طلوع سپیده سعادت * ویژه نامه ولادت با سعادت امام زمان (عج) *

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


66760844382234665276.gif


**طلوع سپیده سعادت **

** ویژه نامه ولادت با سعادت امام زمان (عج) **




19193879522398910316.gif



قال المهدی عج الله تعالی فرجه شریف



لو ان اشياعنا و فقهم الله لطاعته علـى اجتماع من القلوب فى الوفاء
بالعهد عليهم لما
تـاخـر عنهم اليمـنبلقائنا و لتعجلت
لهم السعاده بمشاهـدتنا.



اگرشيعيان ما كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفق بدارد در وفاى به
عهد و پيمان الهى اتحاد اتفاق مى داشتندو عهد و پيمان را محترم مـى شمردند
سعادت ديـدار مـا به تـاخـيـر نمـى افتـاد و زودتـر
به سعادت ديـدار ما نـائـل مى شدند.



احتجاج طبرسى ,ج 2,ص 499



68380741103376007977.gif




 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0



62631335122209028142.gif



در هوای بی‏قراری انتظار، منتظر نسیم وصال تو هستیم
تا بیایی و حضور ما را شکوفه باران کنی.

روزی که خورشید تابناک تو از سمت مشرق جغرافیایی
دل‏ها طلوع کند، دیگر برای همیشه، سیاهی شب را از یاد خواهیم
برد و زلف وصال خو را به نسیم حیات بخش تو خواهیم سپرد.

قدم‏های نگاه دل را به سمت جاده‏ای رهسپار کرده ‏ایم که
در انتهای آن، دریایی از دل بی‏کرانه تو باشد.

حجم احساس ما فشرده از لحظه‏ های سبزی است
که با حضور قدم‏های تو متبلور خواهد شد.


با آمدنت، بر کویر وجودمان باران عاطفه می ‏بارد و آن‏گاه،
رنگین کمانی از عشق، بر آسمان آبی زندگیمان نقش خواهد بست.

قرن‏هاست که در سه راهی انتظار منتظر مانده‏ایم و زمان، در
سرازیری خاکی دنیا به نفس نفس افتاده است، اما
از حرکت نمی ‏ایستد تا به لحظه موعود برسد.


نگاه‏ها خیره مانده ‏اند تا با حضور تو قفل حیرتشان شکسته شود.
دریا، هنوز بر شانه‏هایش سنگینی متلاطم توفانی خویش را ت
حمّل می‏کند،تا کشتی نجات تو به ساحل دیدارها برسد.

آفتاب، لحظه‏ های خود را به شب وام داده است تا
هنگام آمدنت، لحظه‏ای از پرتوافشانی مضایقه نکند و شب به
این باوررسیده است که روزی باید کوله ‏بار خود را برای همیشه ببندد.

درختان، زمستان را به بازی گرفته ‏اند و بهار، نوید ماندن
را سر داده است؛ لحظه موعود نزدیک است.

علف‏های هرزه، دیگر جایی برای ماندن ندارند و گیاهان
سبز، اصرار به روییدن دارند تا سبزترین
لحظه‏ های خود را زیر قدم‏هایت نثار کنند.

اتوبوس زمان، در خیابان‏های انتظار در حرکت است
و مسافران، به ساعت‏های خویش نگاه می‏کنند، اما
هنوزعقربه‏ ها به ساعت ظهور نرسیده ‏اند.

آقا جان!
چشم به راه روز «پادشاهی عدالت» هستیم.



08733975601869150347.gif

79498331592612356694.gif

08733975601869150347.gif

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


باز قدسی نفسان زمزمه پرداز شدند
به سوی سامره آماده پرواز شدند


چهره ها با گل لبخند همه باز شدند
بلبلان چمن حُسن درآواز شدند

نورشادی به زمین و به فلک موج زند
ازفلک تا به زمین فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام وبه درود آمده است


چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که حبریل فرود آمده است

محشری گشت بپا گر که قیامت کردند
همـه درهاله ای از نور اقـامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که ازاو گشته جهان غرق تجلا امشب

همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات ازاین نور بود دیده موسی امشب


عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است
همه گفتند که مهدی است هویدا شده است

برهمه خلق جهان خیرکثیر آمده است
سوره ی نور خداوند قدیر آمده است


به محمد به علی باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است

او بود جنت ما، کعبه ی ما، مقصدما
خال رخساره ی او شد حجرالاسود ما

هستی ازیمن قدومش زغم آزاد بود
خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود

این همان وعده موعود وخداداد بود
هرکه شدمنتظر مقدم او شاد بود

آری ای اهل ولا موسم دیدار شده
آیت نصــرمــن الله پــدیــدار شده

غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب نشینان سماوات همه حیرانش


عرشیان مات زقدر وشرف وایمانش
کرده درعرش خداوند سه شب مهمانش

درسماوات کنون فصل گل وهم عهدیست
میزبان خالق ومهمان عزیزش مهدیست

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گلها زنسیم سحری زنده شویم

پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همــه با پیــرویش گرم کنیم
همه درمحضر او اوئیم از او شرم کنیم

همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست

آن دل انگیز ترین مایه امید کجاست
آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست

کاش مارا ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ماهمه را حکم ظهورش بدهند


شاعر : استاد سید هاشم وفایی




 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0
12819728472719066602.gif



تو می آیی! این را نسیم، سرِ گلدسته ی سرو فریادزده
استو شکوفه ها باور کرده اند.

هر صبح قناری دل تنگی ام، بر شاخه ی نیاز می نشین
د و برای استقبال از تو، سرود آماده می کند.


هر غروب گُل های نرگس بر رشته های چادرِ مادرت
بوسه می زنند تا فرزندش زودتر باز آید.

باور کن تمامِ باغ تو را می خواهد؛ دیگر بی تو
عطرِ سیب هم چنگی به دل نمی زند.



تو می آیی! از پشتِ زمان ها، از لابلای قرون، از سابقه ی
تاریخ، از کنارِ برکه ی آرزوها، تنهای تنها و سوار
بر اسبی به رنگ شکوفه ها.

وقتی که بیایی، بهار به شوقت می ماند و نوبت به فصل
دیگر نمی رسد. خورشید از آسمان پایین می آید
و گلْ میخِ آستانه ی خانه ات می شود.


تو می آیی! و به همراهت سبزینه ی ایمان می آوری.
بر منبرِ گل های امید می ایستی و خطبه ی طراوت می خوانی.

آن روز، متنِ سخنانِ تو را بر برگ های گلِ آفتاب گردان
می نویسند و چلچله ها، با الهام از آن نغمه خوانی می کنند.
آن طرف تر، خارهای ستم، از رعدِ فریادت آتش می گیرند.


تو می آیی! آخر تو از نسلِ آمدنی، از نسل بشارت
از نسل «جاء الحق و زهق الباطل».

هم زمان با آمدنت، هزاران پرنده از قفس می پرند
و آسمان در بی شماری پروازها، مشبَّک می شود.

چشم ها خیره ی بوسه های نسیم بر تحت الحَنَک تو خواهد ماند
و گوش ها، جرعه جرعه، اذان خواهد نوشید.

آن روز، لشکر لشکر گُل، دعای باغبان خود را آمین
خواهند گفت!

و اکنون، در جشن میلادت، آن روز را به انتظار می نشینیم.


93302549899146906230.gif

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


آفتاب، از همه پنجره ها لبریز شد و
نسیم، بوسه بر پیراهن غنچه های معطر زد.

پیله ها پروانه شدند و پروانه ها پرواز.
همه لب های خسته از گفتن، با لبخند آشتی کردند.

تو که آمدی، چشم همه آینه ها روشن شد
و دست های تنها مانده، دلگرم شدند.

فانوس های زمزمه روشن شدند تا مرثیه ها را ترانه کنند
و به ماهی ها یاد بدهند که دریا را می شود با کلمات آواز کرد.


تو که آمدی، دنیا گلستان شد و باغ ها با
بهارها پیمان بستند تا همیشه بهاری بمانند.


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


امشب، کوچه های سامرا، چراغان میلاد کسی است
فروغ بخش شب انتظار، آمدنی است
رفیق، آمدنی غمگسار آمدنی است

به خاک کوچه دیدار، آب می پاشند بخوان
ترانه، بزن تار، یار آمدنی است


که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام می کند.
او می آید و فرشتگان مقرب، با کاسه هایی
از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرجس می آیند.

می آید و جهان به پیشوازش می شتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفان ها فرو می نشینند و زمستان، خانه خراب نفس های
اردیبهشتی اش به دوردست ترین کوه ها می گریزد.

ای موعود دل های خسته! تو می آیی و روزهای
پیرمان، جوانی از سر می گیرند.

کجاوه بهار، فرود می آید در کوچه های پر درخت انتظار.
با تو خزانی نیست و خواب های آشفته باغ
به رؤیای سبز رویش بدل می شود.

نامت، سپیده ای است که دهان آسمان را متبرک می کند.
نگاهت، حماسی ترین چشم ها را به فروتنی وا می دارد.

بازگرد تا دیوار بلند انتظار، فرو بریزد، تا پنجره ها
به سمت روشن ظهورت گشوده شوند و سینه سرخان
غریب، بر بام عدالتت ترانه آشنایی سر دهند.

ای مسافر سال ها!
بی تو لحظه هایمان در غبار فراموشی مدفون است.

بی حضورت، زندگی، تکراری است بیهوده
که تیغ های رخوت بر تاروپودمان می زند.

بادهای وحشی، بر پیکر نازک شکوفه هامان
فرود می آیند و به خاکشان می ریزند.

تو در کجای زمان پنهان شده ای که ثانیه هامان
به جست وجویت از پا افتاده اند؟

باز آی که صبر از کف داده و رنجور،
کوچه های انتظارت را به مویه نشسته ایم.

رواق منظر چشم من، آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه، خانه توست

معصومه داوودآبادی



 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


ماه به نیمه رسیده است و «ماه» در کامل ترین صورت ممکنِ
خویش در سینه آسمان، همانند چشمی بیدار
و روشن به نظاره نشسته است

خانه ای را که میزبان قدم های خورشید است؛ خورشیدی که نه تنها
بر عالم ظاهر که بر «هستیِ» هستینیز سایه افکن شده است

و جلوات بی کران نورش، تمام زوایای تاریک و موهوم
شک و دودلی را روشن می کند.

خورشیدی که از مشرق عشق سر برآورده است.
خورشیدی که از دامان امامت قامت برافراشته است


تا چراغ هدایت حسین علیه السلام را فروزنده نگاه دارد.
این خورشید را تلاطم بی فرجام هیچ غروبی نخواهد توانست

در نوردد و خیال پوچ و تیره هیچ ابری، تاب و توان جدایی
انداختن این خورشید را از نگاه های روشن بین ندارد.

هیچ ابر تیره پوشی نخواهد توانست چهره نورانی اش را مخفی کند.
خورشیدی که از درون خانه دل ها طلوع می کند و از
درون به بیرون، نور گسترانی می کند.

ماه به نیمه رسیده است؛امّا امامت کامل گردیده است.
آخرین امام نیز قیام می کند در نیمه ماه تا کامل شود؛

ادامه نویدی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله
به شیعیان داده بود.

او قامت برافراشته است تا دل های مشتاق، بر شاخسار
بالابلند عشق به ولایت آشیانه بسازند و دانه
برچینند از کرامت دستانش.

در نیمه ماه، خورشیدی قدم بر خاک گذاشته است
که قیامتی به پا می کند، روزی که قامت به
قیام ازلی خویش راست کند.

دور نیست آن وعده گاه موعود و آن سحرگاه وعده داده شده.
روزی طلوع خواهد کرد از پس شانه های افراشته خورشید


برج امامت، از پس شانه های مهدی قائم آل محمّد(عج)
خورشید ظهور طلوع خواهد کرد.

او خواهد آمد؛
شاید در نیمه دیگری از ماه؛


همان زمان که ماه در کامل ترین صورت ممکن
چشم بر خاک دوخته است.

امیر اکبرزاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0



ای نسیم زنده صبح!


در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم؛
بیا که آسمان روشن پروازهایمان، همچون فریادهای
معطل ­مانده در گلو، آماده دیدار توست.

ای روشنای مشرق توحید!
خجستگی میلادت را به لحظه میعادت پیوند بزن و چون
بارقه شهاب، فضای دل تنگی ما را چراغان کن.


بیا و صحن سبز حضورت را مصلّای نماز صبح دیدارت کن.
ای صاحب دقیقه­های انتظار!

«مژده وصل تو کو؟ کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از هر دو جهان برخیزم

یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم»

کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟
تو پیغام سبزی از جانب بالایی که بشارتِ رسیدنت،
تمام دردهای ناگفته را مرهم است


امروز که شوق میلاد تو با اشک فراقت درآمیخته است
شمع انگشتانمان را با دعای فرجت افروخته­ ایم تا شیرینی
وصال را در رؤیای دیدارت بچشیم.

دفتر دلواپسی زمین، نقطه­ای را می­جوید تا بر سرِ خط،
نام تو را بنویسد؛ نام تو را، یا اباصالح المهدی!

«کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟»
بیا!

سکوت که می­کنم، گویی از افلاک، صدای تلاوت قرآن
می­آید که به وعده رسیدنِ زمین به صالحین، بر
سازِ بی­قراری و فراق تو چنگ می­زند.

اینک در قله ­های استجابت قنوتِ دست­هایمان
تعجیل حضورت را از آسمان می­طلبد و
سهم خود را از وجود تو می­خواهد؛

باشد که در تقسیم شیرینی جان تو، دیدارت
را روزی ما سازند.بیا ای آیینه راز.

بیا و ساحل چشم امیدوارانت را به
آبی دریای حضورت روشن کن!


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


نرگس! نگران نباش

امشب خواب، اهل خانه امام حسن عسگری علیه السلام
را تا سحرگاه بدرقه نمی کند.

نرگس! آرام باش؛ آرام تر از سکوت.
امشب «تو سعادتمندترین بانوی عالمی»
این حوریان هستند که اطراف تو را محاصره کرده اند.


نرگس! بخوان انا انزلناه را و بشنو که این جنین
نیز با تو زمزمه می کند آیات عشق را.

بخوان! که این کودک نیز با تو همنوا شده است.

نرگس! بنگر که هاله ای از نور، اطراف تو را در
برگرفته و بنگر طفلی که از این هاله برمی آید.

بنگر که چگونه سوی نور سجده کرده و می گوید:

«اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان جدی
رسول اللّه و ان ابی امیرالمؤمنین وصی رسول اللّه».


نرگس! نگاهت را به سوی غنچه لبان فرزندنت جاری کن
و ببین که فرزندت چگونه از پروردگارش قدم هایی ثابت و
استوار می طلبد، که به وسیله آن جهان را پر از عدل و داد کند.


نرگس! نگاهت را به سوی آسمان دراز کن و بنگر
که مرغان بهشتی کِل می کشند تولد فرزندت را.


بنگر که چگونه از کرانه های نور، به روی زمین فرود
می آیند و فرزندت را با خود به اوج می برند.


نرگس! نگران نباش که این روح القدس، محبوب
خداست، کودکت را به او بسپار.


نرگس! اینک محزون مباش و اشک مریز که روح القدس
عنقریب او را نزد تو می آورد


سلام بر تو ای مصلح دوران.
مبارک باد زاد روزت، مبارک باد
گاه آمدنت و مبارک باد، گاه ظهورت!


عاطفه سادات موسوی

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


یک پیاله دعای فرج


شنیده ام جایی هست در همین نزدیکی ها که هرگاه
از فراموشی رؤیاها دلت گرفت، می توانی تمام ترانه های
پرگریه ات را در گوشه و کنار آن جا بگذاری و برگردی!


آنجا همیشه چراغی روشن است
برای مسافران شب
که از خواب غمگین ترین نرگس گم شده می آیند.

آنجا، عطر آرام عبورش هنوز
تا آخرین پیچ جاده پیداست.


نمی دانم اولین زائری که ردپایش را دنبال کرد و بر
سرمنزل ستاره رسید، راز شفای قفل کهنه انتظار را با خود کجا برد؟

شنیده ام که کسی هست؛ایستاده بر درگاه آخرین صبح رهایی که
تمام مویه های بر باد رفته را در کوله بار تنهایی خویش دارد
و تمام آن چراغ های باران خورده را که به یادش شکسته است.


اگر از راه علاقه به جانب خلوت غروب بردی
عطر محرمانه سلام ستاره را خواهی شنید؛

پس بیا برویم به حوالی چیدن یک پیاله دعای فرج؛
شاید خواب تلخ زمستان
به سحر برسد!


نزهت بادی

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

zahra

مدیر ارشد
2013-09-24
3,072
2,573
0


موعود بيا حسن مطلع اين شعر،نام توست
سر انگشتانم از موسيقى الهام تو رقصان
مرا آتش نزد اين مستى جام از پى هر جام بياور

فصل ها را بويى از ارديبهشت عشق شبانه،
آفتابى شو كه آيينه در آيينه پرازرنگين كمان است
آسمان دررقص پرچمها ببين منظومه هاى آفرينش رو به پايان است

سراپا شور! گل كن!
نوبت حسن ختام توست

و با هر واژه، ضرب اهنگ پولادين گام توست
و اين گل نغمه ها آكنده از عطر كلام توست

كه افروزه ى اين دور بى فرجام، جام توست
شميم اين شقايق زارها مست از مشام توست


تمام چشمها همه از خورشيد همام توست
برافراز آن شكوه سبز را، وقت قيام توست!

سراپا شور!گل كن!
نوبت حسن ختام توست


سراپا شور!گل كن!
نوبت حسن ختام توست

محمد تقى اكبرى






sigpic1889_8.gif




اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sina

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر