چنان عشقش پریشان کرد ما را (سیف فرغانی)

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,709
2,901
113
چابکســـر
en5529.jpg





چنان عشقش پریشان کرد ما را که دیگر جمع نتوان کرد ما را

سپاه صبر ما بشکست چون او به غمزه تیر باران کرد ما را

حدیث عاشقی با او بگفتیم بخندید او و گریان کرد ما را

چو بر بط برکناری خفته بودیم بزد چنگی و نالان کرد ما را

لب چون غنچه را بلبل نوا کرد چو گل بشکفت و خندان کرد ما را

به شمشیری که از تن سر نبرد بکشت و زنده چون جان کرد ما را

غمش چون قطب ساکن گشت در دل ولی چون چرخ گردان کرد ما را

کنون انفاس ما آب حیات است که از غمهای خود نان کرد ما را

بسان ذرهٔ بی‌تاب بودیم کنون خورشید تابان کرد ما را

«مرا هرگز نبینی تا نمیری» بگفت و کار آسان کرد ما را

چو بر درد فراقش صبر کردیم به وصل خویش درمان کرد ما را

بسان سیف فرغانی بر این در گدا بودیم سلطان کرد ما را

نسیم حضرت لطفش صباوار به یکدم چون گلستان کرد ما را

چو نفس خویش را گردن شکستیم سر خود در گریبان کرد ما را

کنون او ما و ما اوییم در عشق دگر زین بیش چتوان کرد ما را

 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر