ناگفتههای «سیمین بهبهانی» درباره شعر پس از كودتا
وقتی آدم به شرایطی می رسد که بیچارگی اش محرز و غیرقابل اجتناب است، راهی را می رود که اخوان در شعرش پس از کودتا رفت.
وقتی آدم به شرایطی می رسد که بیچارگی اش محرز و غیرقابل اجتناب است، راهی را می رود که اخوان در شعرش پس از کودتا رفت.
پس از کودتای 28 مرداد، ادبیات معاصر ایران در شرایطی نامتعارف قرار گرفت و شعر «اخوان ثالث» در چنین شرایطی شکل گرفت. در این دوره تفاوت شعر مرثیه وار اخوان با شعر شاعرانی چون «احمد شاملو» که هرگز شکست و ضربات مهلک کودتا را نپذیرفتند سبب ایجاد سبک های متفاوتی در شعر آن دوره شد. «سیمین بهبهانی» که از نزدیک در جریان تمام این اتفاقات بود درباره شعر شکست اخوان و نگاه عصیان برانگیز شاملو معتقد است: «شعر اخوان آدمی را به گریستن و مرثیه وا می دارد اما شعر شاملو آدم را به یک عصیان مجاب می کند» با سیمین بهبهانی درباره شعر پس از کودتا و اخوان ثالث به گفت وگو نشسته ایم.
یکی از اصلی ترین ویژگی های شعر اخوان وارد کردن مولفه های زبان و سبک خراسانی به شعر معاصر است، یعنی کاری مشابه آنچه نیما انجام داد و زبان اقلیم خود را وارد شعر کرد. به نظرتان اینکه برخی منتقدان می گویند برخلاف نیما، در بیان شعری اخوان این استفاده از زبان یک اقلیم خاص در شعر، به هیچ وجه ملموس و قابل دفاع نیست، نظر درستی است؟
من کاملابا این نظر مخالف هستم. اخوان یکی از مهم ترین و ماندگارترین شاعران معاصر ایران است. او شاعر باهوشی بود و در ادبیات ما به سرعت پیشرفت کرد، اگر به ادبیات فارسی از 800 سال قبل به این طرف نگاهی بیندازیم، می بینیم که این ادبیات بنا بر موقعیت و شرایطی که شاعر توانسته یا می تواند از آن برداشت کند، شکل می گیرد. مثلامی گویند سبک خراسانی یا سبک هندی یا عراقی. اینها بنا بر موقعیت و سنت خاص پیرامون شاعر است که به وجود می آید، مثلاسبک غزل سعدی با سبک شعرای خراسانی متفاوت است و این نتیجه همان تلفظی است که به اصطلاح در آهنگ زبان آنها حاکم می شود.
این را به خوبی می توان از خوانش اشعار شاعران در آثارشان فهمید و درک کرد. اخوان هم در خراسان زاده شد و شکل گرفت و بسیار قابل درک است که از سبک خراسانی پیروی کند. این مهم نیست که یک شاعر چه سبکی را پیروی می کند، مهم این است که شاعر چه چیزی را می گوید و در همین قضیه گفتن است که اخوان شاخص و ممتاز عمل کرده است و شعرش بی هیچ کمبود و اشتباهی در فنون شعری، اتفاق افتاده است. شعر اخوان نه البته برای هر کسی، اما برای کسانی که به فنون شعری اشراف دارند خیلی روشن و راحت است. پس باید با کمال احترام بگویم که این حکم از سوی هر کسی صادر شده است، کاملاغلط و به دور از شرایط اثبات است. در شعر اخوان هیچ اشتباه فنی را نمی توانیم پیدا کنیم. حتی یک غلط ساختاری در شعرش وجود ندارد و این در حالی است که در شعر بعضی از شاعران نامدار ما غلط های بسیاری می توان پیدا کرد که آدم را متحیر می کند.
هر تحول ادبی، ریشه در تحول اجتماعی دارد. مثلاتئوری نیما که نقطه عزیمت شعر از «سنت» به «مدرنیسم» است، حاصل تحولات اجتماعی و سیاسی انقلاب مشروطه بود. به نظرتان جایگاه مهدی اخوان ثالث در میان شاعران پس از نیما مثل «فروغ» و شاملو در کجای شعر معاصر است؟
این شاعرانی که شما از آنها نام بردید، شاعرانی بسیار بزرگ و بی بدیل هستند که هر کدام آنها صاحب سبک و شیوه ای مختص به خودشان اند و از شاعران درجه یک شعر ایران و حتی جهان محسوب می شوند و همان طور که گفتم کاملابا هم متمایز هستند و هیچ کدام کار دیگری را انجام نداده اند؛ بنابراین، اینکه بخواهیم بین این نام ها و دیگر شاگردان شاخص نیما یک جایگاه و یک انتخاب داشته باشیم و بگوییم کدام بهتر یا کدام بدتر هستند بسیار سخت و غیرممکن است. آنها هر کدام راه خودشان را رفتند و همه آنها قسمتی از عظمت شعر مدرن ایران را به دوش کشیدند.
ما نمی توانیم بگوییم گل سرخ بهتر از نرگس است چراکه هر گلی بوی خودش را دارد، شاعران بزرگ را هم نمی توانیم به راحتی از یکدیگر تفکیک کنیم. در این تقسیم بندی بیشتر سلیقه موثر است و مثلاطبق سلیقه، من شاید «نادر نادرپور» را دوست داشته باشم و شما هم که قطعا شاملو را با هیچ کس عوض نمی کنید! و دیگری شاید «نصرت رحمانی» را دوست داشته باشد و «نیما» هم که سرسلسله تمام این نام هاست و هرکس از شعر او بهره ای برده است. باز هم می گویم که هر کدام از این نام ها تکه ای از تمام عظمت شعر معاصر ما هستند و ما نمی توانیم در میان آنها به راحتی تفاوتی قایل بشویم و انتخاب کنیم. البته سلیقه ها شرایط ذوقی هر انتخابی را فراهم می کنند و ما نمی توانیم بیاییم و جلو سلیقه دیگران ایستادگی خودخواهانه بکنیم و هرکس را که بوی گل سرخ را بیشتر دوست دارد به دوست داشتن زیبایی نرگس وادار کنیم و حداقل من این شکل ماجرا را اصلانمی پسندم.
بسیاری از منتقدان اخوان اعتقاد دارند تصویری که از اخوان در ذهن مردم و مخاطبان این نسل به جا مانده است تصویری است با دورنمای «سمبولیسم» یا نوعی «ناسیونالیسم» به انحطاط رسیده و این یعنی پایان دوران شعر اخوان ثالث.
این حرف بسیار کودکانه ای است و از ذهنیت مریض و عقب افتاده زاده شده است. ببینید اولاکه خوانش شعر اخوان بسیار سخت است و هرکسی که از راه برسد نمی تواند اخوان را به سادگی درک کند و باید یک شخص پرورده از لحاظ ادبیات، مخاطب ساده را در فهم و خوانش صحیح شعر او راهنمایی کند. لذت بردن از شعر اخوان به یک پیشینه پر از اندوخته فن شعر محتاج است و کسی که در این مورد ضعیف باشد ابدا نمی تواند از شعر اخوان بهره ای ببرد یا حتی به اندیشه اخوان نزدیک شود و در پسند شعر اخوان دچار تنش می شود.
اما مخاطب و منتقد با دانش و به اصطلاح کاردان شعر به راحتی می تواند به لایه های زیرین و فرم شعرهای اخوان چه در ساختار و چه در موسیقی دست پیدا کند، اصولامخاطب مدرن، با ذهن مدرن اخوان تلاقی عمیقی پیدا می کند. وقتی شعر اخوان را برایم می خوانند حتی در این سن و سال امکان ندارد اشک در چشم من حلقه نزند و این اشک غم نیست بلکه اشک منقلب شدن تمام سلول های وجودی من است، تاثیر الفبای اخوان است که مرا به گریستن وادار می کند. خصوصیات اصلی شعر اخوان همین است. آنهایی که اخوان را دوست دارند کسانی هستند که شعر ناب او را می شناسند. من نمی گویم که همه مردم باید به فنون شعر مسلط باشند اما احاطه بر فن شعر، اخوان واقعی را در ذهن متبلورتر می کند.