ابن حوقل، سیاح و جغرافیدان برجستهی عرب (سدهی چهارم ق.) در كتاب ارزشمند خود «صورت الارض» (یا: سفرنامهی ابن حوقل) گزارش سودمندی را دربارهی وضعیت مردم استان فارس در روزگار خود ارائه كرده است كه متن آن را در زیر میخوانید.
مردم فارس اغلب لاغر اندام و كممو و گندنگوناند ولی مردم سردسیرات تنومندتر و پرموتر و سفیدتر میباشند. و آنان را سه زبان است:
زبان «فارسی» كه بدان سخن میگویند، و همهی مردم فارس آن را میفهمند مگر الفاظی كه مختلف است و قابل فهم عموم نیست. اما زبانی كه كتابهای عجم و شرح وقایع و مكاتبات زردشتیان بدان نوشته میشود «پهلوی» است كه ایرانیان برای فهمیدن آن احتیاج به تفسیر دارند. دیگر، زبان «عربی» است كه مكاتبات پادشاه و دیوانها و عامهی مردم بدان است.
اما جامهی آنان: سلطان قبا میپوشد و گاهی سلاطین آن جا اگر چه ایرانی هستند، دراعه (نوعی جامهی دراز كه جلوی آن باز است) میپوشند و دراعهی آنان جلوش گشادهتر و گریبانهایاش پهن و جیبهای آن چون جیبهای كاتبان، و در زیر عمامههایشان كلاههای بلند است. شمشیرها را با حمایل میبندند. كمربند نیز دارند و كفشهایشان كوچكتر از آن ِ خراسانیان است. و در زمان ما جامهی سلطان تغییر یافته، زیرا غالباً یاران او جامهی دیلم میپوشند، و قضاتْ دنیه (كلاه مخصوص قاضی) و كلاههای شبیه آن، كه از نزدیك گوش بالا زده میشود، به سر میگذارند. و طیلسان و پیراهن و جبه میپوشند و دراعه و كفش برگشته و شكسته و كلاهی كه گوشها را فراگیرد نمیپوشند. جامهی بومیان آن جا حد وسط جامهی كاتبان و بازرگانان است، از قبیل طیلسان و ردا و پارچههای قومسی و خز و عمامه و كفش ناشكسته (ناخمیده) و پیراهن و جبه و جامههای آستردار. و اینان در زیبایی لباس و خوشپوشی بر یكدیگر برتری میجویند و جامههایشان مانند جامههای عراقیان است.
اخلاق پادشاهان و خادمان ایشان و بومیان و ندیمان و اطرافیان سلطان از قبیل كارگزاران دیوانها و جز ایشان و نیز كسانی كه بر آنان وارد میشوند، غالباً جوانمردی و تعیین مقرری و تهیهی غذاهای مختلف و رونق بخشیدن به سفره با خوردنیها و فراوانی طعام و آماده كردن شیرینی و میوه پیش از غذا، و دوری از سخنان زشت و اخلاق پست و تظاهر نكردن به كارهای زشت و زیادهروی در زیبا كردن خانه و جامه و سفره و رقابت با یكدیگر در این مورد، و ادب ظاهر و دانشی كه در میان همهی آنان شایع است، میباشد. اما غالب بازرگانان آن جا بیش از سایر شهرها به دوستی مال و گرد آوردن آن حریصاند.
... در تمام برّ و بحر مشرق هر شهری كه گروهی از ایرانیان در آن اقامت داشته باشند پاكدامنترین همهی مردم و بهترین طبقات هستند و اهل دانشاند، و بیشتر در باب كیفر روز قیامت مذاهب بصریان را دارند و به معتزله میگرایند، و خواص مردم گرمسیرات ابوعلی بن عبدالوهاب جبایی را بر همه برتری میدهند و او را به پیشوایی میپذیرند. اما مردم سردسیرات از قبیل مردم شیراز و اصطخر و فسا غالباً مذهب حشویه دارند و در فتوا تابع مذاهب اهل حدیثاند. در فارس، یهود و نصاری و زردشتیان نیز هستند اما صابئی، و سامری در میان ایشان نیست. شمار زردشتیان بیش از صاحبان سایر مذاهب، و یهود كمتر از نصاری است، و زردشتیان در فارس بیشتر از نقاط دیگر هستند، زیرا كه مركز فرمانروایی و ادیان و كتابها و آتشكدههای آنان در آن جا است و در زمان ما نیز مردمْ وارث همان امور میباشند.
مردم فارس را آیینی پسندیده است و آن بزرگداشت خاندانهای قدیمی و گرامی داشتن بزرگان و منعمان است. در آن جا خاندانهایی است كه كارهای دیوانی را از روزگار قدیم تا زمان ما از یكدیگر به ارث میبرند، از جملهی آنان آل حبیب است و از بزرگان این خاندان مُدرك و احمد و فضل پسران حبیباند و اصل ایشان از كامفیروز و منشأ ایشان شیراز بود، كه در این شهر اقامت كردند و كارهای بزرگ به عهده گرفتند. مأمون، مُدرك بن حبیب را برای تصدی محاسبات دیوانی فراخواند و او را از وجوه خادمان خود گردانید و بر او قرائت كرد.
مردم فارس اغلب لاغر اندام و كممو و گندنگوناند ولی مردم سردسیرات تنومندتر و پرموتر و سفیدتر میباشند. و آنان را سه زبان است:
زبان «فارسی» كه بدان سخن میگویند، و همهی مردم فارس آن را میفهمند مگر الفاظی كه مختلف است و قابل فهم عموم نیست. اما زبانی كه كتابهای عجم و شرح وقایع و مكاتبات زردشتیان بدان نوشته میشود «پهلوی» است كه ایرانیان برای فهمیدن آن احتیاج به تفسیر دارند. دیگر، زبان «عربی» است كه مكاتبات پادشاه و دیوانها و عامهی مردم بدان است.
اما جامهی آنان: سلطان قبا میپوشد و گاهی سلاطین آن جا اگر چه ایرانی هستند، دراعه (نوعی جامهی دراز كه جلوی آن باز است) میپوشند و دراعهی آنان جلوش گشادهتر و گریبانهایاش پهن و جیبهای آن چون جیبهای كاتبان، و در زیر عمامههایشان كلاههای بلند است. شمشیرها را با حمایل میبندند. كمربند نیز دارند و كفشهایشان كوچكتر از آن ِ خراسانیان است. و در زمان ما جامهی سلطان تغییر یافته، زیرا غالباً یاران او جامهی دیلم میپوشند، و قضاتْ دنیه (كلاه مخصوص قاضی) و كلاههای شبیه آن، كه از نزدیك گوش بالا زده میشود، به سر میگذارند. و طیلسان و پیراهن و جبه میپوشند و دراعه و كفش برگشته و شكسته و كلاهی كه گوشها را فراگیرد نمیپوشند. جامهی بومیان آن جا حد وسط جامهی كاتبان و بازرگانان است، از قبیل طیلسان و ردا و پارچههای قومسی و خز و عمامه و كفش ناشكسته (ناخمیده) و پیراهن و جبه و جامههای آستردار. و اینان در زیبایی لباس و خوشپوشی بر یكدیگر برتری میجویند و جامههایشان مانند جامههای عراقیان است.
اخلاق پادشاهان و خادمان ایشان و بومیان و ندیمان و اطرافیان سلطان از قبیل كارگزاران دیوانها و جز ایشان و نیز كسانی كه بر آنان وارد میشوند، غالباً جوانمردی و تعیین مقرری و تهیهی غذاهای مختلف و رونق بخشیدن به سفره با خوردنیها و فراوانی طعام و آماده كردن شیرینی و میوه پیش از غذا، و دوری از سخنان زشت و اخلاق پست و تظاهر نكردن به كارهای زشت و زیادهروی در زیبا كردن خانه و جامه و سفره و رقابت با یكدیگر در این مورد، و ادب ظاهر و دانشی كه در میان همهی آنان شایع است، میباشد. اما غالب بازرگانان آن جا بیش از سایر شهرها به دوستی مال و گرد آوردن آن حریصاند.
... در تمام برّ و بحر مشرق هر شهری كه گروهی از ایرانیان در آن اقامت داشته باشند پاكدامنترین همهی مردم و بهترین طبقات هستند و اهل دانشاند، و بیشتر در باب كیفر روز قیامت مذاهب بصریان را دارند و به معتزله میگرایند، و خواص مردم گرمسیرات ابوعلی بن عبدالوهاب جبایی را بر همه برتری میدهند و او را به پیشوایی میپذیرند. اما مردم سردسیرات از قبیل مردم شیراز و اصطخر و فسا غالباً مذهب حشویه دارند و در فتوا تابع مذاهب اهل حدیثاند. در فارس، یهود و نصاری و زردشتیان نیز هستند اما صابئی، و سامری در میان ایشان نیست. شمار زردشتیان بیش از صاحبان سایر مذاهب، و یهود كمتر از نصاری است، و زردشتیان در فارس بیشتر از نقاط دیگر هستند، زیرا كه مركز فرمانروایی و ادیان و كتابها و آتشكدههای آنان در آن جا است و در زمان ما نیز مردمْ وارث همان امور میباشند.
مردم فارس را آیینی پسندیده است و آن بزرگداشت خاندانهای قدیمی و گرامی داشتن بزرگان و منعمان است. در آن جا خاندانهایی است كه كارهای دیوانی را از روزگار قدیم تا زمان ما از یكدیگر به ارث میبرند، از جملهی آنان آل حبیب است و از بزرگان این خاندان مُدرك و احمد و فضل پسران حبیباند و اصل ایشان از كامفیروز و منشأ ایشان شیراز بود، كه در این شهر اقامت كردند و كارهای بزرگ به عهده گرفتند. مأمون، مُدرك بن حبیب را برای تصدی محاسبات دیوانی فراخواند و او را از وجوه خادمان خود گردانید و بر او قرائت كرد.