صبر سنگ ( فروغ فرخزاد )

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,709
2,901
113
چابکســـر



روز اول پيش خود گفتم
ديگرش هرگز نخواهم ديد

روز دوم باز ميگفتم
ليك با اندوه و با ترديد

روز سوم هم گذشت اما
بر سر پيمان خود بودم



ظلمت زندان مرا ميكشت
باز زندانبان خود بودم

آن من ديوانه عاصي
در درونم هايهو مي كرد
مشت بر ديوارها ميكوفت


روزني را جستجو مي كرد
در درونم راه ميپيمود

همچو روحي در شبستاني
بر درونم سايه مي افكند

همچو ابري بر بياباني
مي شنيدم نيمه شب در خواب

هايهاي گريه هايش را
در صدايم گوش ميكردم
درد سيال صدايش را


شرمگين مي خواندمش بر خويش
از چه رو بيهوده گرياني

در ميان گريه مي ناليد
دوستش دارم نمي داني
بانگ او آن بانگ لرزان بود


كز جهاني دور بر ميخاست
ليك درمن تا كه مي پيچيد

مرده اي از گور بر مي خاست
مرده اي كز پيكرش مي ريخت


عطر شور انگيز شب بوها
قلب من در سينه مي لرزيد

مثل قلب بچه آهو ها
در سياهي پيش مي آمد

جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزديكتر ميشد

ورطه تاريك لذت بود
مي نشستم خسته در بستر

خيره در چشمان روياها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنياها


باز تصويري غبار آلود
زان شب كوچك ‚ شب ميعاد

زان اطاق ساكت سرشار
از سعادت هاي بي بنياد

در سياهي دستهاي من
مي شكفت از حس دستانش


شكل سرگرداني من بود
بوي غم مي داد چشمانش

ريشه هامان در سياهي ها
قلب هامان ميوه هاي نور

يكديگر را سير ميكرديم
با بهار باغهاي دور

مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رويا ها

زورق انديشه ام آرام
ميگذشت از مرز دنيا ها


روزها رفتند و من ديگر
خود نميدانم كدامينم

آن مغرور سر سخت مغرورم
يا من مغلوب ديرينم ؟

بگذرم گر از سر پيمان
ميكشد اين غم دگر بارم

مي نشينم شايد او آيد
عاقبت روزي به ديدارم
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر