[h=2]آیتی از خداست معصومه ...{اشعار زیبادروصف کریمه اهل بیت(ع) }[/h]
به دل حک شد به خط آشنایی
شب میلاد و آغازِ گدایی
گدای بارگاهِ سبزِ عشقم
ببین امشب دلم گشته هوایی
به پیش پای تو غرقِ سرشکم
که شاید سر زنی بر بینوایی
کریمه کاسهام بنگر که بالاست
کرم بنما تو هر چه میتوانی
تویی معصومه، عصمت پیش رویت
کند سجده از این نورِ خدایی
تویی بانوی قصرِ سرخِ مذهب
که با زینب همیشه هم صدایی
همین بس از تو ای معصومه جانم
لقب گیرنده از جامِ رضایی
رضا نامِ تو را معصومه خوانده
که سر تا پا چنین زهرا نمایی
همه امشب کنارِ بارگاهت
من و این گریه و فصلِ جدایی
دلِ فطرس شده در شامِ میلاد
اسیرِ گنبدِ زردِ طلایی
اى كه به خلق جهان تويى سر و سرور
شان تو از قدر كاينات فزون تر
وقت ثناى تو مات عقل خردمند
گاه مديح تو محو فكر سخنور
طاير و هم ار, رسد به پايه قدرت
بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر
شانه گيسوى توست, پنجه خورشيد
آينه روى توست ماه منور
رشحه اى از نور طلعت تو به افلاك
بر شد و افلاك از آن شدند پر اختر
عكس زابروى تو هلال چو برداشت
گشت مشار اليه خلق سراسر
بهر وجود تو خلق گشته دو عالم
بهر تو گرديده كاينات مسخر
خلقت هستى, تو داده اى به همه خلق
زآنرو مهتر تويى بر اين همه كهتر
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى
از مدد فيض تو شدند پيمبر
كفو تو را چون نكرد خلق خداوند
زآن ننمودى به عمر خويش تو شوهر
خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد
تو چو خدا فردى و ندارى همسر
ذره اى از عصمتت زنان جهان را
گر برسد مريمند جمله و هاجر
شبنمى از جود توست رحمت نيسان
سبزه اى از كشت تو است گنبد اخضر
دست كشيدى مگر تو بر سر آهو
كز وى حاصل شداست نافه اذفر
والليل از موى تو شداست مبين
والشمس از طلعت تو گشت مفسر
باب عطايت گشاده بر همه عالم
چشم اميد خلايق است بر اين در
گرد ضريحت دواى اكمه و ابرص
گرد حريمت شفاى عاجز و مضطر
حكم الهى به مهر توست مسجل
امر خدايى به حب تو است مقرر
بضعه زهرائى و سلاله حيدر
نور دو چشم نبى, حبيبه داور
فاطمه ثانيى به عالم ظاهر
ليك به معنى توئى همان و نه ديگر
مظهر حقند خانواده عصمت
جلوه ربند دودمان مطهر
بسته لبم لم يلد وگرنه بگويم
دخت خداى است بنت موسى جعفر
عمر تو كوتاه همچو شاخه گل بود
چون تو بزرگى و اين سراست محقر
نيست مرا غير درگه تو پناهى
آخر و اول تويى و اول و آخر
تو اى حبيبه حق خلوه از خدا دارى
كه سوى خويش همه چشم ما سوى دارى
به چرخ حشمت و اجلال بيشتر از مهر
به پيش ديده اهل صفا ضيا دارى
تو آشنا نشوى گرچه به كسى از قدر
وليم در همه عالم تو آشنا دارى
به زائرين حريم خود اى ستوده خصال
نظر ز راه محبت جدا جدا دارى
به يك نگاه مس قلب ما طلا سازى
تويى كه با نظر خويش كيميا دارى
به هر كه مى نگرم جانب تو روى آرد
تو خود نظر مگر ازلطف سوى مادارى
از آن كه دختر موسى ابن جعفرى بخدا
كنند مدح تو گر تا به حشر جادارى
بالد بر آسمان ز شرف آسمان قم
سايد بر آستان تو سر آسمان قم
درگاه تو است مركز دارالفنون علم
طلاب دين كواكبى از كهكشان قم
در پيشگاه حضرت معصومه صبح و شام
بيزد گهر, مدرس گوهر فشان قم
سبقت ز ساكنان حريم خدا برند
از راه دوستى على عارفان قم
چون پاى اهل علم بر اين خاك مى رسد
اى دل به جان ببوس توهم خاكدان قم
اى در پر بها به قم گشته اى مكين
كردى ز خلد باز درى در مكان قم
سر عاكفان كعبه يزدان به جان نهند
بر آستان قدس ملك پاسبان قم
الفاظ در معانى مدح تو قاصر است
اى نازنين كه جسم تو باشد روان قم
آيد اگر خليل پيمبر در آن حرم
نبود شگفت گر شود از عاكفان قم
چشم دلم ز گرد ضريح تو روشن است
آرى چو توتيا بود اين ارمغان قم
خاك قم گشته مقدس ازجلال فاطمه
نورباران گشته اين شهرازجمال فاطمه
گرچه شهر قم شده گنجينه علم و ادب
قطره اى باشد ز درياى كمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه
صافى آيينه ايوان نيكو منظرش
گوشه اى از صافى قلب زلال فاطمه
عطرآگين گشته گراين بارگاه جنتى
اين نسيمى است ازعبير بى همال فاطمه
بر سر ما سايه افكن ازكرامت اى بتول
شد سعيد آنكس كه بد اندرظلال فاطمه
آفت دلها غم است بردرگه معصومه ام
حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه
يارب ازغمها مرا برهان هم ازافسردگى
عفوكن مارا به قلب پر ملال فاطمه
كبريا از درگهش كس رانكرده نااميد
خاصه آنكو داشت پشتيبان مثال فاطمه
آيتى از خداست معصومه
لطف بى انتهاست, معصومه
جلوه اى از جمال قرآن
چهره اى حق نماست, معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفى است, معصومه
پرتوى از تلالو زهرا
گوهرى پر بهاست, معصومه
ماه عفت نقاب آل كسا
دختر مرتضاست, معصومه
اخترى در مدار شس شموس
يعنى اخت الرضاست, معصومه
زائران, يك در بهشت اينجاست
تربتش با صفاست, معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست, معصومه
از مدينه, به قصد خطه طوس
رهروى خسته پاست, معصومه
تا زيارت كند برادر خويش
فكر و ذكرش دعاست, معصومه
روز و شب, عاشقى بيابان گرد
خواهرى با وفاست, معصومه
يا مگر اوست, زينب دگرى
كز برادر جداست, معصومه
تا بدانى كه نيمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست, معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غم فزاست, معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست, معصـــومه
هر حسينيه بيت اوست (حسان)
چونكه صاحب عزاست, معصومه
(سروده آقاى حسان)
وي ابديّت به طلعت تو مقرّر
آيت رحمت ز جلوه تو هويدا
رايت قدرت در آستين تو مُضمَر
جودت همْ بسترا به فيض مقدس
لطفت همْ بالشا، به صَدرِ مُصَدّر
عصمت تو تا كشيد پرتو به اجسام
عالَم اجسام گردد، عالم ديگر
جلوه تو نور ايزدي را مَجلي
عصمتِ تو سرّ مُختفي را مَظهر
گويم واجب تو را، نه آنَتْ رُتبت
خوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر
ممكن اندر لباس واجب پيدا
واجبي اندر رداي امكان مَظهر
ممكن امّا چه ممكن، علّتِ امكان
واجب، امّا شعاع خالق اكبر
ممكن امّا يگانه واسطه فيض
فيض به مِهتر رسد و زآن پس كهتر
ممكن امّا نمودِ هستي از وي
ممكن امّا ز ممكنات فزون تر
وين نه عجب زآنكه نور اوست ز زهرا
نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيدا
كرد تجلّي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهرا
اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر
اين است آن نور كز مشيّت «كُن» كرد
عالم، آن كو به عالم است منوّر
اين است آن نور كز تجلّي قدرت
داد به دوشيزگان هستي زيور
شيطانْ عالِم شدي اگر كه بدين نور
ناگفتي آدم است خاك و من آذر
آبروي ممكنات جُمله از اين نور
گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض را
ظِلّش بخشود، جوهريّت جوهر
عيسي مريم به پيشگاهش دربان
موسي عمران به بارگاهش چاكر
صحن و سرایش حرم مرتضاست
مسجد بالای سرش کربلاست
آینههایش همه الماسی است
رنگ و لعاب حرم عباسی است
اینکه حریمش حرم ماسواست
خواهر دردانه و عشق رضاست
نورفشان شب دیجور تو
نورتویی، شور تویی، طور تو
کوثر و یاسین تو و اعراف تو
عین تویی و شین تویی و قاف تو
ای که صلاتی و صیامٌ علیک
حضرت معصومه(س)سلامٌ علیک
دلبر و دلدار دل بی دلان
جام جهان، عمه صاحب زمان
آبرویم در پس رسوایی است
مستی بدمست تماشایی است
قم عرفات است و صفای دلم
حضرت معصومه صفای دلم
صحن و سرایش حرم مرتضاست
مسجد بالای سرش کربلاست
آینههایش همه الماسی است
رنگ و لعاب حرم عباسی است
اینکه حریمش حرم ماسواست
خواهر دردانه و عشق رضاست
نورفشان شب دیجور تو
نورتویی، شور تویی، طور تو
کوثر و یاسین تو و اعراف تو
عین تویی و شین تویی و قاف تو
ای که صلاتی و صیامٌ علیک
حضرت معصومه(س)سلامٌ علیک
دلبر و دلدار دل بی دلان
جام جهان، عمه صاحب زمان
آبرویم در پس رسوایی است
مستی بدمست تماشایی است
قم عرفات است و صفای دلم
حضرت معصومه صفای دلم
با نسیم گل معطر شد فضا
از وجود فاطمه اخت الرضا
دخت معصومی و خود معصومه ای
در جوار تو عجب دارد صفا
ما به درگاه تو رو آورده ایم
تو شفیعی بهر ما اشفعی لنا
مهر تو بر سینه ام گشته اجین
کی دلم گردد ز مهر تو جدا
چشم امید من و احسان تو
از کرم بنما روا حاجات ما
مـاه بـانو بـه شب دهكده نازل شد و بعد
سهمش از بركت ده زهر هلاهل شد و بعد
ابـر شـد آمـد و بـاریـد بـه اقـبــال كــویــر
خـاك لـمیـزرع ایـن ناحیه هم گل شد و بعد
دری از نور به این سمت گشود از ملكوت
شهـر بــا آمــدنـش نقـل مـحافل شد و بعد
آسمــان یــا حــرم كــوچك بانوی غریب؟
قـصـه حـور و پـری قـصـه دل دل شـد و بعد
قرعـه افتاد به نام من و همسایگیاش
و دلــم وارث سـرمــایــه دعــبل شد و بعد
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
به دل حک شد به خط آشنایی
شب میلاد و آغازِ گدایی
گدای بارگاهِ سبزِ عشقم
ببین امشب دلم گشته هوایی
به پیش پای تو غرقِ سرشکم
که شاید سر زنی بر بینوایی
کریمه کاسهام بنگر که بالاست
کرم بنما تو هر چه میتوانی
تویی معصومه، عصمت پیش رویت
کند سجده از این نورِ خدایی
تویی بانوی قصرِ سرخِ مذهب
که با زینب همیشه هم صدایی
همین بس از تو ای معصومه جانم
لقب گیرنده از جامِ رضایی
رضا نامِ تو را معصومه خوانده
که سر تا پا چنین زهرا نمایی
همه امشب کنارِ بارگاهت
من و این گریه و فصلِ جدایی
دلِ فطرس شده در شامِ میلاد
اسیرِ گنبدِ زردِ طلایی
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
اى كه به خلق جهان تويى سر و سرور
شان تو از قدر كاينات فزون تر
وقت ثناى تو مات عقل خردمند
گاه مديح تو محو فكر سخنور
طاير و هم ار, رسد به پايه قدرت
بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر
شانه گيسوى توست, پنجه خورشيد
آينه روى توست ماه منور
رشحه اى از نور طلعت تو به افلاك
بر شد و افلاك از آن شدند پر اختر
عكس زابروى تو هلال چو برداشت
گشت مشار اليه خلق سراسر
بهر وجود تو خلق گشته دو عالم
بهر تو گرديده كاينات مسخر
خلقت هستى, تو داده اى به همه خلق
زآنرو مهتر تويى بر اين همه كهتر
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى
از مدد فيض تو شدند پيمبر
كفو تو را چون نكرد خلق خداوند
زآن ننمودى به عمر خويش تو شوهر
خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد
تو چو خدا فردى و ندارى همسر
ذره اى از عصمتت زنان جهان را
گر برسد مريمند جمله و هاجر
شبنمى از جود توست رحمت نيسان
سبزه اى از كشت تو است گنبد اخضر
دست كشيدى مگر تو بر سر آهو
كز وى حاصل شداست نافه اذفر
والليل از موى تو شداست مبين
والشمس از طلعت تو گشت مفسر
باب عطايت گشاده بر همه عالم
چشم اميد خلايق است بر اين در
گرد ضريحت دواى اكمه و ابرص
گرد حريمت شفاى عاجز و مضطر
حكم الهى به مهر توست مسجل
امر خدايى به حب تو است مقرر
بضعه زهرائى و سلاله حيدر
نور دو چشم نبى, حبيبه داور
فاطمه ثانيى به عالم ظاهر
ليك به معنى توئى همان و نه ديگر
مظهر حقند خانواده عصمت
جلوه ربند دودمان مطهر
بسته لبم لم يلد وگرنه بگويم
دخت خداى است بنت موسى جعفر
عمر تو كوتاه همچو شاخه گل بود
چون تو بزرگى و اين سراست محقر
نيست مرا غير درگه تو پناهى
آخر و اول تويى و اول و آخر
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
تو اى حبيبه حق خلوه از خدا دارى
كه سوى خويش همه چشم ما سوى دارى
به چرخ حشمت و اجلال بيشتر از مهر
به پيش ديده اهل صفا ضيا دارى
تو آشنا نشوى گرچه به كسى از قدر
وليم در همه عالم تو آشنا دارى
به زائرين حريم خود اى ستوده خصال
نظر ز راه محبت جدا جدا دارى
به يك نگاه مس قلب ما طلا سازى
تويى كه با نظر خويش كيميا دارى
به هر كه مى نگرم جانب تو روى آرد
تو خود نظر مگر ازلطف سوى مادارى
از آن كه دختر موسى ابن جعفرى بخدا
كنند مدح تو گر تا به حشر جادارى
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
بالد بر آسمان ز شرف آسمان قم
سايد بر آستان تو سر آسمان قم
درگاه تو است مركز دارالفنون علم
طلاب دين كواكبى از كهكشان قم
در پيشگاه حضرت معصومه صبح و شام
بيزد گهر, مدرس گوهر فشان قم
سبقت ز ساكنان حريم خدا برند
از راه دوستى على عارفان قم
چون پاى اهل علم بر اين خاك مى رسد
اى دل به جان ببوس توهم خاكدان قم
اى در پر بها به قم گشته اى مكين
كردى ز خلد باز درى در مكان قم
سر عاكفان كعبه يزدان به جان نهند
بر آستان قدس ملك پاسبان قم
الفاظ در معانى مدح تو قاصر است
اى نازنين كه جسم تو باشد روان قم
آيد اگر خليل پيمبر در آن حرم
نبود شگفت گر شود از عاكفان قم
چشم دلم ز گرد ضريح تو روشن است
آرى چو توتيا بود اين ارمغان قم
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
خاك قم گشته مقدس ازجلال فاطمه
نورباران گشته اين شهرازجمال فاطمه
گرچه شهر قم شده گنجينه علم و ادب
قطره اى باشد ز درياى كمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه
صافى آيينه ايوان نيكو منظرش
گوشه اى از صافى قلب زلال فاطمه
عطرآگين گشته گراين بارگاه جنتى
اين نسيمى است ازعبير بى همال فاطمه
بر سر ما سايه افكن ازكرامت اى بتول
شد سعيد آنكس كه بد اندرظلال فاطمه
آفت دلها غم است بردرگه معصومه ام
حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه
يارب ازغمها مرا برهان هم ازافسردگى
عفوكن مارا به قلب پر ملال فاطمه
كبريا از درگهش كس رانكرده نااميد
خاصه آنكو داشت پشتيبان مثال فاطمه
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
آيتى از خداست معصومه
لطف بى انتهاست, معصومه
جلوه اى از جمال قرآن
چهره اى حق نماست, معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفى است, معصومه
پرتوى از تلالو زهرا
گوهرى پر بهاست, معصومه
ماه عفت نقاب آل كسا
دختر مرتضاست, معصومه
اخترى در مدار شس شموس
يعنى اخت الرضاست, معصومه
زائران, يك در بهشت اينجاست
تربتش با صفاست, معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست, معصومه
از مدينه, به قصد خطه طوس
رهروى خسته پاست, معصومه
تا زيارت كند برادر خويش
فكر و ذكرش دعاست, معصومه
روز و شب, عاشقى بيابان گرد
خواهرى با وفاست, معصومه
يا مگر اوست, زينب دگرى
كز برادر جداست, معصومه
تا بدانى كه نيمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست, معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غم فزاست, معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست, معصـــومه
هر حسينيه بيت اوست (حسان)
چونكه صاحب عزاست, معصومه
(سروده آقاى حسان)
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
اي ازليّت به تربت تو مُخَمّروي ابديّت به طلعت تو مقرّر
آيت رحمت ز جلوه تو هويدا
رايت قدرت در آستين تو مُضمَر
جودت همْ بسترا به فيض مقدس
لطفت همْ بالشا، به صَدرِ مُصَدّر
عصمت تو تا كشيد پرتو به اجسام
عالَم اجسام گردد، عالم ديگر
جلوه تو نور ايزدي را مَجلي
عصمتِ تو سرّ مُختفي را مَظهر
گويم واجب تو را، نه آنَتْ رُتبت
خوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر
ممكن اندر لباس واجب پيدا
واجبي اندر رداي امكان مَظهر
ممكن امّا چه ممكن، علّتِ امكان
واجب، امّا شعاع خالق اكبر
ممكن امّا يگانه واسطه فيض
فيض به مِهتر رسد و زآن پس كهتر
ممكن امّا نمودِ هستي از وي
ممكن امّا ز ممكنات فزون تر
وين نه عجب زآنكه نور اوست ز زهرا
نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيدا
كرد تجلّي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهرا
اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر
اين است آن نور كز مشيّت «كُن» كرد
عالم، آن كو به عالم است منوّر
اين است آن نور كز تجلّي قدرت
داد به دوشيزگان هستي زيور
شيطانْ عالِم شدي اگر كه بدين نور
ناگفتي آدم است خاك و من آذر
آبروي ممكنات جُمله از اين نور
گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض را
ظِلّش بخشود، جوهريّت جوهر
عيسي مريم به پيشگاهش دربان
موسي عمران به بارگاهش چاكر
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
صحن و سرایش حرم مرتضاست
مسجد بالای سرش کربلاست
آینههایش همه الماسی است
رنگ و لعاب حرم عباسی است
اینکه حریمش حرم ماسواست
خواهر دردانه و عشق رضاست
نورفشان شب دیجور تو
نورتویی، شور تویی، طور تو
کوثر و یاسین تو و اعراف تو
عین تویی و شین تویی و قاف تو
ای که صلاتی و صیامٌ علیک
حضرت معصومه(س)سلامٌ علیک
دلبر و دلدار دل بی دلان
جام جهان، عمه صاحب زمان
آبرویم در پس رسوایی است
مستی بدمست تماشایی است
قم عرفات است و صفای دلم
حضرت معصومه صفای دلم
صحن و سرایش حرم مرتضاست
مسجد بالای سرش کربلاست
آینههایش همه الماسی است
رنگ و لعاب حرم عباسی است
اینکه حریمش حرم ماسواست
خواهر دردانه و عشق رضاست
نورفشان شب دیجور تو
نورتویی، شور تویی، طور تو
کوثر و یاسین تو و اعراف تو
عین تویی و شین تویی و قاف تو
ای که صلاتی و صیامٌ علیک
حضرت معصومه(س)سلامٌ علیک
دلبر و دلدار دل بی دلان
جام جهان، عمه صاحب زمان
آبرویم در پس رسوایی است
مستی بدمست تماشایی است
قم عرفات است و صفای دلم
حضرت معصومه صفای دلم
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
با نسیم گل معطر شد فضا
از وجود فاطمه اخت الرضا
دخت معصومی و خود معصومه ای
در جوار تو عجب دارد صفا
ما به درگاه تو رو آورده ایم
تو شفیعی بهر ما اشفعی لنا
مهر تو بر سینه ام گشته اجین
کی دلم گردد ز مهر تو جدا
چشم امید من و احسان تو
از کرم بنما روا حاجات ما
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید
مـاه بـانو بـه شب دهكده نازل شد و بعد
سهمش از بركت ده زهر هلاهل شد و بعد
ابـر شـد آمـد و بـاریـد بـه اقـبــال كــویــر
خـاك لـمیـزرع ایـن ناحیه هم گل شد و بعد
دری از نور به این سمت گشود از ملكوت
شهـر بــا آمــدنـش نقـل مـحافل شد و بعد
آسمــان یــا حــرم كــوچك بانوی غریب؟
قـصـه حـور و پـری قـصـه دل دل شـد و بعد
قرعـه افتاد به نام من و همسایگیاش
و دلــم وارث سـرمــایــه دعــبل شد و بعد
برای مشاهده لینک نیاز به ثبت نام دارید؛ برای ثبت نام کلیک کنید