آيينه شكسته (فروغ فرخزاد)

Sina

Administrator
پرسنل مدیریت
2013-05-11
4,709
2,901
113
چابکســـر



ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم


در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم


عطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندم
چشمانم را ناز كنان سرمه كشاندم


افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم


گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز


چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز


او نيست كه در مردمك چشم سياهم
تا خيره شود عكس رخ خويش ببيند


اين گيسوي افشان به چه كار آيدم امشب
كو پنجه او تا كه در آن خانه گزيند


او نيست كه بويد چو در آغوش من افتد
ديوانه صفت عطر دلآويز تنم را


اي آينه مردم من از حسرت و افسوس
او نيز كه بر سينه فشارد بدنم را


من خيره به آينه و او گوش به من داشت
گفتم كه چه سان حل كني اين مشكل ما را


بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش
اي زن چه بگويم كه شكستي دل ما را

منبع ashmili-5.blogfa.com
 

درباره ما

  • خوش آمدید ؛ یه حسِ خوب یک انجمن است که شما می توانید در آن عضو شده از امکانات آن استفاده کرده و دوستان جدید پیدا کنید. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد،از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری کنند.
    از طرف مدیر وب سایت:
    "همواره آرزو دارم که هربازدید کننده ای بعد از ورود به انجمن، با یه حسِ خوب اینجارو ترک کنه!"

منوی کاربر