چگونگي جدا شدن بحرين از ايران!!!
بازخوانى تاريخى چگونگي جدا شدن بحرين از ايران
خبرگزاري فارس: دولت ايران در مدت يك قرن و نيم (1820 - 1970) و با وجود دخالت و سلطه انگلستان بر جزيره بحرين، هيچگاه جدايىبحرين از خاك ايران را نپذيرفت؛ هرچند قدرت انجام عمل حادى عليه انگليس را نيز نداشت. نخستين گامها به سوى واگذارى بحرين در زمان پهلوى دوم برداشته شد.
خبرگزاری فارس: بازخوانى تاريخى چگونگي جدا شدن بحرين از ايران
خبرگزاري فارس: دولت ايران در مدت يك قرن و نيم (1820 - 1970) و با وجود دخالت و سلطه انگلستان بر جزيره بحرين، هيچگاه جدايىبحرين از خاك ايران را نپذيرفت؛ هرچند قدرت انجام عمل حادى عليه انگليس را نيز نداشت. نخستين گامها به سوى واگذارى بحرين در زمان پهلوى دوم برداشته شد.
خبرگزاری فارس: بازخوانى تاريخى چگونگي جدا شدن بحرين از ايران
تاريخچه: كشور بحرين از سى و سه جزيره كوچك و بزرگ تشكيل شده، مركز آن منامه است. بحرين در گذشته بخشى از امپراتورى ايران پيش از اسلام بوده است؛ چرا كه اين كشور از زمان هخامنشيان و ساسانيان، يك »سات راپى« بوده كه از سه بخش تشكيل شده بود. ما بحرين را جزئى از بخش يك سات راپ ( استان ) مىشناسيم. در زمان سلطنت انوشيروان، بحرين يك پايگاه بزرگ دريايى و محل استقرار »اسپهبد« بزرگ نيروى دريايى بود. در اوايل قرن شانزدهم ميلادى با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليج فارس (در سال 1506)، بسيارى از نقاط استراتژيك منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمعالجزاير بحرين نيز (در سال 1521) به تصرف و اشغال پرتغالىها درآمد.(1) پس از گذشت حدود يك قرن از اشغال پرتغالىها، شاه عباس در سال 1602 با لشكركشى به بحرين، آنجا را از تصرف اشغالگران خارجى آزاد كرد و مجددا به ايران ملحق نمود، كه پس از آن، مجمعالجزاير بحرين به مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر كامل حكومت ايران بود. در سال 1783 (يا 1782) شيخ احمد بن خليفه از قبيله »بنى عتبه« و از خاندان خليفه ( كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كويت مهاجرت كرده بود) به اين سرزمين حمله كرد و پس از شكست سربازان ايرانى، بر اين منطقه استيلا يافت، كه از آن پس، حكومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسى - استعمارى انگلستان در اختيار اعضاى خاندان خليفه (آل خليفه) قرار گرفت، اما با اين همه، در همه اين سالها ايران همچنان بحرين را جزئى از خاك خود مىدانست. دولت ايران در مدت يك قرن و نيم (1820 - 1970) و با وجود دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره، هيچگاه جدايىبحرين از خاك ايران را نپذيرفت؛ هرچند قدرت انجام عمل حادى عليه انگليس را نيز نداشت. نخستين گامها به سوى واگذارى بحرين در زمان پهلوى دوم برداشته شد و آن زمانى بود كه انگليسىها و آمريكايىها از هر دو سو شاه را به چنين تصميمى ترغيب، تهديد و تطميع كردند و سرانجام به هدف خود دست يافتند. مسئله بحرين و نقش آن در روابط ايران و انگليس تا پيش از كودتاى 1299 دولت ايران 11 بار درصدد اعاده حاكميت و مالكيت خود بر جزاير بحرين برآمد و هر بار در برابر مخالفت بريتانيا تلاشش به جايى نرسيد. در سال 1302 »سرپرسى لورن« سفير بريتانيا در ايران تلاش كرد تا دكتر محمد مصدق (وزير امور خارجه وقت) را متقاعد كند كه دولت ايران از ادعاى خود بر بحرين دست بردارد، كه مصدق اظهار داشت: با توجه به احساسات ملى موجود در باب اين بخش باستانى از قلمرو ايران (جزاير بحرين كه هميشه جزء استان فارس، شيعه مذهب و ايرانى الاصل بوده است) هيچ دولت ايرانى نمىتواند، بدون يك دليل مشخص دست از ادعاى حاكميت بر بحرين شسته و يا در مورد آن كوتاه بيايد.(2) دولت ايران، گذشته از شواهد تاريخى كه در تاييد ادعاى مالكيت خود بر بحرين عنوان ساخت، اين نكته را نيز خاطر نشان كرد كه دولت بريتانيا در گذشته حاكميت ايران بر اين جزاير را به رسميت شناخته و مداركى در اين زمينه ارائه داده بود نخستين سند، قراردادى بود كه در 12 ذيحجه 1236 ميان »كاپيتان ويليام بروس« و »شاهزاده حسينعلى ميرزا« والى فارس منعقد شده بود. در اين قرارداد اذعان شده بود كه جزيره بحرين هميشه متعلق به دولت ايران و جزء استان فارس بوده است. اما در اين سال در پاسخ بريتانيا آمده بود كه علت اصلى احضار كاپيتان بروس و عدم شناسايى رسمى قرارداد مزبور، تاييديه مزبور بر حاكميت شاه ايران بر بحرين ثبت شده بود(3). نقش انگلستان در استقلال بحرين قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923م با خلع شيخ عيسى از حكومت بحرين افزايش يافت و با انتصاب »چارلز بلگريو« به عنوان مشاور انگليسى حاكم جديد، و چندى بعد با انتقال پايگاه دريايى انگليس از بندر باسعيدو (در غرب جزيره قشم) به بحرين و انتقال مقر نماينده سياسى انگليس در خليج فارس از بوشهر به بحرين، اين قدرت و نفوذ وسيعتر و با ثباتتر شد. مقارن اين تحولات و نيز پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوى، ايران خواستار اعاده حق حاكميت خود بر اين سرزمين شد.(4) در مقابل، حكومت بحرين نيز با مشورت و خط دهى مشاوران و كارگزاران انگليسى مقيم بحرين بر آن شد تا ساختار جمعيتى و مذهبى اين شيخ نشين كوچك را حتى الامكان با اكثريت دادن به عربها سنى مذهب، تغيير دهد، لذا از كشورهاى عربى خواست تا شهروندان سنىنشين خود را راهى بحرين كنند كه در اين ميان از كشورهاى عربى به بحرين تشويق شد و هزاران تن فلسطينى و اعراب ديگر از كشورهاى مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند.(5) لذا برخورد بين گروههاى شيعه و سنى بحرين توسعه يافت و پس از چندى رهبران گروهها با تشكيل »كميته وحدت ملى« به يك آرامش نسبى رسيدند. در دوران سلطنت محمدرضا شاه، حداقل در دو برهه زمانى، مسأله مالكيت و حاكميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد: در اسفند ماه 1329 در لايحه مربوط به ملى كردن صنعت نفت ايران كه براى تصويب به مجلس شوراى ملى ارائه شد، »شركت نفت بحرين« نيز در طرح ملى شدن قرار داشت؛ چراكه مجمع الجزاير بحرين بخشى از سرزمين ايران را تشكيل مىداد و بار دوم در آبانماه 1336 بود كه هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحهاى را براى تقديم به مجلس آماده كردند، كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعاى مالكيت ايران بر بحرين بود. اين اقدام ايران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نيز نارضايتى اعراب قرار گرفت.(6) اهميت سياسى - استراتژيك بحرين در دهه 1960م افزايش يافت، به ويژه اينكه ايران شاهد افزايش فعاليتهاى انقلابى اعراب در سواحل خليج فارس در خلال سالهاى 1964- 1965 بود؛ اما حضور نظامى انگليس در منطقه و نيز بندر عدن تا اندازهاى ترس ايران را كاهش مىداد، ولى در نوامبر 1967، نيروهاى انگليسى پيرو جنگهاى داخلى يمن، از بندر استراتژيك عدن خارج شدند و در بحرين مستقر گرديدند، كه بدين ترتيب، پس از عدن، مجمعالجزاير بحرين به عنوان پايگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خليج فارس مطرح شد. مدتى بعد در ژانويه 1968،پس از اينكه انگلستان اعلام كرد كه نيروهايش را تا پايان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد، دولت ايران از اين تصميم استقبال نمود و اعلام كرد كه از حق حاكميت خود بر بحرين منصرف نشده است. سپس، با طراحى و هدايت انگلستان قرار شد فدراسيونى متشكل از نه شيخ نشين جنوب خليج فارس و از جمله بحرين در قالب يك كشور واحد پس از خروج نيروهاى انگليسى از منطقه تشكيل شود، بهويژه شيخ بحرين با ابراز ناخشنودى از مسأله خروج آتى نيروهاى انگليسى، و ادعاى مالكيت ايران بر بحرين آن را يك مشكل امنيتىبراى آينده مجمع الجزاير دانست و بنابراين حل اين مشكل را پيوستن بحرين به فدراسيون ياد شده دانست.(7) در اين ميان، مذاكرات آشكار و پنهانى ميان ايران، انگلستان، عربستان سعودى و آمريكا انجام مىگرفت، كه اين امر باعث شد تا ايران در مورد مسأله بحرين كوتاه آمده و تا اندازهاى عقب نشينى سياسى كند. تصميم شاه براى انصراف از ادعاى خود محمدرضاشاه، به منظور جلب دوستى كشورهاى محافظهكار عرب و در ضمن براى اينكه بتواند بر سر جزاير مزبور با انگليس چانه بزند، به يكباره به طور ناگهانى تصميم خود را مبنى بر چشمپوشى از ادعاى ديرينه ايران بر بحرين اعلام نمود. وى در يك كنفرانس مطبوعاتى، كه در 4 ژانويه 1969 (14 دى 1347) در دهلىنو تشكيل شده بود گفت: »اگر اهالى بحرين نمىخواهند به كشور من ملحق شوند، ايران ادعاى ارضى خود را در مورد اين مجمعالجزاير پس مىگيرد و خواسته اهالى بحرين را اگر از نظر بين الملل مورد قبول قرار مىگيرد مىپذيرد.«(8) نه ماه پس از مصاحبه دهلى نو، وى در زمستان سال 1348 (اوايل 1970) مجددا در مصاحبهاى خواستار حل مسأله بحرين از طريق كسب نظر مردم بحرين به طور رسمى، به وسيله سازمان ملل متحد شد، كه بالاخره پيشنهاد رسمى شاه از طريق گفتوگوهاى بعدى ايران با انگلستان و دبيركل سازمان ملل (اوتانت ) در اوايل سال 1970 به نتيجه نهايى رسيد و ايران در تاريخ 9 مارس 1970 ( 9 اسفند 1348 ) رسما مساعى جميله دبيركل سازمان ملل را براى استعلام نظرهاى واقعى مردم بحرين از طريق انتصاب يك نماينده ويژه خود براى انجام اين مأموريت خواستار شد.(9) پس از اين بيانات، دولت ايران از دبير كل سازمان ملل متحد تقاضاى ميانجىگرى كرده و اعلام نمود كه نظر دبيركل را مبنى بر اينكه به تصويب شوراى امنيت برسد مىپذيرد. اقدامات سازمان ملل متحد انگلستان نيز در تاريخ 20 مارس، موافقت رسمى خود را با انجام پيشنهاد دولت ايران به اوتانت دبيركل سازمان ملل اعلام كرد. دبيركل سازمان ملل نيز در همان روز پس از مشورت با نمايندگان ايران و انگلستان اعلام كرد كه: »او مساعى جميله خود را انجام خواهد داد«. پيرو آن، دبيركل سازمان ملل، شخص »ويتوريو گيچياردى« (ديپلمات ايتاليايى ) معاون دبيركل و نيز مدير كل دفتر اروپاى سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماينده ويژه خود در كسب آراءمردم بحرين منصوب كرد. در ضمن وى از سوى ايران و انگلستان در راه انجام دادن مسئوليت خود و ابراز نظر و تصميم نهايىاش در مورد حل مسأله بحرين، اختيار تام گرفت.(10) نماينده ويژه دبيركل در امور بحرين، در رأس يك هيأت پنج نفرى عازم اين جزيره شد و از 29 مارس تا 18 آوريل 1970 به نظرخواهى گزينشى و گفتوگو با گروههاى منتخب سياسى - اجتماعى بحرين پرداخت. ذكر اين نكته ضرورى است كه برخلاف ادعاى برخى منابع خارجى مبنى بر مراجعه به آراء عمومى و انتخابات عمومى، اين امر صحت ندارد، بلكه به همان روش محدود گزينشى ياد شده انجام گرفت. گيچياردى دادهها و نتايج كسب شده را در گزارشى به دبيركل تسليم كرد تا بر اساس آن تصميم نهايى درباره سرنوشت بحرين اتخاذ شود. گزارش ياد شده از سوى دبير كل به شوراى امنيت ارجاع شد و شوراى امنيت نير با استناد به نتيجهگيرى نهايى گزارش تدوين شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرين و جدايىآن از خاك ايران در تاريخ 30 آوريل 1970 مورد تأييد و تصويب قرار داد.(11) آخرين اقدامات ايران ايران نيز در ماه مه (ارديبهشت 1349) براى شناسايى رسمى قطعنامه شوراى امنيت در مورد استقلال بحرين، اقدامات قانونى را انجام داد و هيئت دولت قطعنامه شوراى امنيت سازمان ملل را براى بررسى و تصويب درقالب لايحه به مجلس شوراى ملى تقديم كرد، كه اين لايحه در تاريخ 24 ارديبهشت 1349 با 187 رأى مثبت و 4 راى منفى به تصويب مجلس شوراى ملىرسيد. نمايندگان مخالف از سوى جناح پان ايرانيسم به رهبرى محسن پزشكپور رهبرى مىشدند. مجلس سنا نيز در 28 ارديبهشت ماه آن را به اتفاق آرا (60 رأى كل نمايندگان) تصويب كرد. حاكم بحرين براى نخستين بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) از ايران بازديد كرد و موافقتنامه اوليه مربوط به فلات قاره دو سرزمين به امضا رسيد. اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ 14 اوت 1971 منتشر شد و دولت ايران تنها يك ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت. يك روز بعد (15 اوت)، بحرين و انگلستان يك قرار داد دوستى (با هدف مشورت در مواقع ضرورى) با يكديگر امضا كردند و بدين ترتيب، مسئله بحرين پس از يك قرن و نيم منازعه و كشمكش به نقطه حل رسيد.(12) جمعبندى در 21 ارديبهشت 1349ش، برابر با 11 مى 1970 م شوراى امنيت سازمان ملل براساس گزارش هيئت اعزامى به بحرين مبنى بر تمايل اكثريت قاطع اهالى بحرين به استقلال، قطعنامهاى صادر كرد كه مفاد آن قطعنامه مبنى بر لزوم استقلال بحرين در 24 ارديبهشت آن سال به تصويب مجلس شوراى ملى ايران رسيد. هنوز استقلال بحرين رسما اعلام نشده بود كه هيئت حسن نيت ايرانى راهى بحرين شد و هيئتى نيز از آنجا به ايران آمد. سرانجام اين جزيره مهم، استراتژيك و سرشار از منابع انرژى در 23 مرداد 1350 ش اعلام استقلال كرد و ايران نخستين كشورى بود كه يك ساعت پس از اعلام استقلال، آن كشور را به رسميت شناخت. سازش و توافق ايران با قدرتهاى غربى بر سر بحرين، امتيازات كوچكى براى ايران داشت و آن هم افزايش نقش ايران در منطقه خليج فارس بود؛ امتياز بزرگى كه ايران با جدايى بحرين پرداخت كرد، از بين رفتن نقش استراتژيك ايران در جنوب خليج فارس بود؛ زيرا تا پيش از اين ايران علاوه برشمال خليج فارس، برقسمتى از جنوب آن نيز حاكميت داشت. پىنوشتها: 1. نشأت، صادق؛ تاريخ سياسى خليج فارس، تهران، شركت نسبى كتاب، 1344، ص242 - 245. 2. عاقلى، باقر؛ شرح حال رجال سياسى و نظامى ايران، ص 899، تهران، گفتار، 1377. 3. زرگر، محمدرضا؛ روابط ايران و انگليس در زمان رضاشاه، ص 235، تهران، بى نا، 1365. 4. قائم مقامى، جهانگير؛ بحرين و مسائل خليج فارس، ص 43، تهران، 1341. 5. شوادران، بنجامين؛ خاورميانه نفت و قدرتهاى بزرگ، صص 348 و 349، ترجمه عبدالحسين شريفيان، تهران، شركت سهامى كتابهاى جيبى، 1352. 6. رايان، وادالا؛ خليج فارس در عصر استعمار، ترجمه شفيع جوادى، ص 132، تهران، 1364. 7. ويلسون، آرنولد؛ خليج فارس، ترجمه محمد سعيدى، صص 54 الى 68، تهران، 1353. 8. مهدوى، عبدالرضا؛ روابط خارجى در دوره پهلوى، ص362، تهران، ناشر مولف، 1381. 9. هدايت، مهدى قلى؛ خاطرات و خطرات، ص395، تهران، زوار، 1364. 10. امين، سيدحسن؛ سرگذشت سرشت و سرنوشت همهپرسى، ص 65، ماهنامه حافظ، ش 17، مرداد 1384. 11. همان، ص 68 12. عالميان، موسى؛ سياست انگليس در خليجفارس، ص 108، تهران، مظاهرى، 1365. منبع: پگاه حوزه شماره299 انتهاي - See more at: بازخوانى تاريخى چگونگي جدا شدن بحرين از ايران
این یک نقل هست . نه نظر بنده. دوستان اگه اطلاعات کاملتر بهتر یا درست تری رو دارن ممنون میشم قرار بدن . نظراتتون در باره این موضوع مفید میتونه باشه.
هر چند اب رفته به راحتی جوی بر نمیگرده و دیگه بخوایم نخوایم بحرین یک کشور مستقل شده و دیگه فکر کنم ایران هم ادعایی در موردش نداره.
__________________