تیمسار سپهبد حاجیعلی رزم آرا فرزند سرهنگ محمد رزم آرا از افسران توپخانه نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی
چون روز عید قربان به دنیا آمده بود نامش را حاجیعلی گذاشتند
دوره دانشکده افسری خود را در سن سیر فرانسه طی کرده و در آنجا موفق به اخذ نشان عالی شوالیه از ریس جمهور فرانسه شد
و بهترین رتبه علمی را نیز کسب نمود
در کودتای 1299 رضا شاه در تهران بود
با توجه به لیاقت استثنایی و سطح بسیار بالای علمی که داشت موفق به دریافت نشان درجه یک لیاقت از شاه شد
او درجات نظامی را به سرعت طی نمود به طوری که فاصله بعضی از آنها یک سال و دو سال بیشتر نبود
او در تمام دوره های نظامی شاگرد اول میشد و از نظر علمی از اساتید خودش هم برتر بود
وقتی به درجه سرتیپی رسید چون بهترین استاد دانشکده افسری بود با توجه به علاقه بسیار زیاد شاه به این دانشکده بهترین و تنها ترین گزینه برای فرماندهی آن فقط رزم آرا بود
ودر دوران فرماندهی او این دانشکده طلایی ترین دوران خود را تجربه نمود به طوری که از نظر علمی با دانشگاه تهران در آن زمان برابری میکرد
سپهبد جلال پژمان در کتاب خود "فروپاشی ارتش شاهنشاهی" مینویسد در زمان فرماندهی رزم آرا ، دانشجو بوده واز مدیریت فوق العاده و از بازدیدهای شبانه و اصلاحات ساختاری او تعریف بسیار زیادی میکند
تخصص رزم آرا جغرافیا بود به طوری که معروف بود رزم آرا تمام روستاهای ایران را دیده است
در کتاب خود نام 50 هزار روستا با ذکر مشخصات در آن ذکر شده است
که این کتاب هنوز به عنوان منبع و مرجع در دانشگاهای ما استفاده میشود
حتا اخیرا کتابی سپاه چاپ کرده بود که یکی از منابعش همین کتاب رزم آرا است
قبله نمایی که اکنون در بازار وجود دارد اختراع رزم آراست وحتا با همین عنوان فروخته میشود(قبله نمای رزم آرا)
بهترین و تنهاترین گزینه برای هدایت ارتش شاهنشاهی ایران کسی نبود جز سپهبد حاجیعلی رزم آرا
نبوغ نظامی او به بهترین شکلی در ارتش پیاده گردید به طوری که ارتش به یک ارتش تحصیل کرده و مجهز تبدیل شد
برای انتخاب پست نخست وزیری در بدترین و بحرانی ترین شرایط که بحث ملی شدن نفت در میان بود تنها گزینه رزم آرا بود
روز جلسه رای اعتماد یکی از تاریخی ترین روزهای آن زمان بود
از طرفی انبوهی از مردم به طرفداری از رزم آرا در مجلس و بیرون از مجلس تجمع کرده بودند و شعار زنده باد تیمسار سر میدادند
که حضور تعداد زیادی از زنان زیبا(خوشگل) توجه نویسنده کتاب را به خود جلب کرده بوده....
از طرفی هم صدای فریاد دکتر مصدق بود که به همراه اقلیتی شعار مرگ بر دیکتاتور سر میداده که البته صدای او در آن همه هیاهو و تشویق رزم آرا به گوش نمیرسید
تا عاقبت مرحوم دکتر مصدق غش کرد و او را سر دست به بیرون بردند
واما رزم آرا با آرامشی در درون و لبخندی در چهره نظاره گر اوضاع بوده و با قاطعیت نخست وزیر ایران شد
معروف به تیمسار نخست وزیر
بزرگترین اقدام او پس گرفتن فکر کنم 15 تن طلای ایران از روسها بود که تا آن موقع هیچ کس نتوانسته بود حتا یک گرم آن را از چنگال روسها بیرون بکشد
اقدامات او زیاد است....
و اما نفت
حیف این همه نبوغ
حیف این همه علم و دانش
حیف این همه مدیریت و فرماندهی
روزی که رزم ارا در مجلس حاضر شد تا در مورد ملی شدن نفت تصمیم گیری شود
او در بزرگترین و آخرین اشتباه زندگیش گفت ایران نمیتواند یک آفتابه بسازد چطور میتواند شرکت عظیم نفت ایران_ انگلیس را اداره کند!
رزم آرا در همه چیز بزرگترین بود حتا در اشتباه
و این مصدق بود که باز غش کرد
بعد از این حرف ظاهرا با چراغ سبز آیت الله کاشانی و اقدام یکی از اعضای گروه نواب صفوی به نام خلیل طهماسبی
رزم آرا در جلوی مسجد شاه وقتی که قصد داشته در مراسم ختم یک آیت الله شرکت کند هدف ۳ گلوله قرار میگیرد و کشته میشود
البته شایعات هم گویای این مطلب بوده که شاه هم در جریان این ترور بوده است
با این ترور نفت برای همیشه ملی اعلام شد
بزرگترین نابغه نظامی تاریخ ارتش قبل از انقلاب پرونده اش بسته شد
استاد بزرگوارم دکتر جلالپور در بین ارایه سمینارم حرفم را قطع کرد و گفت آقای فروزش این حرفها رو ول کن(که او یک نابغه است و اینها..) زود بگو ببینم خاین بود یا خدمت گذار
از آن جلسه خاطرات بسیار جذابی به خاطر دارم
در آن درس 4 واحدی بالاترین نمره ی کلاس را گرفتم
که البته مربوط بود به تدریس عالی دکتر جلالپور
فکر کنم سال 86 بود که رفتم در شاه عبدلعظیم در محوطه ای به اسم باغ توت(البته یه دونه درختم آنجا نبود از قسمت فکر کنم راهنمای زایر پرسیدم قبر سپهبد رزم آرا کجاست
گفت نشنیدم
برو از اتاق امر به معروف بپرس
رفتم آنجا و باز پرسیدم
گفت شما
گفتم استاد دانشگاه امام علی عليه السلام
گفت نشنیدم اما برو قبر آیت الله العظما....(اسمش یادم نیست) را زیارت کن
گفتم چشم اما دنبال رزم آرا میگردم
بی سیم زد انتظامات آمد
گفت این آقا دنبال قبر رزم آرا میگردد شما نمیدانید کجاست
پرسیدند شما
گفتم استاد دانشگاه ....
گفت من هم نمیدانم
برگشتم داشتم میرفتم که دیدم دارند صدا میکنند استاد استاد
بعد یک نفر با بیسیم آمد دنبال من
خانواده ام که با من بودند ترسیدند و گفتند دوباره درد سر درست کردی
گفتم آخه دنبال قبر گشتن که دیگه جرم نیست
حالا نگو برای خودشون هم سوال شده بود که قبر اون کجاست و
امربه معروف و انتظامات و راهنمای زایر همه در جست و جوی قبر بزرگترین نابغه نظامی تاریخ ارتش
رفتیم تا رسیدیم به پیرمرد جارو کش و او گفت برو دم آن ساختمان که تابلو دارد خدمات زایر
رفتم آنجا دیدم گازهای بزرگی آنجاست و به زایرین آب جوش میدهند
آنجا اصلا به قبر نمیخورد
از خانم مسنی که آنجا بود پرسیدم .....
گفت قبرش همین جایی است که من الان رویش ایستادم
اینجا مقبره اش بوده و الان تبدیل شده است به خدمات زایر
و این هم سرنوشته......
استاد:
آقای فروزش بالاخره خائن بود یا....
به نقل از سرگرد توپخانه فرشاد فروزش