حــــــــــسرت پرواز

GULF 4 PERSIAN

سرپرست تالار
2014-03-13
701
653
0
34
سوزیانا-اندیمشک
کلمه می تواند تیغ باشد ،زخم بزند!

کلمه می تواند مرهم باشد،

کلمه می تواند بی تاب کند،

کلمه می تواند تسلی بخشد،

کلمه می تواند بیمار کند،

کلمه می تواند شفا بدهد،

کلمه می تواند به معراج ببرد،

کلمه می تواند از هستی بیندازد،

کلمه ها همیشه همراهت هستند!

در خلوت، در تنهایی، شب یا روزش فرقی نمی كند!

مهم كلمات هستند كه تو را سبك می كنند،

تو را جدا می كنند از های و هوی دنیا

و نزدیكت می كنند به حریم امنی كه رسیدن به آن مایه ی آرامش است و تسكین قلبت!

گاهی هم سرشارند از درد!

درد زخم کلمات تا ابد می سوزاند!

و همه هم تا دلمان بخواهد از این زخم ها جای جای روحمان داریم!


می دانستی اصالت پروانه به سوختگی بال های اوست؟!

می دانستی اگر می شد تا خورشید پر کشید دیگر اسم خورشید خورشید نبود؟!

نیستی! دیگر نیستی! چیزی نمی گویم. دل تنگم!

درد آشنای سفر کرده ی من! خسته ام!

خسته ازین آسمان خاکستری ثقیل!

ازین دیوارهای بلند آجری و نردبان های حقیر مقوایی ...

از راه مانده و پای آبله، خسته ام!

هنوز هم با منی ، مثل جان با تن!

و هنوز اصالت پروانه به سوختگی بال های اوست!

ببین بال های سوخته ام را ...


روزی از این سرزمین خواهم رفت

و تو را خواهم برد

آرزوهایم در سوی دیگر زمین بجا مانده است

دیوار انتظار را فرو خواهم ریخت

پشت این دیوار

پشت گذر سنگین ثانیه ها قلبم خاک میخورد





میخواهم فراموش کنم جهان اعداد را

خسته ام از این شماره های بی احساس

که زندگی را به حد بینهایت پوچی سوق میدهند

قلب من در سوی دیگر زمین تقسیم شده است



میخواهم بگریزم از از این کلمات

از این هجاهای سرد

که در زبان این مردم

عشق را به سلاخ خانه های فلسفه می برد

آن دورها

پشت قافیه ها

هیچ سخنی نیست که محکومم کند

و کلمات همه بوی دوستی دارند

آنجا در آن سرزمین

جایی که از همه نگاهها پنهان است

عشق را به دادگاه سوال محاکمه نمیکنند

و دوست داشتن پشت درهای شک زندانی نیست

آنجا ماه نورش را بی حساب به شاخه ها میدهد

و فلسفه به قلب انسان نزدیکتر است

آنجا

در سرزمینی که با متر تقسیم نمیشود

گل سرخی خواهیم کاشت

تو را باز خواهم یافت

دستت را خواهم گرفت و به سایه آن گل پناهت خواهم داد

تا از طوفان شک در امان باشی

آنجا

در آن سرزمین

جایی که نیمه دیگر زمین است

جایی که نیم دیگر من و توست

هیچ کس نیست

که زخم کلماتش ساحل آرام قلبمان را بیاشوبد


طلوع یا غروب، چه فرقی می کند وقتی آسمانم را به تماشا ننشسته ای!

چه خورشید باشم چه ماه،

دور از نگاهت، سیاره ای متروک و سردم

که سال هاست از منظومه ی روشنی ها دور افتاده ام ...


درختم ! نازنینم!

در این کویر برایت دل نگرانم! که تو، نه پروای بی آبی داری و نه ترس از تبر!

دلت را اما ... می ترسم این بادهای زمزمه گر بربایند ...

آنوقت چه می ماند جز زخمی عمیق؟!


سکوت یعنی یارای اندیشیدن

سکوت یعنی کیش اول را دادن، تیری در چله داشتن، یعنی حرف نرانده از زبان را مزه کردن و سپس آن را گفتن و یا اصلأ آن را بر زبان نیاوردن

سکوت یعنی حس قوی، لمس عالم معنا

سکوت یعنی انتظار کشیدن، کم محلی، یعنی رضا

سکوت یعنی فریاد، یعنی نفس حق داشتن

سکوت یعنی کاری به کار دیگران نداشتن و بر همه چیز احاطه داشتن، یعنی پرسپکتیو فکری، یعنی حس nام

سکوت یعنی شکستن قالبها، سفر به کرانه ها، جدا شدن از تن

سکوت یعنی معنا شدن و معنا کردن،یعنی خلاصه شدن، یعنی حریم

‌سکوت یعنی سنگینی، یعنی محتوای مکان در زمان

سکوت یعنی خود بودن، یعنی غرور ولی رنگی نداشتن

سکوت یعنی ثبات، یعنی حدیث دل، یعنی کنار آمدن با زمانه

سکوت یعنی بر بلندای کوه بودن، یعنی طعم شیرین گذشت، یعنی درآستانه هست شدن، یعنی یک آن!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: zahra، zohreh و Sina

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر