جشن زمستانه (۲)

zelzeleh

افتخاری
2013-10-22
446
738
0
تهران
جشن زمستانه (۲)

بهرام روشن‌ضمیر

2hiccwh-300x180.jpg

یلدا، شب چله، دیگان، زایش خورشید، کریسمس، و …


نقش یلدا در تعیین گاهشماری اصیل ایرانی :
در بخش پیشین توضیحاتی مختصر درباره گاهشماری باستانی و مخالفین آن دادم. بهتر دیدم تا بخشهای تکمیلی درباره آنرا در جستاری جداگانه درباره گاهشماری ارائه کنم. اینجا به این مختصر بسنده میکنم که مخالفان گاهشماری باستانی خود بر دو گروه عمده هستند. گروهی که آنرا برای امروز نامناسب و برگزاری جشنها از روی آنرا ناکاربردی میپندارند و گروه دوم که بر کلیت آن شبهه وارد میکنند.
گروه دوم _که در کمال شگفتی از زرتشتیان میخواهند تا گاهشماری خود را کنار گذارده و گاهشماری “من در آوردی” اینان را بپذیرند_ چنین میگویند که گاهشماری اصیل ایران همان گاهشماری خیامی (جلالی) است که در آن ۶ ماه نخست سال ۳۱ روزه و ۵ ماه دیگر ۳۰ روزه و اسفند ۲۹ روزه است! (۱) این تئوری ویرانگر از چندین جهت مختلف همه دانسته‌های ما ازگاهشماری باستانی ایرانیان را به هم ریخته و همه اصول تایید شده آکادمی‌های ایرانشناسی جهانی مبنی بر ۳۰ روزه بودن ماههای ایرانی، نامزد بودن روزها به ۳۰ ایزد و امشاسپند، وجود پنج روز افزون بر ماهها به نام پنجه دزدیده (بهیزک یا خمسه مستقرقه) که برابر با واپسین گاهنبار زرتشتیان به نام “همس پت میدیوم” (جشن آفرینش آدمی)، وجود نداشتن چیزی به نام هفته و … را نادیده میگیرد! (۲)
4rs18x-300x198.jpg

·جا دارد تا زرتشتیان همچنانکه مدتهاست نوروز را همزمان با همه ملت ایران در آغاز بهار طبیعت برگزار میکنند، یلدا یا شب چله را نیز همگام با همه ایرانیان در شب آغاز زمستان طبیعت برگزار کنند و نه همزمان با دیگان یکم.
این گروه نمیپذیرند که خیام گاهشماری نامزد به جلالی را ساخته است. اینان برای اثبات نظریه خود از جشنهایی چون یلدا و سده (چله بزرگ و کوچک) بهره میگیرند. همچنانکه دیدیم سده یا چله کوچک باید ۴۰ روز پس از یلدا باشد. از دید تاریخی، ابوریحان بیرونی، یلدا را ۹۰ روز مانده به نوروز خوانده است. بر این اساس یلدا در ۳۰ آذر و سده در ۱۰ بهمن خواهد بود. با توجه به اینکه در مورد زمان جشن سده، فقط به ۱۰ بهمن اشاره شده است و نه به نام روز، زرتشتیان سده را در ۱۰ بهمن از گاهشماری خیامی برگزار میکنند و از این نظر اختلافی درباره جشن سده وجود ندارد (همچون نوروز). شبهه این دسته چنین است که زرتشتیان که میپذیرند سده در ۱۰ بهمن است، چرا نمیپذیرند که یلدا ۴۰ روز پیش از سده و ۹۰ روز پیش از نوروز یعنی در شامگاه ۳۰ آذر میباشد؟ به ویژه آنکه ما یلدا را با نام درازترین شب سال میشناسیم و دانش میگوید که درازترین شب سال شامگاه ۳۰ آذر است و نه ۲۵ آذر (که در گاهشماری زرتشتیان دیگان یکم است). اگر یلدا را در ۲۵ آذر برگزار کنیم، آنگاه ادعای دانشیک بودن گاهشمار باستانی‌مان و همچنین وجود جنبه طبیعی و کیهان شناختی جشنهایمان زیر پرسش میرود.
این شبهه درست و منطقی به نظر رسیده و پاسخی ندارد و جا دارد تا زرتشتیان همچنانکه مدتهاست نوروز را همزمان با همه ملت ایران در آغاز بهار طبیعت برگزار میکنند، یلدا یا شب چله را نیز همگام با همه ایرانیان در شب آغاز زمستان طبیعت برگزار کنند و نه همزمان با دیگان یکم.
·حتا اگر خیامی وجود نمیداشت تا نوروز بهاری را به ایرانیان بشناساند، امروز با کمک دانش کیهان شناسی نوروز طبیعت یافت میشد و آنگاه ما ایرانیها آنرا آغاز سال میدانستیم. یلدا درازترین شب سال است و دانش به آسانی روشن میکند که درازترین شب سال کدام شب است و ما آن شب را یلدا یا چله بزرگ میگیریم که همان شامگاه ۳۰ آذر است.
ولی مشکل از اینجاست که این دسته از مخالفان گاهشماری باستانی، از اینجا اینطور نتیجه میگیرند که حالا که یلدا و سده _ همچنانکه ابوریحان میگوید_ در ۳۰ آذر و ۱۰ بهمن باید برگزار شود، پس تیرگان و مهرگان و آبانگاه و … نیز باید همانطور که ابوریحان میگوید در همان تاریخها برگزار شود و نیازی به تطبیقش با گاهشماری خیامی نیست.
پاسخ اینجاست که یلدا و سده و نوروز که اینان از آنها برای ساماندهی گاهشماری اختراعی خود بهره میگیرند، فلسفه وجودی دیگری دارند و از نظر ماهیت با جشنهای دیگر تفاوت دارند. همچنانکه گفته شد، ماهیت اصلی نوروز آغاز بهار است و امروز دانش روشن میکند که نوروز چه زمان است و ما همان زمان را جشن میگیریم. حتا اگر خیامی وجود نمیداشت تا نوروز بهاری را به ایرانیان بشناساند، امروز با کمک دانش کیهان شناسی نوروز طبیعت یافت میشد و آنگاه ما ایرانیها آنرا آغاز سال میدانستیم. یلدا درازترین شب سال است و دانش به آسانی روشن میکند که درازترین شب سال کدام شب است و ما آن شب را یلدا یا چله بزرگ میگیریم که همان شامگاه ۳۰ آذر است. حال همه اشارات و گزارشهایی که از جشن سده شده است، چنین مینماید که سده ۴۰ شبانه روز پس از یلدا و ۵۰ شبانه روز (۱۰۰=۵۰ روز + ۵۰ شب) مانده به نوروز میباشد. و ما به آسانی پی میبریم که این جشن در روزی جز ۱۰ بهمن از گاهشماری خیامی نمیتواند برگزار شود. ولی درباره جشنهایی چون تیرگان، مهرگانو آبانگاه و آذرگان و اسفندگان چنین نیست. اینها قرار نیست حتما آغازگر یک فصل طبیعی باشند. همچنانکه اگر مهرگان را جشن پاییزه بخوانیم، بر اساس گاهشماری باستانی برابر ۱۰ مهر خیامی است ولی مخالفان گاهشماری باستانی آنرا ۱۶ مهر میدانند. یا درباره تیرگان که میتواند جشن تابستانه باشد، در گاهشماری باستانی برابر ۱۰ تیر و در گاهشمار اختراعی مخالفان برابر ۱۳ تیر میباشد. یعنی نه تنها به فصلی شدن جشنها کمکی نمیکند، بلکه آنها را از آغاز فصل دورتر میکند. آنچه اصل نخست در این جشنها میباشد، برابر شدن روز و ماه است. و بر اساس ماههای ۳۰ روزه، مهرگان مهر روز از مهرماه برابر ۱۰ مهر خیامی میباشد. و دیگان، اورمزد روز از دیماه برابر با ۲۵ آذر خیامی. و مخالفان گاهشماری باستانی ایران بر خلاف ادعاهایشان نمیتوانند از نوروز و سده و یلدا برای مردود دانستن این گاهشماری بهره برند. چراکه جایگاه اینها را دانش روشن میکند و نه این گروه و آن گروه. و این جشنها ارتباطی ارگانیک با جشنهای دیگر ایرانی ندارند.
·ارنست رنان فیلسوف سرشناس میگوید : “اگر در پی انگیزه ورخدادی مسیحیت از پیشرفت باز می‌ایستاد هر آینه جهان از آن میترا می­شد. که البته رنان نیز مانند دیگر فرنگیان عصر روشنگری، از بیماری نزدیک بینی رنج میبرد. امروز جهان یکسره از آن مسیح نیست تا بگوییم در نبود مسیح، جهان از آن میترا میشد!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mohadlove و zahra

zelzeleh

افتخاری
2013-10-22
446
738
0
تهران
در ایران باستان یلدا و کریسمس و دیگان یگانه بودند یا جداگانه؟
همچنانکه در بخش پیشین دیدیم کارکشته‌ترین پژوهشگران، صورت اصیل ایرانی این جشن را “شب چله بزرگ” میدانند. و در این سده‌ها مردم آنرا به عنوان درازترین شب سالمیشناختند. پس ما جای درست شب چله را در ۳۰ آذر قرار میدهیم. حال ماجرای کریسمس چه میشود؟ آنطورکه هومر آبرامیان پژوهشگر ایرانشناس میگوید، یلدا واژه‌ای به زبان سوریانی (و نه عربی آنطورکه برخی میگویند) بوده و به معنای زایش میباشد. به دو دلیل میتوان حدس زد که چنین جشنی در ایران باستان پیشینه دارد. نخست گزارشهای پس از اسلام از ابوریحان و دیگران و وجود واژه یلدا در سراسر ادب پارسی که نشان از وجود این فرهنگ در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان دارد. و دوم ماجرای کریسمس. نیک میدانیم که در ایران باستان _وارون ایران پس از اسلام_ مسیحیان بخش بسیار بزرگی از جمعیت ایران را تشکیل میدادند و مسیحیان از سده چهارم میلادی (۳۰۰ سال پیش از اسلام) کریسمس را به عنوانزادرور مسیح جشن میگرفتند. پس نتیجه این میشود که کریسمس خواه ناخواه یکی از روزهای مهم ایران دوران ساسانی بوده است. حال با توجه به اینکه میدانیم بیشینه مسیحیان ایرانی سوریانی بوده و زبان رسمی مسیحیان شرق سوریانی بود، هیچ شکی نمیماند که کریسمس یا زادروز مسیح در ایران باستان یلدا خوانده میشده است. و یلدا واژه‌ای نیست که پس از اسلام از زبانی بیگانه وارد گشته باشد. امروز همه ما نیک میدانیم که کریسمس به عنوان زادروز مسیح هرگز از سده چهارم میلادی عقبتر نمیرود. بلکه به احتمال فراوان این روز (۲۵ دسامبر) زادروز میترا در امپراتوری رم بود. و پس از مسیحی شدن رم، برای نابودی نام و یاد میترا، زادروز مسیح در این روز در نظر گرفته شد. و مسیحیان از این دست کارها فراوان کردند تا هم دین خود را گسترش دادند و هم حتا نام و نشان دین کهن را پاک گرداندند. همچنانکه ارنست رنان فیلسوف سرشناس میگوید : “اگر در پی انگیزه ورخدادی مسیحیت از پیشرفت باز میایستاد هر آینه جهان از آن میترا می­شد.” که البته رنان نیز مانند دیگر فرنگیان عصر روشنگری، از بیماری نزدیک بینی رنج میبرد. امروز جهان یکسره از آن مسیح نیست تا بگوییم در نبود مسیح، جهان از آن میترا میشد!
بنابراین میتوان گفت که یلدا از اساسی میترائیستی برخوردار است که به دست مسیحیان مصادره شده است. حال آنانکه باورمند به وجود میترائیسم در ایران هستند، این جشن را جشنی ایرانی میدانند که به اروپا رفته است. (۳)
بلاخره چه میتوان درباره این جشن شگفت انگیز در ایران باستان گفت؟ شب چله به عنوان درازترین شب سال در شامگاه ۳۰ آذر برگزار میشده است. درحالیکه کریسمس مسیحی که میگوییم به جای یلدای میترایی گذاشته شده در ۴ دی برگزار شده و میشود. آیا میتوان شب چله ایرانی را با کریسمس یکی گرفت؟
سردرگمی و گیجی زمانی بیشتر میشود که دیگان زرتشتی را نیز به معادله بیافزاییم. همچنانکه پیشتر ثابت کردم، دیگان نخست که جشنی بزرگ برای زرتشتیان بود برابر با ۲۵ آذر خیامی است.
یک سال و نیم این نگارنده مشغول اندیشیدن به این معادله سه مجهولی بود تا اینکه خوشبختانه روزنه‌ای از امید به رویم گشوده شد. قفل این صندوق دربسته اینجاست که بنابر پژوهش برخی از ایرانشناسان، در دوران ساسانی به دلایلی “پنجه” را از جایگاه پیشین خود یعنی پایان ۱۲ برج سال، به پس از برج ۸ جابجا کرده بودند. (۴) چنانچه میدانیم ماه ایرانی ۳۰ روز داشت و در نتیجه ۱۲ ماه برابر با ۳۶۰ روز بود. ولی ایرانیان که میدانستند زمین در طول ۳۶۵ روز یکبار به دور خورشید میچرخد، ۵ روز پنجه را برای تعیین جایگاه درست نوروز بهاری در پایان ۱۲ ماه سال تعبیه کردند. ولی به دلایلی که نمیدانیم، پنجه به پایان آبان افزوده شد. بدین ترتیب رویدادها و جشنها ۵ روز دیرتر می‌افتند. و آنگاه دیگان یکم که آغاز دی باستانی است نه برابر با ۲۵ آذر امروزین که برابر ۳۰ آذر امروزین خواهد بود. حتما خواهید پرسید که هنوز یک شب تا یلدا فاصله است. شب دیگان، شامگاه ۲۹ آذر است و شب چله یا یلدا شامگاه ۳۰ آذر. ولی هرکس که با فرهنگ اصیل ایرانی آشنا باشد میداند که در این فرهنگ، شبها مربوط به روز پیش‌اند و شبانه روز با درخشش خورشید آغاز میگردد. وارون بر فرهنگ اسلامی و مسیحی که شب‌ها مربوط به روز پسین‌اند. در فرهنگ سامی یک شبانه روز از فروشدن خورشید و تاریکی آغاز میشود (شب کریسمس، شب سال نو، شب شهادت، شب قدر، شب عید مبعث و …). بنابراین زرتشتیان ساسانی نه در شب ۳۰ آذر بلکه در روز و احتمالا غروب ۳۰ آذر به جشن و پایکوبی میپرداختند. که همین شب چله کنونی است (دیگان یکم در آن دوران برابر شب چله بود). مسیحیان ساسانی که کریسمس را به زبان سوریانی یلدا میخواندند نیز اگر یک دی را کریسمس می‌پنداشتند، بنابر سنت سامی، در شب آن یعنی همین شامگاه ۳۰ آذر جشن میگرفتند که ما نمیدانیم. میدانیم که مسیحیان قلمرو امپراتوری رم و سپس بیزانس و اروپا ۲۵ دسامبر برابر با ۴ دی خیامی را کریسمس میدانستند. ولی آیا نمیتوانیم احتمال دهیم که مسیحیان شاهنشاهی ایران به دلایل مذهبی چند روزی با آنها اختلاف داشته باشند؟ همچنانکه در مورد همه دینها، این اختلاف میان روزهای مذهبی به دلایل سیاسی ایجاد شده است. میتوان حدس زد که یلدا یا کریسمس مسیحیان ایران برای هماهنگی با باقی ایرانیان، یا بر اساس شناخت بهتر مسیحیان شرق از گاهشماری و آغاز فصل، در آغاز زمستان یعنی همزمان با دیگان یکم در شامگاه ۳۰ آذر خیامی برگزار میگردیده است. (۵)
·در دوران ساسانی به دلایلی “پنجه” را از جایگاه پیشین خود یعنی پایان ۱۲ برج سال، به پس از برج ۸ جابجا کرده بودند. بدین ترتیب رویدادها و جشنها ۵ روز دیرتر می‌افتند. و آنگاه دیگان یکم که آغاز دی باستانی است نه برابر با ۲۵ آذر امروزین که برابر ۳۰ آذر امروزین در شب چله خواهد بود.
نکته دیگری که در بررسی جشنهای چله، کریسمس (یلدا) و دیگان بدان رسیدم این است که میتوان احتمال داد که یلدا در ایران باستان نه دیگان یکم، بلکه دیگان دوم بوده است. بر اساس گاهشماری ایران باستان، دیگان دوم یعنی روز “دی بآذر” برابر است با روز “دوم دیماه خیامی” (به شرطی که پنجه در همان جای خود یعنی پایان ۱۲ ماه باشد). کریسمس در گاهشماری خیامی چهارم دیماه است و شب آن به عنوان شب یلدا یا زایش، در روز سوم دیماه خیامی قرار میگیرد. یعنی فقط ۲۴ ساعت فاصله میان کریسمس و دیگان دوم میباشد که با توجه به تغییرات فراوان گاهشماری در طول سده‌های گذشته (خطاهای تقویم جولیانی و …) کاملا قابل چشم پوشی است. (۶)
نتیجه پایانی :
نتیجه پایانی آن است که “جشن زایش مسیح” (به انگلیسی کریسمس) در ایران ساسانی در میان مسیحیان پر شمار ایران همان “یلدا” بود که به زبان رسمی مسیحیان ایران معنای زایش میدهد. در این هیچ گمانی نیست که این روز پیش از سده چهارم میلادی وابسته به فرهنگ میترائیسم بوده و به دست مسیحیان مصادره شده است. ولی اینکه یلدا در میان ایرانیان در چه روزی گرفته میشده چیزی جز گمانه نمیتوان داد. میتوانیم تصور کنیم که آنچه ابوریحان گفته همانی است که ۳۵۰ سال پیش از او نیز وجود داشته و در این صورت یلدا یا “کریسمس ایران” به دلیل همان جابجایی پنجه در دوران ساسانی در ۳۰ آذر برگزار میگشت. و همزمان با دیگان یکم بود. زرتشتیان آن روز را با نام و یاد اهورا مزدا و غربیان آنرا با نام و یاد عیسا مسیحجشن میگرفتند (و پیش از مسیحیت با نام و یاد میترا). یا میتوانیم بگوییم که کریسمس ایرانیان همزمان با کریسمس غربیها در ۴ دیماه برگزار میشده است. در این صورت نیز باز شایان توجه است که در گاهشماری باستانی ایران، دیگان دوم زرتشتیان فقط ۲۴ ساعت با کریسمس فاصله دارد.
و شگفت آنکه اگر روایت ۶ ژانویه که روایت کم طرفداری از کریسمس و یا روز غسل تعمید مسیح در میان برخی کلیساهای شرق بوده و هست را نیز در نظر بگیریم، با توجه به اینکه ۶ ژانویه برابر با ۱۶ دیماه است، باز فقط یک روز با دیگان سوم، دیگر جشن ایرانی فاصله دارد. گویا مسیحیان درمانده بودند و با هم اختلاف داشتند که کدامیک از دیگان‌های ایرانی را به عنوان جشن خود جا بزنند!
یادآوری میکنم که در “آثار الباقیه بیرونی” میخوانیم که روز نخست از دیماه را برخی “خرم روز” میگویند. که این ما را به یاد خرمدینان و مزدکیان می‌اندازد که خرم را جایگزین اورمزدکرده‌اند. با این حساب میتوانیم این روز را روزی شگفت انگیز در ایران باستان و حتا جهان بدانیم. روزی که زرتشتیان با نام دیگان، مسیحیان ایرانی با نام یلدا و مزدکیان با نام خرم روز آنرا جشن میگرفتند. و پس از اسلام ایرانیان با نام شب چله آنرا در جایگاهی درست جشن گرفته و مسیحیان با چند روزی اختلاف آنرا با نام کریسمس (نوئل یا …) برگزار کرده و همچنین یهودیان نیز جشن هانوکا را در همین روزها دارند. (۷)
در پایان تاکید میکنم که این نوشتار در پی یافتن همسانی‌ها و ناهمسانی‌های فرهنگ مزدیسنا و ایران باستان و فرهنگ مسیحی و غربی بود. و نه لزوما مصادره به مطلوب کردن همه جنبه‌های فرهنگی همه آیینها و ملتهای جهان به سود ایران، آنطور که مدتهاست در میان پژوهشگران ما رواج دارد. (۸)
پی نوشت و بن مایه :
۱.ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه درباره گاهشماری ایران مینویسد : “هریک از ماه‌های فارسی سی روز است و از آنجا که سال حقیقی ۳۶۵ روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را پنجی و اندرگاه گویند. سپس این نام تعریب شده و اندرجاه گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه‌ها حساب نمی‌شود”.
۲.نگاه کنید به گاهشماری ایرانی _ دکتر احمد بیرشک. همچنین در این آدرس میتوانید نظرات ایرانشناس برجسته “پروفسور مکنزی” درباره گاهشماری اوستایی را که بر پایه پژوهشهای باستانشناس سرشناس “هننیگ” میباشد را بیابید. در اینجا نیز میتوانید دانش رسمی و آکادمیک درباره گاهشماری اصیل ایرانی را به قلم اوستا شناس برجسته “مری بویس” و با کمک ایرانشناسان سرشناس “بارتولومه” و “نیبرگ” دریابید.
۳.روحیه ناسیونالیستی نباید باعث یک نوع سطحی‌نگری و خام اندیشی شود. بیشتر ما به هنگام پژوهش در میترائیسم و مسیحیت ریشه‌های بومی اروپایی را یکسره نادیده گرفته و فقط ریشه‌های ایرانی را میبینیم. برای نمونه سانتا کلاوس که با لباس سرخ از قطب شمال برای بچه‌ها هدیه می‌آورد، سالهای سال است در ایران به نادرست بابانوئل ترجمان میگردد. درحالیکه پاپانوئل یا فادر کریسمس پدیده‌ای کلی است و سانتا کلاوس افسانه‌ای است کاملا بومی مربوط به شمال اروپا که با مسیحیت تطبیق داده شده و منحصر است به پروتستانها. یا به جای این همه سخنسرایی درباره برداشت درخت کاج کریسمس از درخت سرو ایرانی، کمی دقت نمیکنیم که این سنتی است، نه مربوط به مسیحیان که بگوییم از میترائیستها گرفتند، بلکه از آن مذهب تازه پا گرفته لوتریسم آلمانی آنهم مدتها پس از خود مارتین لوتر (سده ۱۷). در سده ۱۷، مسیحیان آلمان میترائیستها را از کجا یافته بودند تا تزئین درخت را از آنان بیاموزند؟ با کمی اندیشه روشن میگردد که تزئین کردن درخت کاج که تنها درخت سبز در زمستان است و سانتا کلاوس که با گوزن قطبی‌اش شناخته شده، در سرزمینهای مسیحی استوا یا نیمکره جنوبی وجود ندارد. درحالیکه اگر سنتی بود که از فرهنگ میترایی به مسیحی (در سده ۴ میلادی) به ارث میرسید، میبایست در میان مسیحیان اصیلتر یعنی کاتولیکها و ارتدکسها رایج میبود. همچنانکه جشن زایش یا یلدا یا بسیاری از سنتهای کلیسایی در میان همه مسیحیان به ویژه مذاهب کهنتر مسیحی جریان داشته و میتوانیم یقین بدانیم که از فرهنگ میترائیسم ریشه گرفته‌اند. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به دانشنامه انکارتا – Encarta زیر عنوان Christmas Tree و Santa Claus.
4.فرهنگ دهخدا _ پنجه دزدیده.
۵.این نباید باعث گردد که برخی از ما امروز پنجه را در پایان آبان قرار داده و آشفتگی و دوگانگی دیگری در برگزاری جشنهایمان ایجاد کنیم. چراکه جایگاه پنجه چیزی قراردادی است. پس از اسلام همواره پنجه را به پایان سال و اسفند افزوده اند. اسناد حکایت از آن دارد که در ایران باستان نیز بیشتر زمانها، پنجه پیش از نوروز بوده است. من فقط در پی رمزگشایی و پی بردن به چرایی و چگونگی زمان جشنها هستم و قرار دادن جایگاه پنجه یا هرگونه پیشنهاد دیگری که به تغییر در گاهشماری بیانجامد در صلاحیت من و دیگران نیست.
۶.باید بدانیم که در دوران کهن مردم تلاش میکردند تا مناسبتها را به درستی در روز خود برگزار کنند ولی در بیشتر زمانها کامیاب نمیشدند و این امر امروز با کمک کیهان شناسی مدرن انجام پذیر است. برای نمونه حتا در میان ما ایرانیان که به علمی بودن گاهشماری‌مان مینازیم، در ایران باستان آغاز سال نو و بهار در روز درست خود برگزار نشده و نوروز در درازای ۱۲۰ سال از یکم اسفند تا یکم فروردین در چرخش بود. ولی آنزمان این را نمیدانستند. در گاهشماری بسیار دقیق خیامی نیز این اختلاف میان سال نو طبیعی و تقویمی هرچند ناچیز وجود دارد.
۷.شایان توجه است که جشن بزرگ “روش هاشانا”ی یهودیان نیز همزمان با مهرگان و جشن بزرگ “پوریم” آنان نیز نزدیک به نوروز ماست. من به دلیل کم بودن دانشم درباره یهودیان و پیچیدگی وحشتناک گاهشماری آنان نتوانستم به ریشه یابی “هانوکا” که همزمان با یلدا و کریسمس است بپردازم. ولی در تاثیرپذیری یهودیان از ایرانیان شکی نیست. جالب است بدانید که سال نو یهودیان امروزه در آغاز پاییز است. ولی گویا آنان نیز در دوران کهن مانند ایرانیان و بابلیان و رمی‌ها نوروز بهاری داشتند. دانشنامه اسلامیکا
۸.به گمان من، آن پژوهشگر ایرانی که تمدن “مایاها” یا “سرخپوستان” را ایرانی میداند! تفاوتی با آنکس که دستاوردهای ایران باستان را یکسره برگرفته از غرب میداند، ندارد و آنکس که “ابراهیم” یا “بودا” را ایرانی میداند، با آنکس که مولوی را “ترک” و پورسینا و بیرونی را “عرب” میداند! فرقی ندارد. به گمانم ما آنقدر ثروت داریم که هیچ نیازی به چشم طمع داشتن به دیگران یا سرقت فرهنگی از داشته‌های فرهنگی دیگر ملتها نداریم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mohadlove و zahra

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر