شعر شریعتی در مورد مادر

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,709
2,901
113
چابکســـر





مادر نگاه خسته و تاریکت

با من هزارگونه سخن دارد



با صد زبان به گوش دلم گوید

رنجی که خاطر تو ز من دارد



دردا که از غبار کدورت ها

ابری به روی ماه تو می بینم



سوزد چو برق خرمن جانم را

سوزی که در نگاه تو می بینم



چشمی که پر زخنده ی شادی بود

تاریک و دردناک و غم آلودست



جز سایه‌ی ملال به چشمت نیست

آن شعله‌ی نگاه، پر از دود است



آرام خنده مــی زنــی و دانم

در سینه‌ات کشاکش طوفان است



لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر

سوزنده تر ز اشک یتیمان است



تلخ است این سخن که به لب دارم

مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم



امّا تو ای دریغ گمان بردی

فرزند مهربـان تو من بودم



چون شعله‌ای که شمع به سر دارد

دائم ز جســم و جـــان تـو کاهیــدم



چون بت تو را شکستم و شرمم باد

با آن که چون خــــدات پــرستیــــدم



شرمنده من به پای تو می افتم

چون بر دلم ز ریشه گنه باریست



مــادر بــلای جان تو من بودم

این اعتراف تلخ گنــــه باریست

 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر