مجموعه اشعار زیبای یغما گلریی

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0



userupload_2013_7755945321423668943.5783.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0



userupload_2013_11953969901424103803.5078.jpg


عبورِ ذهنِ شاعر از مرزِ خطِ قرمز
عربده با دهان بند ، آزادی با مجوّز
بازم یه مرگِ مشکوک تو لیستِ ثبتِ احوال
دوباره دوربینا کور، دوباره میکروفن لال

ته رنگی از تبسم روی لبِ گوینده:
یک سکته ی به موقع ، یک عطسه ی کُشنده
بی احتیاطی و خواب ، رانندگی در مستی
شلیکِ یک اشک آور، از ماشینی دربستی ...

دنیا چشاشُ بسته ، تا نشنوه ، نبینه
بازم مرگِ طبیعی ... تیترِ خبر همینه

تو گوشیای تلفن ، باز لونه داره یک موش!
حتی تو خواب حرف نزن! اون جا بیداره یک گوش!
یکی تمامِ وقتا ردِ تو رُ می گیره
قفس تمامِ دنیاس ، هر آزادی ، اسیره
اگه یه وقتی مغزت از گفتنی پُر باشه
باید زیرِ زبونت قرصِ سیانور باشه
باید بگیره قلبت حتی به زورِ سرنگ
باید بری آب تنی با پای بسته به سنگ

دنیا چشاشُ بسته ، تا نشنوه ، نبینه
بازم مرگِ طبیعی ... تیترِ خبر همینه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
شبیه لرزیدن پوست یک مادیان
وقتی گنجشکی بر گرده اش می نشیند
یا لرزیدن دست های مادربزرگ
وقتی چای را
از استکان به نعلبکی می ریخت
برای سرد شدن

مثل لرزیدن آرام یک مزرعه ی چای
در نم نم باران
یا لرزیدن گوشی موبایل
بر میز شیشه ای

می لرزد دل من
... وقتی
نام تو را می شنوم ...

{ یغما گلرویی }

__________________
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
بالا می‌بری فنجان قهوه را
با دَه توت‌فرنگی سرانگشتانت
و بخار می‌گیرند
چشم‌های عمیقی که دره‌های هرازند
و هزار ماشینِ مجنونِ سربه‌هوا را
به قراضه بدل کرده‌اند.

پس من جوان می‌شوم
در چشمانِ تو
و تارهای سفیدِ ریشم
چریک‌وار،
در مهِ قهوه‌ای کوبایی مخفی می‌شوند.

حالا جرات می‌کنم بگویم
تقویم‌های غبار گرفته را
به چخماقِ چشمانت آتش بزن!
در زیر این کتِ مخمل
قلبی هجده‌ساله می‌تپد
که رسیدن به استوای عمر را
باور ندارد ..


{ یغما گلرویی }
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
سایه ی ستاره

شبا تو تمام‌ شهر دوتا دریچه‌ روشنه‌
یکی‌ چلچراغ‌ِ توست‌ ، اون‌ یکی‌ فانوس‌ِ منه‌
ما مث‌ِ دوتا ستاره‌ می‌درخشیم‌ توی‌ شب‌
نبض‌ِ سرخ‌ِ نفسم‌ تنها واسه‌ تو می‌زنه‌

ما دوتا پولک‌ِ نوریم‌ رو یه‌ ترمه‌ی‌ سیاه‌

یه‌ گُذر با دو تا فانوس‌ ، یه‌ شبیم‌ با دوتا ماه‌
نکنه‌ یه‌ شب‌ ستاره‌ی‌ تو روشن‌ نباشه‌
نکنه‌ یه‌ وقت‌ من‌ُ جا بذاری‌ تو نیمه‌ راه‌

نکنه‌ پنجره‌ ت‌ُ یکی‌ ببنده‌ ! نازنین‌

نکنه‌ چشمکت‌ُ بدزدن‌ از شب‌ِ زمین‌
بی‌تو من‌ جایی‌ ندارم‌ تو تموم‌ِ آسمون‌
بی‌تو من‌ سایه‌ی‌ یک‌ ستاره‌ام‌ ! فقط‌ همین‌

بین‌ این‌ دو تا دریچه‌ یه‌ پُل‌ از ترانه‌هاس‌

جاده‌ی‌ روشن‌ِ بیداری‌ِ عاشقانه‌هاس‌
بین‌ِ آوازِ من‌ُ دل‌ِ دل‌ ِ تو فاصله‌ نیست‌
طپش‌ِ ترانه‌ها رها از این‌ بهانه‌هاس‌

این‌ دو تا ستاره‌ سرچشمه‌ی‌ آوازِ منن‌

مث‌ِ دونه‌های‌ الماس‌ توی‌ شب‌ برق‌ می‌زنن‌
چلچراغ‌ عشق‌ِ ما هیچ‌ شبی‌ خاموش‌ نمی‌شه‌
حتا ما اگه‌ نباشیم‌ این‌ چراغا روشنن‌

نکنه‌ پنجره‌ ت‌ُ یکی‌ ببنده‌ ! نازنین‌

نکنه‌ چشمکت‌ُ بدزدن‌ از شب‌ِ زمین‌
بی‌تو من‌ جایی‌ ندارم‌ تو تموم‌ ِ آسمون‌
بی‌تو من‌ سایه‌ی‌ یک‌ ستاره‌ام‌ ! فقط‌ همین‌ !!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
موهای نوه ات را نوازش می کنی
در ایوان پاییز
و به شعرهای شاعری می اندیشی
که در جوانی ات
عاشق تو بود
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم می توانست
موهای سپیدت را
به نخستین برف زمستان تشبیه کند
و در چین دور چشمانت
حروف مقدس نقش شده بر کتیبه های کهن را بیابد
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
ترانه ی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامه ی "مروری بر ترانه های کهن" شاید
و بار دیگر به یاد خواهی آورد
سطر هایی را
که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
بجی‌ ! قدِ یه‌ نخود چشمات‌ُ بنداز به‌ دِلم‌ !
بی‌تو من‌ عینهو مثل‌ِ یه‌ سِجِلدِ باطلم‌ !
به‌ چراغ‌ِ گُذرِ مستای‌ نصفه‌ شب‌ قسم‌،
که‌ کتک‌ خورده‌ی‌ این‌ زمونه‌ی‌ هلاهلم‌ !
بازو رُ نیگا نکن‌ ما لِه‌ِتیم‌ ! آبجی‌ خانوم‌ !
کفترام‌ فقط‌ به‌ عشق‌ِ تو می‌شینن‌ روی‌ بوم‌ !
بومتون‌ لَب‌ به‌ لَب‌ِ با بوم‌ِ ما ، خودت‌ بگو،
آخه‌ چی‌ می‌شه‌ تو هَم‌ بیای‌ بشینی‌ رو به‌ روم‌ ؟
سَنَدِ منگوله‌دارِ دلمون‌ وَقف‌ِ شُما !
کفترای‌ جَلدمون‌ ارزونی‌ِ سقف‌ِ شُما !
ما زمین‌ْخورده‌ی‌ اون‌ چشمای‌ عاشق‌کشتیم‌ !
نمی‌بینی‌ ما رُ امّا عُمریه‌ دِلخوشتیم‌ !
آبجی‌ جون‌ ! دوس‌ ندارم‌ که‌ آبجی‌ جون‌ صدات‌ کنم‌ !
یه‌ اشاره‌ کن‌ تا حتّا جونم‌ُ فدات‌ کنم‌ !
آخه‌ قربونت‌ بِرَم‌ ! وقتی‌ تو کوچه‌ راه‌ می‌ری‌،
یه‌ کم‌ آسّه‌تر برو ! اَمون‌ بده‌ نگات‌ کنم‌ !
ما که‌ جزغاله‌ شُدیم‌ بَس‌که‌ آتیش‌ سوزوندی‌ تو !
کفترِ جَلدت‌ُ از رو پُشت‌ِبوم‌ پَروندی‌ تو !
به‌ خیالت‌ دِل‌ِ کفتربازا کاروون‌سَراس‌ ؟
نه‌ عزیز ! این‌جوری‌ نیس‌ که‌ تو دِل‌ِ ما موندی‌ تو !
سَنَدِ منگوله‌دارِ دلمون‌ وَقف‌ِ شُما !
کفترای‌ جَلدمون‌ ارزونی‌ِ سقف‌ِ شُما !
ما زمین‌ْخورده‌ی‌ اون‌ چشمای‌ عاشق‌کشتیم‌ !
نمی‌بینی‌ ما رُ امّا عُمریه‌ دِلخوشتیم‌!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: سحریی، nadiya، zahra و 1 کاربر دیگر

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0

userupload_2013_5674744851424446111.4678.jpg


كجا بودي؟
لابد تو آن دخترک هفت ‌ساله بودی
با روپوش بنفش سال اول مدرسه
در ظهر تابستان نوزده سالگی من
دخترکی که بافته‌های مویش
در پس مقنعه‌ای سفید پنهان بود
و من با دستانم لپ‌های صورتی‌اش را گرفتم
و او خندید.

کجا بودی وقتی دماغ ناظم دبیرستان را می‌شکستم؟
کجا بودی وقتی کتک می‌خوردم
در سلولی به ابعاد چهار قدم؟
وقتی نخستین ترانه متولد شد تو کجا بودی؟
عروس باغ‌های معلق که گیس معطرت مست می‌کند
شب ‌بوهای تمام پارک‌های سوت و کور تهران را

کجا بودی؟
وقتی نقشه می‌کشیدم برای تغییر دادن جهان
با دوستی که سرانجام
به جرم سرقت مسلحانه از یک عطرفروشی اعدام شد؟
وقتی تلو تلو می‌خوردم مسیر یوسف ‌آباد تا گیشا را
در ساعت سه‌ بعد از نیمه شب؟
وقتی در اورژانس بیمارستان رضایی
تیغِ کاتر را با پنس از پهلویم بیرون می‌کشیدند
تو کجا بودی تا با یک لبخند، غولِ درد مرا زمین بزنی؟

حالا تو این جایی
رو در روی من ، و این کلاس دو نفره غایبی ندارد...
پس مرا که بيزارم از تمام معلم‌ها بر نیمکتی از عشق بنشان
و بیاموزم که چگونه با دیریافتگی این دست‌ها کنار بیایم
دخترک شیرعسلی تابستان دور
که جای انگشتان دستم هنوز بر گونه‌های مغرور تو مانده
من آن دانه‌ شنم
که در صدف آغوشت
مروارید می‌شود.//
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم
سلمانی و ساعت و سیب
سکه و سلام و سکوت
و سبزی صدای بهار
هفت سین سفره ی من بود
بچه که بودم
دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت
که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید
بچه که بودم
تنها ترس ساده ام این بود
که سه شنبه شب آخر سال
باران بیاید
بچه که بودم
آسمان آرزو آبی
و کوچه ی کوتاه مان
پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

Atash

افتخاری
2013-07-17
1,568
3,723
0
«عزیزترین مهمانِ من»


userupload_2013_9275489761424498747.7045.jpg


عزیزترین مهمانِ من در مراسم امضای کتابِ اهواز. دختر کوچولویی دوست داشتنی با چشم های درخشان که ترانه هایم - حتا آن ها که هنوز آهنگی برایشان ساخته نشده - را از بر بود و با آمدنش خستگی تمام این سال های مرا در کرد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nadiya، zahra و Sina

moh@mad

New member
2016-04-20
15
12
0
در غیاب تو ترانه های تکان دهنده نوشتم
به تماشاى کشورهای جهان رفتم
خانه خریدم مردِ خانه شدم
اما هنوز جای تو در تک تک دقیقه ها خالی ست
شعرها برای زیبا شدن به تکه ای از تو محتاجند
و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند
چه کسی باور می کرد در نبود تو تقویم ها ورق بخورند
و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم
بی آن که صدای کف زدنت در گوشم بپیچد
دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست
که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند
و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام
که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند !

 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر