مداد

  1. Sina

    داستان کوتاه و آموزنده مداد سیاه

    از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه...

درباره ما

  • انجمن یه‌حس‌خوب در اردیبهشت سال 1392 با هدف ایجاد یک شبکه اجتماعی شامل موضوعات سرگرمی، علمی، دانشگاهی، فناوری و ... شروع بکار کرد و بیش از یک دهه آنلاین است. این مجموعه کاربرمحور بوده و اعضای آن در طول این سال‌ها تجارب خود را برای شما بازدیدکنندگان عزیز به اشتراک گذاشتند. این مجموعه دارای نظارت 24 ساعته بوده تا محیطی سالم را برای کاربران خود فراهم آورد، از کاربران انتظار می رود که با رعایت قوانین ما را برای رسیدن به این هدف یاری نمایند.

منوی کاربر