد

خوشبو صنمی چو برگ سنبل گیرد

افلاک نشسته تا به ابر ره شوید

دریا به فراز آمده مه جوید

بادآمده رقص دامنش رنگ به رنگ

کوه آمده پایکوب از سنگ به سنگ

بلبل به غزل نشسته با شور و امید

قمری به ترانه گشته بر شاخه بید

دادند به دست یکدگر سلسله ها

پیچید به گوش شهرها هلهله ها

تاجی بنهاده شد سر کرمانشاه

زیبا بت ماست دختر کرمانشاه

معجون عسل کجا شنیدی و نمک

جمع است همه به چشم مست فرانک

16آذر 92

محسن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر