در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمامم کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرامم
تو با سیاست ابروی خویش رامم کن
به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم
اگر که باب دلت...