حكایت ملا و خرش

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,732
2,902
113
چابکســـر


یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیامد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد.


وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.


بعد ملا نصرالدین گفت: لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد، هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد.

منبع: parcha.mihanblog.com
 

درباره ما

  • انجمن یه‌حس‌خوب در اردیبهشت سال 1392 با هدف ایجاد یک شبکه اجتماعی شامل موضوعات سرگرمی، علمی، دانشگاهی، فناوری و ... شروع بکار کرد و بیش از یک دهه آنلاین است. این مجموعه کاربرمحور بوده و اعضای آن در طول این سال‌ها تجارب خود را برای شما بازدیدکنندگان عزیز به اشتراک گذاشتند. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد، از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری نمایند.

منوی کاربر