شبی از اشک خود پر کرده دامن
به کوی تو خرامان آمدم من
دو چشمم چشمه ابر بهاران
که گریان زیر باران آمدم من
زشوق دیدنت ای نور دیده
چه مجنون از بیابان آمدم من
دلم چون هاله مهتاب شب دیس
هوایت کرده از آن آمدم من
نه از شوری خبر نی از جوانی
چو پیری خسته بی جان آمدم من
چو اشکی از لب مژگان عاشق
ز ترس از دیده لرزان آمدم من
زدم تک تک به در با ناله ی دل
رقیب آنجا بود گریان آمدم من
سلام به دوستان جدید و عزیزم...
عضو جدید هستم
امیدوارم لحظات خوبی در کنار هم داشته باشیم...rahha
به کوی تو خرامان آمدم من
دو چشمم چشمه ابر بهاران
که گریان زیر باران آمدم من
زشوق دیدنت ای نور دیده
چه مجنون از بیابان آمدم من
دلم چون هاله مهتاب شب دیس
هوایت کرده از آن آمدم من
نه از شوری خبر نی از جوانی
چو پیری خسته بی جان آمدم من
چو اشکی از لب مژگان عاشق
ز ترس از دیده لرزان آمدم من
زدم تک تک به در با ناله ی دل
رقیب آنجا بود گریان آمدم من
سلام به دوستان جدید و عزیزم...
عضو جدید هستم
امیدوارم لحظات خوبی در کنار هم داشته باشیم...rahha